refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"
refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"

درس یک شمیم دانش

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه ها قران

درس شنبه 15مهر ماه

استاد محمدحسن راستگو

موضوع : قصه و قصه گویی  با تکیه بر آیات کلام الله  مجید ","

ما می دانیم که قرآن کتاب هدایت است

بسم الله الرحمن الرحیم

آلم ذلک الکتاب لا ریب فی هدی للمتقین

این کتابی که برای هدایت است و هدایت پرهیزکاران و افراد باتقوا و  فراوان در آن قصه و مثل استفاده شده است

نگفته است قرآن کتابی است قصه برای خوانندگان بلکه گفته هدایت است برای مومنان و متقین .

اما چرا خداوند در قرآن اینقدر از قصه و مثل از تاریخ گذشتگان ، زنان نمونه ،ستمگران، دادگران و انسان های فرهیخته ، انسان های ،از همه نوع قصه آورده است ؟ چرا؟

با یک نگاه اجمالی به جهان می بینیم که ما دو تا دنیا داریم :

یک دنیای فیزیک  و محسوس ،همین دنیایی که از مادر متولد می شویم ،با خوردن شیر تغذیه می شویم ،کم کم چشم و گوش باز شده و افراد را می شناسیم ،صدای های مختلف را درک می کنیم و از هم تشخیص می دهیم و سپس دست و پا رفتن و سینه خیز و افتادن و نشستن و دویدن تا یک انسان تنومند و برنا و توانایی بشود.

این دنیای فیزیکی و مادی می باشد ،کهکشان ها ، آسمان ها ، زمین و طبیعت ،کوه ها ، دریاها ، جنگل ها ، همه ی اینها متلق به دنیای محسوس و مادی یا دنیای فیزیک هستند

اما ما فقط این دنیا را نداریم ،جهانی بالاتر  و وسیع تر و نامرئی وجود دارد به نام متافیزیک یا عالم ماورا طبیعت ، در آن جهان ما با خدا ، ملائک ، شیطان  ، روح و آخرت و عمل صالح و خوبی ها و پاکی ها رو به رو  می شویم که اینها می توانند نه رنگ داشته باشند و  نه حجم و نه وزن .

ما اینجا چرا از قصه استفاده می کنیم ؟

قصه یک سیم رابط ، قصه یک فیلتر ، قصه یک حلقه مفقوده بین جهان ماوراء طبیعت و جهان فیزیک و طبیعت است

شما یک پارچ آب را تصور کنید ، آیا یک دریاچه را می توانید در یک پارچ آب قرار بدهید ؟

هرگز  ، چون این پارچ ظرفیتش محدود است  و در حد توان و وسع خودش می تواند آب رو درون خودش جای دهد  و اگر بیشتر در آن بریزیم سرریز می شود  و نهایتا هدر می ورد.

دنیای فیزیک مانند این پارچ و دنیای متافیزیک مانند دریا و به عبارتی بسیار بزرگ تر از دریا

ما چگونه می توانیم دنیای متافیزیک به این عظمت را در ذهن و مغز بچه ای که با دنیای محسوس کار رو شروع کرده  و با محسوسات و لمس و دیدن و شنیدن  و خوردن و آشامیدن جهان را آغاز کرده است قرار دهیم ؟

ذهن این کودک کوچک و قالبی است

اینجا به فلسفه وجودی قصه پی می بریم

قصه یعنی تجسم و عینیت بخشیدن به جهان ماوراء طبیعت و نامحسوس

دنیایی که نه می توانیم لمسش کنیم و نه می توانیم آن را ببنیم ولی حقیقت آن دنیا را  با همه وجودمان حس می کنیم

خداوند چرا در قرآن از این همه داستان  و مثل استفاده کرده است

ما می دانیم که قرآن هیچ آیه اش بدون فلسفه و بدون حکمت و بدون ضرورت نازل نشده است . این قرآن برای هدایت و بهره گیری از هدایت به ابزار نیاز دارد

یکی از این ابزار ها قصه و دیگری مثل است  و خداوند چون ذهن ما و برداشت ما  و ظرفیت ما محدود بوده  و ما نمی توانستیم آن جهان وسیع نامحدود را در ذهن محدودمان جای دهیم از قصه استفاده کرده است

اگر ما سوال کنیم چرا  در قرآن از قصه استفاده شده است ،می گویند عبرت

ما دو نوع قصه داریم

یک نوع قصه ،قصه ایست که نتایج کارهای زشت و ناپسند گذشتگان را برای ما آشکار می کند

اما بعضی از قصه ها هست که نتایج خوب  پاکی ها ، تقواها ، ایمان ها و تلاش ها را برای ما بیان می کند. آن ها درس است. قرآن درست است که قصه هایش درس و عبرت است اما این تنها فلسفه وجود قصه های قرآن نیست .

 بلکه قصه های قرآن یک عالم خیلی خیلی وسیع تر و بزرگتر از این جهان مادی و مخصوص را در درون فکر ما و ذهن ما قرار بده و آن با توجه به تمثیل ها ، تجسم ها و مثل ها قصه هایی است که با زندگی ما سرو کار دارد.

یک مثال می زنیم: اگر شما بخواهید به دانش آموزانتان در کلاس بگویید که نتایج بد پیروی نکردن از پیامبران و امامان چیست چه می گوییم .

اگر بخواهیم برای بچه ها سخنرانی بکنیم خسته می شوند خوابشان می برد. اگر بیاییم با الفاظ سنگین و الفاظ نامانوس برای آن ها مطلب بگوییم متوجه نمی شوند و شروع می کنند به شلوغ کردن یا کلاس را رو به نابه سامانی بردن.

اما اگر قصه را شروع کنیم این قصه آن ها را می برد در دنیای زیبا ، در یک دنیای رنگارنگ، در یک دنیای دوست داشتنی که می توانند با تک تک لحظه های آن قصه زندگی کنند آن قصه را با تمام وجودشان حس کنندو درک و لمس کنندو بتوانند زندگی خودشان را با آن قصه  تطبیق بدهند. از زوایای مختلف قصه برای کارهای نیک و بد خودشان درس بگیرند قرآن از این امکان به نام قصه و خیلی اوقات به نام مثل استفاده کرده است.

پس ما فلسفه قصه گویی را  اول بگوییم  که تجسم بخشیدن به دنیای نامحسوس یا جهان نامحسوس و متافیزیک و ماورای طبیعت است و ما می توانیم با بیان قصه  ان حقایق درون و دست نیافتنی و درک نکردنی را نزدیک کنیم به درک و فهم انسان هایی که از دنیای محسوس برخواستند. این بحث اول ما می باشد.

اما بحث دوم ما یک نگاهی می کنیم به قصه های قرآن ، قرآن چند نوع قصه دارد:

1- کامل و جامع مثل قصه حضرت یوسف (ع) شما سرتا سر  قصه یوسف  را در سوره یوسف می بینید  در بیرون سوره یوسف  و در سوره های دیگر  نامی از حضرت یوسف خیلی برده نشده است.

 2- کامل و پراکنده ، در داستان یوسف  همه  جمع شدند در یک سوره ولی این داستان حضرت موسی ، حضرت عیسی ، حضرت آدم ، ابلیس، داستان  خلقت  و داستان های دیگر  در سرتا سر قرآن پخش است  و چه بسا تا حدود دویست آیه مثلا مربوط به داستان حضرت موسی در جای جای قرآن مجید آمده باشد این نوع دوم قصه است که به هر مناسبتی که خداوند موضوعی را مطرح می کند  از تکه ای از قصه قرآن و داستان حضرت موسی یا آدم و ابراهیم و هود و نوح  استفاده می کند و آن را درآنجا    می آورد ولی به صورت تکرارچون آنجا تکرارش لازم است پس ما در اینجا یک نتیجه کوتاه می گیریم که یک معلم می تواند در سرتا سر دوران تدریسش  از قصه های قرآن بر جای جای برنامه هایش استفاده نماید

و به عنوان مثال و شاهد و زیبایی که بعداً طرز قصه گویی را خواهیم گفت و  قصه سازی استفاده کند و آن قصه را بگوید و بسازد و بچه ها را درون دنیای زیبا قصه قرار بدهد تا تاثیرش را هم چند برابر شود.

 3-  قصه هایی که بدون نام آمده است  فقط با صفت آمده است .

خداوند صفت بلعم باعورا  مطرح می کند و آن را به یک سگ تشبیه می کند چون آن علم  الهی داشت  و از آن سواستفاده کرد و به نفع فرعون و به ضرر حضرت موسی و اینجا بود خداوند علمش  را  از آن گرفت.

اینجا اسم بلعم باعور  در قرآن نیامده است  ولی قصه را جوری می گوییم که از اشارات قصه معلوم میشود که مراد آن فرد مورد نظر و معین هست.

4- قصه هایی است که فقط اکتفا شده است به یک نام از شخصیت  قصه ، خداوند که می گوید الیاس از مرسلین است اما در قرآن قصه الیاس را نیاورده است و ما به تفسیر قرآن رجوع می کنیم  و این الیاس را از لا به لای تفاسیر و  تاریخ پیدا می کنیم  و سپس  داستانش را برای  بچه ها بیان می کنیم.  چون خداوند  بدون فلسفه و  بدون حکمت  اسم کسی را در قرآن نمی آورد. یا مثلا  داستان قوم تبع  .

************

درس دوم

ادبیات داستانی

18 مهر ماه

قرآن چندین نوع قصه دارد

1) قصه کامل و جامع  :  حضرت یوسف

2) قصه کامل و پراکنده : حضرت موسی

3) قصه بدون نام با اشاره به صفت :  بلعم باعور

4) قصه با نام بدون توضیح  :  قصه حضرت الیاس یا ادریس

اما انواع دیگری قصه در قرآن وجود دارد.

5) قصه هایی که اتفاق نیفتاده :

  اما خداوند آنها را مانند یک قصه واقعی در قرآن تعریف می کند.زمانی که حساب و کتاب مؤمنین در روز قیامت مشخص شد و راهی بهشت هستند نوری که در وجود آنهاست اطراف را روشن می کند،افراد بدکار جهنمی در ظلمت هستند به آنها می گویند بایستید تا ما از نور شما استفاده کنیم اما بهشتیان می گویند به گذشته برگردید و در آنجا نور کسب کنید یعنی این نورها را شما باید در دنیا با کارهای نیکتان کسب می کردید.

یا وقتی بهشتی ها در بهشتند و جهنمی ها در جهنم، برای بهشتی ها امکان دیدن جهنمی ها وجود دارد و با آنها صحبت کنند اما برای جهنمی ها امکان دیدن بهشتی ها وجود ندارد.

تجسم ذهن من این است که بهشتی ها در یک مکان بالاتر هستند و جهنم در یک مکان پایین تر.

جهنمی ها نمی توانند ارتقا پیدا کنند و بهشت را ببینند اما آنها می توانند از بهشت این پایین را ببینند.

قرآن می گوید: بهشتی ها به جهنمی ها می گویند ما سلک کم فی سقر : چه چیز شما را در جهنم انداخت

سلک فعل ماضی است یعنی در گذشته چه چیزی باعث شد که به جهنم بیفتید.

وقالو لم نکن من المصلین  آنها گفتند ما از نمازگزاران نبودیم و لم نک نطعم المسکین  و به افراد مسکین و فقیر و بیچاره کمک نمی کردیم.

وکنا نخوض مع خائضین   در مجالس لهو و هرزگی و بیهودگی شرکت می کردیم به خاطر این کارهاست که امروز به جهنم افتادیم.

ما می دانیم بعد از این زندگی ما، باید عالم برزخ شروع شود و قبل از مردن در پایان زندگی انسان ها در این جهان باید امام زمان(ص)ظهور کنند. دنیا را پر از عدالت و داد کنند و سال های فراوان مردم مزه عدالت الهی را بچشند. بعد از مردن انسان در عالم برزخ خواهد بود تا اراده الهی به برپایی روز قیامت تعلق گیرد و روز قیامت برپا شود،به حساب ما در این دنیا پنجاه هزار سال یک روز قیامت طول خواهد کشید تا به حساب و کتابمان رسیدگی شود و خداوند متعال به نامه اعمالمان نظر کند ، نیکوکار و بدکار از هم تشخیص داده شوند، در آنجا وقتی بهشتی ها به طرف بهشت می روند از آنها خواهش می کنند که بایستید تا از نورتان استفاده کنیم.

چقدر طول می کشد تا امام زمان (ص) ظهور کنند یا عالم برزخ و قبل از روز قیامت ، فقط خدا می داند.

روز قیامت به حساب ما در پنجاه هزار سال طول خواهد کشید.بعد از این را خداوند با لفظ ماضی مطرح می کند . یعنی می گوید چه چیزی شما را به جهنم انداخت.

با این توضیحات متوجه می شویم بعضی از قصه هایی که در قرآن است هنوز اتفاق نیفتاده . شاید سالها طول بکشد تا اتفاق بیفتد ، ولی چون در پیشگاه خداوند زمان و مکان مطرح نیست خداند این قصه ها را به صورت یک اتفاق افتاده و با فعل ماضی می آورند.

قالوا لم نکن من المصلین : قالوا فعل ماضی لم نکو هم حالت استمراری دارد و از فعل ماضی ما در گذشته اهل نماز نبودیم.

6) قصه های شأن نزول است .

 شأن نزول یعنی جریانی در تاریخی در زمانی در مکانی در زمان پیامبر اتفاق میفتاد. و پس از آن آیه ای نازل می شد .

این آیه شریفه مربوط به کیست ؟

انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوالذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون .

در شأن حضرت علی(ع) است ، که در مسجد نماز می خواندند ، سائلی آمد  اظهار فقر کرد و حضرت به انگشتر گرانبهایی که در دستشان بود اشاره کردند و سائل آن انگشتر را از دست حضرت درآورد و متعاقبش این آیه شریفه نازل شد .

در این آیه به اسم حضرت علی(ع) انگشتر ، انفاق و سائل اشاره نشده است .

فقط می گوید ولی و سرپرست و رهبر شما خداست و کسانی که ایمان دارند و در رکوع زکات می دهند ، که جز حضرت علی(ع ) کسی در آنجا نبود . چون پیامبر و اصحاب به مسجد رفتند و دیدند که حضرت علی (ع) در مسجد نماز می خوانند و آن سائل هم گفت : آن آقا به من انگشتر را داد .

در قرآن از این قصه ها در شأن نزول زیاد وجود دارد .

از شش هزار و خرده ای آیه که در قرآن است اگر سه آیه متعلق به یک قصه و اتفاق باشد حدود دو هزار قصه نهفته در قرآن کریم وجود دارد و اگر این قصه ها را پژوهشگران حوزه علمیه و مربیان و معلمان ما در مراکز تحقیقی باز کنند و اینها را از تاریخ و تفسیر استخراج کنند برای بیان قصه متعاقب و منطبق با هر موضوع و هر بحث چه منبع عظیمی خواهد بود.

7)  قصه هایی است که با مثل آمده است .

خداوند در قرآن به کسی که لال است و نمی تواند کاری بکند مثل می زند و یا به باغی که سوخت و یا افرادی که شریک بودند و در راه خدا انفاق نکردند .

خداوند اول با کلمه ضرب الله مثلا یا مثل الذین مطرح می کند .

این مثل ها می تواند در بیرون اتفاق افتاده باشد یا حتی اتفاق نیفتاده باشد چون مثل هر دو وجه را شامل می شود.  به عنوان مثال به فرزند خود می گوییم اگر وارد کوچه ای شدید و با انسان بدی روبرو شدی که با تو با پرخاشگری رفتار کرد و حرف های ناسزایی گفت عکس العمل تو چه خواهد بود ؟ این مثال ممکن است اصلا اتفاق نیافتد ولی احتمال وقوع آن هم وجود دارد.

قصه هایی که تحت عنوان مثل آمده است و بسیار خوب است که این مثل هارا تفکیک کرد و هرکدام را در جای مناسب به کار بست.

   بحث اول فلسفه قصه بود

  بحث دوم انواع قصه قران  بود.

بحث سوم انواع قصه است.

در حالت کلی دو نوع قصه وجود دارد.

الف) قصه های تخیلی

ب) قصه های غیر تخیلی.

تعریف قصه های تخیلی :

قصه ای که نویسنده ، شاعر یا طنز پرداز آن را از درون ذهن خود خلق می کند  . مانند کلیله و دمنه و قصه های شاهنامه ویا داستان های که دانشمندان به صورت تخیلی آن را خلق کرده اند.

حکم شرعی این نوع قصه ها :

اگر در بردارنده مطالب آموزنده باشد جایز است و هیچ دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد.

به عنوان مثال وارد کتابخانه ای می شوید در قسمت کتاب های کودکان کتابی وجود دارد که بسیار بزرگتر از سایر کتاب هاست و در صفحات مختلف آن همه چیز تجسم شده است و تمام ساختمان های آن قابل تجسم هستند.

در حال حاضر با وجود این که شما در خانه هستید ولی ذهنتان به یک کتابخانه سفر کرد و آن کتاب را مجسم نمود.

پس قصه سازی هیچ اشکال شرعی ندارد و خداوند نیز در قرآن از این نوع قصه ها البته از نوع حقیقی آن استفاده کرده است.

قصه های تخیلی می توانند از زبان حیوانات باشد مثل کلیله و دمنه و یا از زبان اشیا باشد که نمونه آن را در ادبیات فارسی و ادبیات سایر کشورها شاهد هستیم مثل لوبیای سحر امیز و درخت جادو و مترسک هوشمند و... .

و یا از زبان موجودات عجیب باشد که اصلا وجود خارجی ندارد و ذهن نویسنده خالق آن است مانند شخصیت های کارتنی

قصه های تخیلی می توانند قصه ای ترکیبی باشد یعنی هم از زبان انسان با اشیا یا انسان با حیوان یا انسان با موجودات عجیب باشد.

در قرآن تمام این قصه ها وجود دارند ولی واقعی و حقیقی هستند قصه انسان با حیوان مانند داستان حضرت سلیمان و مورچه وحضرت سلیمان و هدهد.

از جمله ی قصه های قرآنی از انسان و اشیا مثل حضرت موسی و عصا

داستان حضرت صالح و خلق شتر به امر خدا از درون کوه .

 داستان هایی از زبان موجودات عجیب هستند مانند افریت من الجن که به داستان حضرت سلیمان وارد شده است .

 انسان با اعمال عجیب که وزیر حضرت سلیمان گفت من می توانم تخت بلقیس را از سرزمین صبا در یک چشم بر هم زده می آورم .

 همچنین کندن در خیبر به دست توانای امام علی (ع).

که این داستان ها حقیقی هستند که در سایر کتب به صورت تخیلی نام می برند.

پس ما می توانیم از انواع این قصه ها استفاده کنیم چون خداوند در قرآن استفاده کرده است.

******

( درس سوم )

ادبیات داستانی

شنبه 22 مهر ماه

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد محمد حسن راستگو

در مورد انواع قصه های قرآن صحبت کردیم . گفتیم قصه هایی که اتفاق نیافتاده ، قصه های شأن نزول و قصه هایی در غالب مثل (مَثَل) و گفته شد که قصه دو نوع است :تخیلی و غیر تخیلی .

1- قصه های تخیلی نیزخود چند نوع هستند .

2- قصه های غیر تخیلی که به آن ها قصه های مستند  نیز گفته می شود  ؛  قصه هایی هستند که یک ریشه حقیقی در تاریخ دارند . قصه هایی که در عالم واقع اتفاق افتاده اند و امروز  اگر به عنوان قصه آن ها را می شناسیم ، زمانی در روزگار خود واقعیتی بودند تلخ یا شیرین . مثل  قصه خلقت جهان  .

خداوند ملائکه را جمع نموده و فرمودند : " انی جاعل فی الارض خلیفه"

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً

: من می خواهم برای خود خلیفه و جانشینی در زمین خلق کنم " .

ملائک می گویند :

 " نحن نسبح بحمدک ونقدس لک

وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ

ما تو را تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم "

 

و شما می خواهید کسی را خلق کنید که در زمین خونریزی و فساد کند؟

خداوند می فرمایند :

" انی اعلم ما لا تعلمون :

إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

 من (خداوند) چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید …  "

واین قصه خلقت است .

از دسته قصه های مستند  می توان به موارد زیر اشاره نمود :

 ۞ قصه موجودات نامرعی ؛ مثل ملائک و یا شیطان . زمانی که  خداوند آدم را خلق می کند به همه ملائک می فرمایند " به آدم سجده کنید " . همه سجده می کنند الا  ابلیس .

" ابی و استکبر و کان من الکافرین :

أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ

 سرباز زد و تکبّر ورزید ( سجده نکرد)  و از کافران شد "

خداوند می فرماید : چرا سجده نکردی؟ شیطان گفت : من بهتراز آدم هستم ، چرا که جنس من از آتش است و او از خاک . آتش همیشه سر به بالا و زبانه کشی دارد  و به سمت بالا حرکت می کند و خاک همواره افتاده ی در زمین و بی حرکت است .

شیطان تصور می کند که جنس مهم و مطرح است . درحالی که در این جا امر خدا مطرح است که" آدم را سجده کن !"

 ۞ قصه  فرشته ها و ملائک که با هم سخن می گویند و دسته بندی فرشته ها ؛ خداوند چهار فرشته مقرب دارد :

1- جبرئیل  : رئیس همه فرشته ها

2- عزرائیل

3- میکائیل

4- اسرافیل

و ملائک فراوانی که معمولا دو تا از آن ها هر روز به سوی  انسان می آیند ؛ یکی از آن ها طرف راست و دیگری طرف چپ . فرشته سمت راست کارهایی خوب انسان و فرشته سمت چپ کارهای بد را  می نویسد. آن چه در بالا قید شد قصه های واقعی هستند.

۞ تاریخ گذشتگان  مثل داستان قوم عاد ، ثمود ،هود ، لوط و قصه هایی که در تاریخ اتفاق افتاده  و متاسفانه انسان  از این قصه ها کم استفاده می کند و از آن ها  آنچنان که شایسته است بهره تربیتی و رفتاری نمی برد.

 ۞ نوع دیگر قصه هایی است که مربوط  به ظهور پیامبر اسلام و صدر اسلام می باشد . برخورد منافقان ، جریان مباهله ، داستان جنگ خندق ،احد ، خیبر ، تبوک و اتفاقاتی که در زمان شخص پیامبر رخ داد .

۞ دسته دیگر داستان زنان نمونه است ؛ زنانی همچون آسیه همسر فرعون ، با این که شوهرش ادعای خدایی می کرد و از ستمگرترین و خشن ترین انسان های روزگاربود ، آسیه به خدای یکتا  و خدای موسی ایمان آورده و موسی  را در دامان پر مهر خود بزرگ کرد تا بتواند از این طریق بساط  خدایی گری  قلابی فرعون را  در هم بشکند .

و نقطه مقابل  آسیه  زنان بد هستند ؛ زنانی که با وجودی  که شوهرانشان گاه پیامبران بزرگ خداوند و هدایتگرمردم بودند ؛ همچون حضرت نوح و حضرت لوط ، همسرانی خوب و شایسته برای ایشان نبودند. .

۞ ویا داستان انسان های خوب با  فرزندان خوب همچون لقمان  و  داستان انسان های خوب با فرزندان بد همچون حضرت نوح  که فرزند نوح در جرگه بدان بود . ( پسر نوح با بدان بنشست ، خاندان نبوتش گم شد)

 ۞ قصه ی انسان با حیوانات : همچون داستان سخن گفتن حضرت سلیمان  با هدهد یا مورچه .

و یا قصه سگ اصحاب کهف که هر چه کردند حاضر نشد از یاران خود جدا شود  و همراه آن ها به نگهبانی از آن غار پرداخت .

۞ ویا قصه افراد خوب (زنان و مردان خوب ) .مثل سوره " دهر " که در شأن مولا امیرالمومنین  علی (ع) و حضرت زهرا (س)و امام حسن و امام حسین (ع) است.

۞ و یا قصه های دیگری که خداوند از انسان های خوب در قرآن  نام برده است . همچون حضرت  مریم (س)

و یا قصه های دیگری که قرآن مجید به آن ها  اشاره کرده است .

ما به این دست قصه های ، قصه های غیر تخیلی و یا قصه های حقیقی و مستند می گوییم .

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ

لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب

تاریخ جهان، تاریخ ایران، تاریخ انقلاب اسلامی، تاریخ اسلام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای محراب و شهدای دیگری در جامعه ی ما که جانشان را برای حفظ ارزش های اسلامی فدا کردند، این ها قصه های مستندی است که می تواند در تاریخ ما به عنوان ردیف قصه ها قرار بگیرد و قرآن در تاریخ فراوان به این ها اشاره کرده است، کسانی که ستم کردند چه بلایی سرشان آمد، کسانی که به مردم ظلم کردند چه عذابی را چشیدند، کسانی که نیکوکاری کردند چه کاری کردند، این ها را شما می توانید در قرآن مجید و جستجو در آیات و تفاسیر پیدا کنید.

 موضوع چهارم: طرز یافتن قصه های قرآن:

 ما به دو نوع می توانیم قصه های قرآن را بدست آوریم، البته نه با سرچ  و جستجو در اینترنت چون آدرس ها کلا اشتباه است مثلا می گویند تفسیر فلان است یا صفحه فلان، در صورتیکه همچین چیزی یافت نمی شود. استناد به اینترنت حتما باید ازآن اطمینان حاصل شود.

اما دو راه برای پیدا کردن قصه های قرآن وجود دارد: ۱- از کتاب های معتبری که مفسران و دانشمندان ما نوشتند و قصه های قرآن را در آنجا آوردند. که دو نمونه از آن:اول قصه های قرآن است که خلاصه آن قصه ها را از تفسیر نمونه استخراج کردند و کتابی به همین نام پخش کردند. دوم کتاب قصه های قرآن نوشته ی مرحوم حجت الاسلام مصطفی زمانی یا کتاب قصص الانبیا نوشته ی مرحوم آیت الله محلاتی یا کتاب های دیگری که در این زمینه فراوان است و قصه هایی هم هست که مجموعه ای از قصه های قرآن نیست، یک یا چندپیامبر را یا چند قصه را از قرآن انتخاب کرده و به صورت کتاب درآورده است. این ها هم می تواند منبع اولیه مطالعه قرآنی ما باشد. اما برای پژوهشگران عمیق نگر: ۱- شما نام آن قصه ها را انتخاب می کنید. مثلا موسی یا صالح یا عاد یا لوط، هود، نوح، قوم تبدع ، اصحاب رأس (راس) ، اصحاب کهف، اصحاب اُخدود و این هایی که در قرآن مجید وجود دارد

2- پیدا کردن آیاتی که مرتبط به این واژه از قرآن است. اینجا شما می توانید از نرم افزارهایی که در این زمینه درست شده است استفاده کنید. نرم افزار هایی است مربوط به مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور از حوزه علمیه قم که می توانید این نرم افزار ها را از جامعه تفاسیر یا نرم افزار های دیگر استفاده کنید این ها هم مطمئن است.

 سومین کار این است که ما لغاتی که در این آیات مشاهده می کنیم و نمی دانیم، این لغات را از کتاب های لغت معنی اش را پیدا می کنیم که در این زمینه هم کتاب های زیادی نوشته شده چه عربی به عربی و چه عربی به فارسی که یکی از این سلسله کتاب ها، کتاب قاموس قرآن است که به صورت الفبایی است. یکی هم  نثر طوبی است نثرش با ث است یعنی آن نوشته در برابر نظم است.

دو کار دیگر می ماند:

 ۱- تفسیر که ما باید از فرمایشات پیامبر و ائمه در این زمینه استفاده کنیم که ببینیم این ها در مورد این آیه و این قصه چه چیزی گفتند که ما فراوان داریم که مولا امیر مومنان امیرالمومنین (ع) برای یک نفر که سوال کرده بود در پاسخش فرمودند: این قصه اصلش این است و این چنین اتفاق افتاده است.

2- تاریخ: وقتی مثلا می گویند فرعون در کنار رود نیل بود ما می توانیم در تاریخ به رود نیل مراجعه کنیم و ببینیم رود نیل کجاست، مصر کجاست. امروزه شما می توانید از خلاصه تصاویری که در اینترنت وجود دارد و حتی نرم افزار هایی که هست مثل گوگل ارث  google eath استفاده کنید و آن مکان ها را پیدا کنید به این جغرافیای تاریخی می گویند. جنگ احد در کجا اتفاق افتاد؟ در مدینه اتفاق افتاد. ما می توانیم مدینه را برویم ببینیم، کوه احد را ببینیم و در جای جای اتفاق افتاده جغرافیا، تاریخ را مشاهده کنیم و این کاری است که اگر کسی از این راه وارد شود می تواند با اطمینان بیشتر به جزئیات قصه های تاریخ اتفاق افتاده پی ببرد و این را به زبان شیرین و روش های بعدی که خواهیم گفت برای دانش آموزان و فرزندانش تعریف کند‌

******

درس چهارم آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآنی

25 مهر ماه

محمد حسن راستگو

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت درباره قصه و قصه گویی بود .

حال بحث این است که چگونه قصه را  ساخته و چگونه آن را بیان  کنیم ؟

  در جلسات گذشته راه های دست یافتن به قصه بیان شده و گفتیم که  قصه های قرآن 2 راه دارد .

 یکی از کتاب هایی که بزرگان نوشته اند و مجموعه قصه های انبیا و قصه های دیگری از قرآن را جمع آوری کرده اند  

و راه دوم به صورت پژوهشی و عمیق است که اول نام آیه و به عبارتی نام شخصیت و قصه را  و سپس معنی لغوی و سپس تفسیر و مراجعه به تاریخ و موارد عینی  آن قصه را جستجو می کنیم .

حال به توضیح ارکان قصه می پردازیم .

 بهتر که ما خودمان قصه سازی را یاد بگیریم . اگر قصه را بیان  کردیم ،بدانیم آن قصه از چه ارکانی ،اصول و اجزایی تشکیل شده است  و در واقع به صورت کارشناسی به آن قصه نظر بیفکنیم ، چون اگر ما قصه را با  اجزایش بهتر بشناسیم ، راحت تر می توانیم  در بیان آن قصه ،جاهای حساس آن ، تغییر صدا  و... استفاده صحیح را ببریم .

در اینجا به 2 نمونه از شروع قصه اشاره می کنید از

اول اینکه ارکان قسمت 3 رکن می باشند که عبارت اند از :

1. مقدمه : یا همان درآمد و شروع

2. اوج: قله یا بزنگاه

3. فرود:  یا خاتمه

هر محتوایی که  همه یا یکی از این 3  رکن را نداشته باشد، نمی توان نام قصه را بر آن نهاد  بلکه این  محتوا را یک می توان  خبر یا یک متن ادبی  قلمداد کرد.

نکته مهم این است که قصه  حتما باید از یک جایی شروع بشود  و در واقع یک مقدمه ای داشته باشد

به عنوان مثال درباره قصه ی نوح (ع)

اگر ما به سوره نوع(ع) رجوع کنیم ، می بینیم که خداوند در این سوره می فرماید :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱﴾

ما نوح را به سوى قومش فرستادیم که قومت را پیش از آنکه عذابى دردناک به آنان رسد هشدار ده

 ( انا ارسلنا نوحا الی قومه ان انذر قومک ان یاتیهم عذاب الیم )

خداوند می فرمایند که ما نوح را به سوی قومش فرستادیم  : این شروع قصه  است ، یعنی  حضرت  نوح از خودش بیان ننموده ، بلکه ما ( خدوند ) او را فرستادیم

او را به سوی قوم خودش فرستادیم  ( آن منطقه ای که زندگی می کرد)

ان یاتیهم عذاب الیم

خداوند می فرمایند اگر قرار باشد که عذابی نازل شود  ، ما قبل آن ، عذاب پیامبر را فرستادیم تا  آن قوم را هدایت و سپس با آنها  اتمام حجت کرده ، حق و حقیقت را بیان نموده  و  آنها را از راه باطل دوره کرده  تا آنها به عذاب خداوند دچار نشوند .

 یا در باره سوره ی حضرت یوسف ( ع)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿۱﴾

(الر   تلک آیات الکتاب المبین ) 

الف لام راء       این است آیات کتاب روشنگر (1)

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲﴾

انا انزلنا قرانا عربیا لعلکم تعقلون 

ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم باشد که "" بیندیشید "" (2)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ

( نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن )

ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم بر تو حکایت مى ‏کنیم

إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ...

( اذ قال یوسف لابیه )

یاد کن} زمانى را که یوسف به پدرش گفت....

 در اینجا قصه شروع می شود

مقدمه از چه تشکیل شده ؟

مقدمه از زمان ، مکان ، حالت ، حرکت  و شخصیت  تشکیل شده است

هیچ قصه ای بدون زمان و مکان اتفاق نمیفتد  حتی قصه ی پیامبر اعظم  ( ص)   ( اول فرد عالم هستی  و عقل کل آدم هستی صل الله علیه و آل و سلم )

خداوند متعال محیط بر مکان و زمان است  ولی نیازمند به زمان و مکان نیست  ولی قصه ی تمام  مخلوقات باید به ناچار در یک مکان و زمان  اتفاق بیفتد.

زمان :

زمان به   3 قسمت تقسیم می شود : گذشته ، حال و آینده   که خود زیرمجموعه  هایی نیز دارند

زمان حال : دهه ی حاضر  - قرن حاضر -  سال حاضر و...

مکان :

دو نوع مکان وحود دارد :

1. مکان حقیقی

2. مکان تخیلی

 

نکته:  تمامی داستان های قرآن کریم در مکان های حقیقی اتفاق افتاده است  اما بسیاری از  این مکان های حقیقی برای ما محسوس نیست .......

ادبیات داستانی -درس پنجم

استاد: محمد حسن راستگو

درمورد بیان قصه و مقدمه گفتیم که ارکان قصه سه تا است: مقدمه، اوج و فرود.

 مقدمه را به صورت خیلی مختصر گفتیم که شامل زمان، مکان، شخصیت، حالت وحرکت می شود. برای شخصیت گفتیم که هرکسی در قصه نقش داشته باشد، چه اشیا باشد چه انسان چه حیوانات باشند چه موجودات عجیب و غریب و چه خدا. همه این ها شخصیت قصه هستند‌. مکان هم گفتیم حقیقی داریم وغیر حقیقی.

 یک مثال برای مکان حقیقی می زنیم. مکان حقیقی هم خودش به اجزای مختلفی تقسیم می شود. مثلا کره زمین کوچکترش کنیم قاره آسیا می شود. باز ریزترش کنیم کشور ایران. مثل می زنیم مثلا شهر تهران، شهرتهران مثل می زنیم مثلا امام زاده صالح، امام زاده صالح مثل می زنیم مثلا صحن امام زاده صالح، گنبد، گلدسته، رواق ها، سرویس ها یا مثلا خود ضریح و مقبره یا سرداب یا سالن اجتماعات یا کفشداری، اینها به اجزا مختلف و ریزتر تقسیم می شوند، همه این ها مکان هستند وحتی باز این ها هم به اجزا ریزتری تقسیم می شوند.

 در مورد حرکت هم گفتیم دونوع است: یا حرکت تک تک شخصیت ها یا حرکت کل قصه. حرکت کل قصه مثل حضرت یوسف که قصه از خواب دیدن یوسف شروع می شود و به چاه انداختن یوسف و خریدنش بوسیله آن کاروان و واگذار کردن به عزیز مصر و ملکه زلیخا و زندان رفتنش و داستان تا پایان. اما تک تک این شخصیت ها هم برای خودشان حرکت دارند. برادران یوسف سر انداختن او به چاه یا کشتنش بحث می کنند و بالاخره به نتیجه می رسند که او رانکشند ودر چاه بیندازند. اورا در چاه می اندازند. خودِ حرکتی که اورا در چاه می اندازند ، آویزانش می کنند یا مثلا ولش می کنند. یوسف در چاه چه می کند؟ چگونه با خدا راز ونیاز می کند؟ چگونه از چاه بیرون می آید؟ این ها حرکت تک تک شخصیت هاست که انجام می شود.

اما مسئله اوج و فرود.

 اوج: نقطه بزنگاه است ما از اول قصه دنبال می گردیم . دنبال نقطه اصلی کشف مسائل مبهمی می گردیم که در این باره بعدا توضیح خواهیم داد.

 وقتی داستان به آن اوج می رسید دیگر تمام می شود. در اینجا مثل نوح را می زنیم.۹۵۰ سال نوح پیامبری کرد، کلی تبلیغ کرد، کلی مردم با او دشمنی کردند و کم کم به امر خدا شروع کرد به ساختن کشتی، اورا مسخره کردند و گفتند در نخلستان که کسی کشتی نمی سازد وچگونه این اجزا را بهم چسباند؟

چگونه این چوب ها را بهم چسباند؟ چگونه کشتی را درست کرد؟ چگونه در آن اتاق، اتاق قرار داد. حیوانات را چطوری در آن قرار داد وتا بالاخره وقتی آب همه جا را گرفت، کشتی هم روی اب قرار گرفت و این زمانی که طوفان می شود و مومنین در کشتی سوار می شوند و نجات پیدا می کنند و بقیه غرق می شوند این اوج قصه است. بین اوج و فرد باید دیگر خیلی فاصله ندهیم‌.

از مقدمه تا اوج خیلی راه داریم. کلی حوادث و جریانات اتفاق می افتد.

 شما اگر یک مثلثی رسم کنید، مثلث یک خط افقی پایین رسم کنید و این مثلث خط افقی را ۵ قسمت کنید قسمت پنجم آن یعنی بین چهارم و پنجم یک خط عمودی فرضی بکشید از آن نقطه یک خط به فرود سمت چپ وصل کنید و یک خط وسیع به طرف شروعش و دست راست یعنی ۴ قسمت این طرف است بعد از این خط عمودی فرضی یک قسمت آن طرف است. این مثلث است که خلاصه اینطوری به قول معروف مختلف الاضلاع می شود و این مثلث از آن مقدمه که شروع می کنیم تا اوج ۴ برابر از نظر این خط کشی شماست ولی از اوج تا فرود یک برابر است یعنی یک چهارم یا یک پنجم بقیه است.

چرا اینجا باید کوتاه باشد؟ برای اینکه ما دیگر دنبال چیزی نمی گردیم همه مشکلات حل شده، همه اتفاقات افتاده، همه جریانات پیش آمده و اینجا حالا بیاییم بگوییم حضرت نوح در کشتی سوار بود کم کم آب های دریا کم وکم تر شد آفتاب به آب ها تابید و آنها بخار شدند. نوح هنوز جایی برای فرود پیدا نمی کرد‌. از دور قله کوهی پیدا شد نوح کشتی را به طرف قله هدایت کرد اما امکان لنگر گیری نبود. اینجا باید از اوج به فرود تمام شود.

خدا داستان نوح را با آن همه طولانی بودنش در عرض یک آیه خاتمه می دهد.

"وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

( و قیل یا ارض ابلعی ماء ک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الضالمین )

و گفته شد اى زمین آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار (44)

آب دیگر فروکش کرد ، باران هم نبارید و آب هایی هم که بود کم کم بخار شد و کشتی نوح در کوه جودی مستقر شد و قیل بعدا للقوم الظالمین .نقطه سر خط یعنی با یک آیه داستان 950 ساله به پایان می رسد. بچه ها را که به اوج رساندیم ، با فرود خیلی معطلشان نکنیم ،بگذارید قصه تمام شود چون اگر بخواهیم این قصه را ادامه دهیم نتیجه ای نخواهد داشت و قرآن سخت به بهره برداری های اعتقادی ، اخلاقی ، و رفتاری معتقد است یعنی قرآن نعوذ بالله نمی خواهد فقط افسانه و قصه بگوید و با تخیل مردم را مشغول کند بله قرآن می خواهد جایی که باید نتیجه گیری شود پررنگ و توصیف کند و قبلا گفته ایم توصیف مقدمه ی ما وبحث بعدی ماست به دو صورت می توان مقدمه را بیان کرد .

1 – خبری

 2 – وصفی یا توصیفی

خبری

: همین که می گوییم خداوند به ملائکه گفت من می خواهم در زمین خلیفه انتخاب کنم ،

 و اذ قال ربک للملائکه به صورت خبر است ، یعنی خداوند ملائکه را جمع کرده و به آن ها گفته است .

و اذ قال یوسف لابیه ، یوسف به پدرش گفت من خواب دیدم یازده ستاره ، ماه و خورشید بر من سجده کردند که این نمونه ای از مقدمه خبری است .

بیان وصفی :

در وصفی ما می توانیم از یک برش استفاده کنیم یعنی مثلا بگوییم : عجب هوای لطیفی ! امروز قرار است نماینده ی پیامبر بیاید و برای ما صحبت کند او با طوماری در دست خواهد آمد ، یا مثلا چه اجتماع عظیمی ! در قصه ی مباهله پیامبر با نجران می توان هم خبری گفت هم توصیفی که در اینجا من به این نکته اشاره می کنم خبرش به این صورت است که بگوییم بله نصارای نجران آن طرف جمع شده بودند هرچه نگاه کردند کسی را ندیدند گفتند الان پیغمبر نصف مدینه را با خود خواهد آورد برای آن که ما قسم بخوریم و هرکدام که دعایش را خداوند مستجاب کرد طرف دیگر عذاب بکشد اما دیدند پیامبر با یک مرد ، حضرت علی (ع) و یه خانم حضرت فاطمه (س) و دو فرزند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آمدند . این نمونه ای از خبری است که آن ها شرکت کردند مباهله نکردند و پشیمان شدند .

مقدمه ی توصیفی : ای وای ! کی پیامبر می آید؟ حالا می گویید چه کار کنیم ؟ برگردیم ؟ برنگردیم ؟ می گویند پیامبر دروغ نمی گوید و به وعده اش خلاف نمی کند . خب ! جمع کردن این همه مردم مدینه سخت است جارچیان همه جا جار بزنند من که همهمه ای نمی شنوم ، دو نفر دارند با هم صحبت می کنند و سخنشان هم درباره ی آمدن پیامبر است .

آنجا را نگاه کن پیغمبر دارند می آیند ! آن آقایی که همراهشان است کیست؟ دامادشان حضرت علی فقط یک خانم با دو تا بچه ، عجب به خودشان اطمینان دارند و با خدای خودشان خالصند که اینقدر با اطمینان و قدم های محکم قدم بر می دارند . بله پیغمبر گفته بود شما (یارانتان را ) بیاورید ما هم (یاران) خودمان را می آوریم .

 انفسنا علی را به عنوان نفس و جان پیغمبر و نساءنا حضرت زهرا را به جای همه ی زن های مدینه و ابناء نا دو فرزندش را به عنوان فرزندان ما پس حسن و حسین دو فرزند پیغمبر حساب می شوند .

این نمونه ای از مقدمه ی توصیفی یا وصفی بود که زمانش با زمان ماضی یا گذشته بیان نمی شود بلکه با زمان و بیان حال بیان می شود .

فمن حاجک فیه بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین

از مقدمه شروع کردیم و به سوی اوج می رویم (مسئله ی گره )

اولین نکته ای که در ساخت یک قصه بسیار موثر است مسئله ی گره است .

گره نکته ی مبهمی است که پس از مقدمه در قصه ایجاد و قبل از اوج یا در اوج باز می شود مثال : یوسف از خواب بیدار شده است سوره ی یوسف را نگاه کنید :

 اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین

( آن گاه که یوسف به پدرش گفت : پدرم ! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند ! )

پدر ! من خواب دیدم یازده آفتاب و ماه و ستاره بر من سجده کردند

قال یا بنی لا تقصص رویاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین

 پدر گفت : ای پسرک من ! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشه ای خطرناک بر ضد تو به کار می بندند ، بدون شک شیطان برای انساندشمنی آشکار است

هیس ! آرام باش فرزندم ! مبادا قصه را برای برادرانت تعریف کنی

این جا در قصه گره یعنی نکته مبهم ایجاد شد .

یعنی چه ؟ مگر قصه بیان کردن چه اشکال دارد آن هم برای برادرانی که بیشترین اطمینان و شناخت را به آن ها داریم . فیکیدوا لک کیدا به تو کلک می زنند ، برادر ها به من کلک می زنند ؟

در این جا گره ایجاد شده است حال برای اینکه بدانیم این گره کی باز می شود باید داستان یوسف را مطالعه کرد .

برادر ها به جای کمک کردن به یوسف او را در چاه انداختند سپس او را فروختند و وقتی محتاج شدند و گفت شما دزدید و یک کیل ملک دربار شما وجود دارد . برادران گفتند از قبل برادری داشتیم که او هم دزد بود . به یوسف هم تهمت دزدی زدند و وقتی یوسف را شناختند پشیمان شدند.

گره قصه که زمان تعریف خواب برای پدر ایجاد شده بود زمان پشیمانی برادران باز می شود .

داستان می تواند یک گره یا چند گره داشته باشد یک گره اصلی که در آخر یا در وسط داستان باز شود یا می تواند گره های فراوانی هم داشته باشد مانند قصه یوسف :

یوسف را در چاه انداختند هنوز گره اصلی که دلیل تعریف نکردن خواب بود باز نشده است گره بعد ( در چاه افتادن یوسف ) ایجاد می شود . بچه ی کوچک در چاه با خطرات مار ، عقرب ، گزنده ، خفگی در اثر آب زیاد ، نفس نکشیدن در اثر حالت دم گرفتگی چاه مواجه است

سوال هایی که پیش می آید این است : تا کی بچه در چاه خواهد ماند ؟ چقدر مقاومت می کند ؟ اما خوشبختانه این گره زود باز می شود هنگامی که کاروانی از آن جا عبور می کند زمان بالا کشیدن سطل آب متوجه سنگینی آب می شوند و می بینند بچه ای زیبا و دوست داشتنی درون سطل است .

پس این گره همینجا باز شده است . زمانی که یوسف از چاه بیرون آمد خطرات خفگی و گزیدگی و گرفتن نفس پیش نمی آید.

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآن درس ششم

2 آبان

 بیان کردیم گره، یک گره اصلی است که از اول قصه ایجاد می شود و تا پایان است مثل قصه حضرت یوسف یا حضرت نوح که ساختن کشتی و غرق شدن افراد و نجات مومنین تا آخر با ما همراه است اما این بین هم یک سری گره های مختلفی پیش می آید که در قصه حضرت یوسف اشاره به چاه کردیم.

گروه دومی که در قصه حضرت یوسف ایجاد می شود فروختن او به یک کاروان است.

گره سوم خبر دروغ به پدر دادن است که یک پیراهنی را با خون یک کبوتری خونی کردند و گفتند گرگ آن را پاره کرده است ودر منطقه ای که گرگ نیست مخصوصا پیراهن هم پاره نشده، عجب گرگ با انصافی بوده که اول پیراهن بچه را درآورده بعد اورا خورده است. پس این خون از کجا روی این پیراهن پیدا شده است و الی آخر.

گره می تواند در مواردی دویا سه گره پشت سرهم ایجاد شود و در یک جا باز شود شبیه همان برادران یوسف :

 ۱- نمی دانستند او برادرشان است.

2- بنیامین هم نمی دانست او برادرش است.

3- نمی دانستند که عزیز مصر در آینده چکاره خواهد شد.

فقط به عنوان اینکه گندم نداشتند به آنها گندم می داد. وقتی به خانه برگشتند، دیدند آن پولی را که دادند همراه بارشان است یعنی برای یک دفعه با آنها مجانی حساب کرده است.

حضرت یعقوب می فرمایند: از یک در یا دروازه وارد نشوید. از درهای متعددی وارد شوید.

آنها می گویند چرا از یک در وارد نشویم. اینجا همه اینها گره است. وقتی وارد می شوند بعد می گویند: کیل ملک گم شده بایستید تا شما را تفتیش کنیم. آنها می گویند: یعنی چه؟ ما پسر پیغمبریم. بعد یکی گفت: چرا این ها می گویند دزدند. این ها قبلا برادرشان را دزدیدند واین ها به عنوان غلط به پدرشان گفتند که گرگ اورا دریده و الی آخر.

گره کجا باز می شود؟

جایی که نیاز باشد باید باز شود. ما بی دلیل گره درست نکنیم و گره باز نکنیم.

گره باید جایگاه خاص خودش را که پیدا کرد آنجا باز شود.البته ممکن است یک جریان اتفاق بیفتد دو یا سه تا از گره ها باز شود .

مثل مهمانی آخر حضرت یوسف. در آن مهمانی فهمیدند که یوسف برادرشان است. بنیامین فهمید او برادر تنی اش است. و قرار شد به حضرت یعقوب خبر بدهند و آمدند.

گره اولی اینجا باز می شود. که پدر و مادر و یازده برادر خدارا سجده کردند وشکر خدا را به جا آوردند.

گفت: یا ابت هذا تاویل رویای من قبل. پدر من آن خواب ۱۱ تا ستاره و ماه وخورشید که دیدم این تعبیرش است : ۱۱ تا ستاره برادران من هستند و ماه و خورشید پدر و مادر هستند و اینها همه به شکرانه اینکه یوسف را پیدا کردند و یوسف سالم است سجده کردند. همچنین همه مناطق آن اطراف هم که همه از ابتکار اقتصادی یوسف بود از مرگ نجات پیدا کردند از قحطی نجات پیدا کردند و خدا به صورت عادلانه این اموال را بین همه اینها تقسیم کرد و آنها را از مرگ نجات داد و الی اخر.

 هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین.

گفت وگو هم یکی از اصول قصه است متاسفانه ما بسیاری از اوقات وقتی به گفت وگو می رسیم شروع به یک گفت وگوی طولانی در یک داستان می کنیم. خدا در قران گفت و گو ها را در کجا آورده است.

همه داستان حضرت یوسف گفت وگو نیست‌. اینجا گفت وگوی یوسف با پدرش است و پدرش با یوسف.

بعد گفت وگوی برادران می اید.

بعد گفت وگوی کاروان می اید.

بعد گفت وگوی این ها با کاروان می اید

بعد گفت وگوی یوسف و زلیخا می آید .

گفت و گوی زلیخا با شوهرش می آید.

گفت و گوی یوسف و زندانی ها می آید. هرکدام از این گفت وگو ها جای خودش را دارد.

پس ما می گوییم:

 ۱- گفت وگو باید کوتاه باشد.

۲- گفت وگو باید متناسب با قصه باشد.

 مثلا من یک برنامه کودکان دارم یا مثلا یک طلبه هستم می گویم ما به وزرایمان دستور دادیم. ببخشید شما که رییس جمهور نیستید که به وزرایتان دستور دادید. این سخن متناسب با شخصیت تو نیست.

گفت وگوی برادران غیر از گفت وگوی پیامبر است. گفت وگوی یوسف غیر از گفت وگوی زندان بان است. گفت وگوی زندان بان غیر از گفت وگوی زلیخا است. هر گفت وگویی متناسب با شخصیت گفت وگو کننده باشد.

 ۳- درگفت وگو باید موازین اخلاقی رعایت شود. اگر من در قصه ای بایک آدم بد زبان برخورد کردم که چندتا حرف نامناسب و رکیک زد آیا من حق دارم در بین بچه ها در کلاس آن حرف را تکرار کنم؟ خیر.

اینجا من باید با نقل آن حرف ها بگویم فلانی با چند حرف نامناسب و ناشایست منطقه را ترک کرد یا اگر کسی یک عمل زشتی را انجام دهد. من می گویم او با عمل شیطانی از آنجا دور شد. من حق ندارم یک عمل ناشایست یا یک گناه را توصیف کنم و نباید بگویم چون در گفت وگو باید امانت رعایت شود.پس من عین آن حرف رکیک را باید نقل کنم؟ خیر، شما حق نداری نقل کنی.

 چون خدا در قرآن می فرماید: انّ الله لا یامر بالفحشاء. خدا امر نمی کند به سوء و فحشا

و بعد هم می گوید به بندگان من بگو حرف بهتری بزنند نه اینکه بدها را حرف بزنند.

 و قل لعبادی یقول التی هی احسن.

 گفت وگو سه رقم است :

۱- گفت وگو با خود :

 من با خودم گفت وگو می کنم. مثلا من بروم یا نروم. حالا یک ساعت دیگر می روم.

من با خودم در حال گفتگو هستم این گفتگو در غیر قصه صدایی از آن بیرون نمی آید، چه بسا در حال رانندگی یا در حال آرمیدن و یا در مکانی مثل پارک و ... باشی و در حال گفتگو با خود هم باشی اما صدایی شنیده نمی شود، اما اگر قرار است همین گفتگو در قصه بیاید باید حتما صدای آن بیرون بیاید و مستمعین باید صدای گفتگوی من با خودم را بشنوند.

۲-گفتگو با خدا :

می تواند در ذهن باشد « یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ » ( یعلم خائنه العین و ما تخفی الصدور )

خداوند می داند در دل من چیست، با یک نگاه من به آسمان خداوند می داند که من چه می گویم.

در یک روزی که همه برای دعای باران رفته بودند، باران نیامد، یک غلام ناشناسی در گوشه ای ایستاده رو به آسمان کرد و با خدای خود حرفی زد که کسی متوجه نشد، آنچنان باران آمد که همه فرار کردند تا سیل آنها را نبرد.

کسی این غلام را تعقیب کرد تا به خانه ی امام سجاد رسید، فهمید که از غلامان حضرت است.

به حضرت گفت میخواهم یکی از غلامان را خریداری کنم، یکی یکی غلامان به ایشان نشان دادند.

حضرت غلامان را می خرید و تربیت می کرد و در راه خدا آزاد می کرد و یا می فروختند و هر کجا که می رفتند یک عنصر ولایی برای تبلیغ دین و مخالفت با حاکمان بودند.

بلاخره فرد غریبه غلام را انتخاب کرد، غلام دلیل انتخاب شدنش را از غریبه پرسید.

گفت : من تو را در دعای باران در بیابان دیدم، تو به خدا چه گفتی؟ گفت: گفتم خدایا یک عمر گفتی نکن نکردم، گفتی انجام بده، انجام دادم، حالا نوبت من هست، من می گویم اگر صلاح خداوندی هست باران ببارد.

خداوند به دعای آن یک نفر باران را فرستاد.

غلام با خدا گفتگو کرد ولی کسی صدایش هم در نیامد.

در داستان های قران فراوان اتفاق افتاده است که شخص می گوید « یا رب» این کلمه یا رب ممکن است برای بیان در قران امده باشد و ممکن است در واقع صدایی از او شنیده نشده باشد و در دلش گفته باشد.

۳_گفتگوی دو یا چند نفره :

یعنی گفتگو با غیر خود، که سه حالت دارد:

الف) گفتگوی خصمانه :

 دو نفر با سختی و تندی با هم حرف می زنند، شبیه گفتگوی خدا با ابلیس،

حضرت خداوند گفت چرا سجدا نکردی؟ گفت: من از آتشم او از خاک، من از او برترم، خدا فرمود: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ( قال فاخرج منها فانک رجیم )

وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ( و ان علیک لعنتی الی یون الدین ) (سوره ص آیه ۷۷)

گفت پس از آن خارج شو که تو مطرودی، و تا روز جزا لعنت من بر توست.

ابلیس گفت حال که از درگاهت رانده شدم تا روز قیامت مردم را گمراه می کنم.ابلیس با خدا گفتگوی خصمانه داشت.

ب) گفتگوی دوستانه:

مانند مناجات امیر المومنین، مناجات امام سجاد، مناجات پیامبران با خدا، گفتگوی نوح با خدا، گفتگوی دوستانه فرد با دوستش، گفتگوی دوستانه با همسر، گفتگوی دوستانه با فرزند مانند گفتگوی حضرت یعقوب با یوسف « یا بُنیّ» و گفتگوی لقمان با پسرش «یا بنی لا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم "سوره لقمان"» چقدر زیبا دو نفر دوستانه با هم صحبت می کنند.

ج)گفتگوی بی طرفانه :

مانند اینکه کسی وارد شهری شود و از فردی آدرسی بپرسد«آقا ببخشید چهارراه ولی عصر کجاست؟»

گفتگوی خصمانه: آهای با تو هستم چهارراه ولی عصر کدام سمت هست؟

گفتگوی دوستانه : به به آقا پلیس حالتون خوبه، میشه لطف کنی و چهاراه ولی عصر را نشان دهی؟

د) گفتگوی دیپلماتیک:

در قصه های قرانی از این نوع گفتگو کم است. خداوند به حضرت موسی و هارون فرمود وقتی با فرعون رو به رو شدید« فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ » ( فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی ) (آیه ۴۴سوره طه)

با او سخنی نرم بگویید شاید پند گیرد یا بترسد (ترجمه آیه)

با فرعون دیپلماتیک و نرم و ملایم صحبت کنید، نگفت بگو ای فرعون جبار و ستمگر و ...

اگر دو وزیر خارجه یا دو سر کنسول یا دو رئیس جمهور و یا سفیر با هم صحبت می کنند اگر از پشت شیشه به آنها نگاه کنیم و صدای آنها را متوجه نشویم چنین می پنداریم که خیلی دوستانه با هم صحبت می کنند، در حالیکه طرفین یک گفتگوی دیپلماتیک دارند، مانند نمونه: «بله ما می دانیم که خصمانه زندگی کردن با همسایگان چه عواقبی دارد.»، «ما می دانیم نتایج کار هر کشوری در اثر بد سیاستی به خودش بر می گردد.

۴_گفتگو یک نفر با جمع :

جایی که یک نفر مثلا امام جمعه، خطیب یا پیغمبر می گوید «انی رسول الله علیکم جمعیا» یا می گوید من از طرف خداوند دستور دارم که شما را هشدار دهم تا غیر از او کسی را نپرستید این نیز گفتگوی یک نفر با جمع هست، مانند کلمات نوح، لوط، هود، شعیب، صالح و ... مراجعه کنید همه پیامبران حرف های مشابه با دیگران داشته اند.

*****

درس هفتم آشنایی با ادبیات داستانی

6 آبان

استاد: محمد حسن راستگو

برنامه ما قصه های قرآن بود قبل از این که وارد قصه های قرآن بشویم باید روش قصه درست کردن و ارکان قصه را هم بدانیم.

 ارکان قصه سه تا بود:

۱- مقدمه ۲- اوج ۳- فرود

که اگر یک مثلثی شما رسم کنید این مثلث مختلف الاضلاع باشد، بین زاویه پایین این مثلث تا وسطش اگر ۵ سانت باشد یک سانت مانده به آخر یعنی تا ۴ سانتی که رفته یک خط عمودی فرضی بکشید از آن نقطه بالا به این دو قسمت دست راست و دست چپ وصل کنید. در حقیقت شما مثلثی دارید که از آن قسمت اوج به طرف دست راست ۴ برابر است و به طرف چپ یک برابر است. این مثلث را که کشیدید بعد دست راستش مقدمه را می نویسید بالا اوج را می نویسید و آن پایین (دست چپ) فرود می نویسید.

 داستان اگر نمودار هندسی در ذهنمان باشد راحت تر می توانیم با هم گفت وگو کنیم.قسمتی که مقدمه هست طرف اوج میریم. دراینجا ما اصول زیادی داریم که باید رعایت کنیم:

۱- گره

۲- گفت وگو: دوستانه، خصمانه، بی طرف و دیپلماتیک.

3.توصیف یا پرداخت: معمولا خانم ها دارای زر وزیور آلات هستند. گاهی طلاهای آنها جرم میگیرد و کثیف می شود. آنهارا پیش زرگر می برند. زرگر با یکسری مواد آنهارا شستشو می دهد و به حالت اول برمی گردند به این " پرداخت کردن طلا "می گویند یعنی دقیق و موشکافانه شما تمام نقش ونگارها را در طلا خواهید دید.

 داستان هم نقطه ای به نام توصیف یا پرداخت دارد. داستان را ما خواندیم و صحنه را ما دیدیم و آن شنونده یا خواننده این را ندیده ما باید طوری این سخن را بگوییم که آن طرف باید بتواند این را در ذهن خودش مجسم کند دقیقا مثل فرد نابینا که دارد یک قصه را گوش می کند.

ما باید در کلاس یا جایی که می خواهیم قصه قرآن بگوییم بتوانیم برخی از مسائل را دقیقا توصیف و پرداخت کنیم. سه نوع توصیف در قصه داریم:

 ۱- پرداخت یا توصیف صحنه ها

 ۲- قیافه ها

 ۳- حرکت ها. مثلا من الان می گویم یک جای باصفا رفتم شما در ذهنتان این جای باصفا را چه چیزی مجسم می کنید؟ ممکن است یک منظره عادی را یک جای باصفا ببینید اما وقتی من آنجایی را که رفتم تشریح کنم بعد شما متوجه می شوید من کجا رفتم. من صحنه ای را نوشته بودم دیدم یک نفر دست هایش را به سرش گرفت گفتم برای چه اینطوری می کنی؟ گفت: من دیگر نمی توانم این همه زیبایی را در ذهنم مجسم کنم.

حالامن تکه ای از صحنه طبیعی را برای شما تشریح می کنم:

 تصور کنید یک کوهستان است این کوهستان درختان سبز و خرم با انواع واقسام روییده. جنگل نیست ولی شبیه جنگل است. روی آسمان هم تکه های زیبایی از ابر دیده می شود. یکسری از پرندگان هم در آسمان پرواز می کنندو صدای بلبل ها و قناری ها را شما می شنوید.

یک سلسله باغ در دامنه این کوه وجود دارد. شما در یکی از این کوچه هایی که منتهی می شود به آن صحنه باز کوهستان دارید قدم می زنید دست راست شما یک دیواره کوتاهی است که بالای این دیوار منتهی می شود به کف باغ هایی وجود دارد که تمام سبزه، پر از باغ های زیبای رنگارنگ و سایه روشن هایی از آفتاب که از لابه لای درختان دارد به پایین می تابد و صدای قناری ها و بلبل ها می آید. یواش یواش نزدیک تر می شویم یک جوی آبی را مشاهده می کنیم که همزمان با شما دارد به طرف آن دره سرازیر می شود

اما نرسیده به آن دره یک حوضچه کوچکی است. از یکی از این باغ های دست راست شما یک جوی باریک آب می آید که یک ناودان کوچک گذاشتند و این آب به صورت قطره قطره روی این حوضچه کوچک می ریزد.

موج هایی ایجاد می شود شما کمی دست هایتان را زیر قطره ها می گیرید تا نریزد‌. این حوضچه از آن امواجش که یک کم کمتر شد آسمان بسیار زیبا را داخل حوضچه می بینید دقیق، عمق بی نهایت با ابرهایی که در وسط راه وجود دارد. یک مقدارکه جلوتر می روید این دیواهر تمام می شود و صحنه بسیار زیبایی از چند رشته کوه که لا به لای هم با درختان پیچیده شده اند مشاهده می کنید.

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ

( لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب )

آیا لازم است تمام صحنه ها را توصیف کنیم? خیر، مثلا می خواهیم حرم حضرت معصومه را توصیف کنیم اما از تهران راه می افتیم، یا مثلا کسانی که استان فارس هستند و می خواهند

حرم حضرت احمد بن موسی را توصیف کنند. از آباده راه می افتند یا مثلا کسانی که مشهد هستند و می خواهند حرم امام رضا را توصیف کنند،از چناران یا نیشابور حرکت می کنند.یا همینطور هر کسی در هر جایی که هست.

ما هیچ لازم نیست که از اول اتوبان تهران _قم تک تک ماشین ها و آدم ها، خیابان ، ترافیک ، تابلو ها و ساختمان ها و درختانی که اطراف است را توصیف کنیم،حتی لازم نیست وقتی به قم می رسیم از اول اتوبان و عوارضی و میدان هفتاد و دوتن و از چند خیابان و ....هیچ کدام را نیازی نیست توصیف کنیم.این موارد را با الفاظ کلی توصیف می کنیم:

وارد اتوبان تهران_قم می شویم، پس از گذشت ۱۲۰ الی ۱۳۰ کیلومتر به عوارضی می رسیم و چشممان به گنبد حضرت معصومه می افتد، از عوارضی که رد شدیم می پیچیم به سمت یک میدان بزرگ که آن میدان را یک پل هوایی احاطه کرده،از میدان و چند خیابان که رد می شویم نزدیک حرم حضرت معصومه (س) می شویم، در بریدگی یا برگشتی که در رودخانه است بر میگردیم به طرف پارکینگ و ماشین را پارک میکنیم و از آسانسور بالا می رویم و به یک محوطه بازی که به صورت یک صحن است میگذرانیم و وارد صحن بزرگ حضرت معصومه می شویم.

از اینجا می توانیم توصیفمان را شروع کنیم.تا اینجا کاری نداشتیم که آن هایی که بودند بزرگ بودند یا کوچک،لباس ها و قیافه هایشان چگونه بود.به این موارد کاری نداریم.از اینجا می گوییم که ازدحام جمعیت، دو گلدسته ی بزرگ و طلایی، سر درهایی که با کاشی های زیبا و نقش و نگار های قشنگ، از قرن ها پیش در اینجا به عنوان آثار باستانی و مذهبی نهفته شده را مشاهده می کنید. آرام آرام وارد حرم می شویم، سیل علاقمندان به حضرت معصومه کنار ضریح حضرت هستند و گاه گاه با فریادی از صلوات و شادی آمدن اینجا و یا بعضی در مناجات،در حال خواندن زیارت نامه،نماز و قرآن را می توانیم توصیف کنیم.حتی کاشی ها و نقش و نگاره ها،شیشه ها و آینه ها و جمعیت را .

 

پس ما در توصیف صحنه ها به آنجایی که سوژه ی اصلی ماست بر میگردیم برای توصیف.نه هرجایی ک از آن وسط باشد.اگر بخواهیم تمام صحنه ها را توصیف کنیم باید چندین کتاب بنویسیم در حالی ک هنوز از تهران به قم هم نرسیده ایم.

هو الله

دوم :"توصیف یا پرداخت قیافه ها"

مثلا می گویم طرف آمد با یک حالت خاص.منظور از حالت خاص چه حالتی است؟ چاق بود لاغر بود؟ مو داشت؟ نداشت؟ عمامه بر سر داشت؟ دستار عربی داشت؟ یا مثلا پیشانی اش را بسته بود؟ یا قیافه اش سیاه رنگ بود یا سفید بود؟ قدش کشیده بود یا چاق و یا لاغر بود؟ اخمو بود؟ بشاش و خوشرو بود؟

این موارد پرداخت قیافه می شود

قیافه هم لازم نیست فقط به صورت باشد بلکه،به کل هیکل و بدن انسان بر می گردد. دست پا سر و گردن و سایر مواضعی که لازم است در آن جا پرداخت کنیم.

سومین پرداخت:"توصیف یا پرداخت حرکت هاست

مثلا می گوییم طرف در حال مناجات بود.در حال مناجات بود به چه معناست ؟ طرف چراغ ها را خاموش کرده بود و فقط یک چراغ کوچک روشن بود که کتاب دعا را ببیند، رو به قبله نشسته بود و درحال مناجات با خدا بود،اشک از چشمانش جاری می شد، بدنش می لرزید،با حالت تضرع در پیشگاه خدا صحبت می کرد،گاهی به کتاب دعا نگاه می کرد و دستش را بالا می آورد و یک ذکری مثل یا الله را چندین بار تکرار می کرد،سپس بلند می شد ونماز را شروع می کرد، با یک حالت طمانینه خاص و خضوع و خشوع ویژه و نمازش را با کمال آرامش و خلاصه، توجه تمام کرد.بعد از نماز سلام داد و باز دستهایش را به دعا بلند کرد و چندین دعا کرد و دستانش را به صورتش کشید،جا نمازش را جمع کرد و از اتاق خارج شد.

در اینجا دیدیم که یک حرکت را چگونه می توان توصیف کرد.اگر می گفتیم در حالت مناجات بود. از کجا بدانیم چه چیزی را مناجات می کرد. همین حرکت می تواند هم یک نفره باشد،می تواند دونفره باشد و هم می تواند دسته جمعی باشد.

حرکت یک نفره: حضرت ابراهیم وارد بت کده می شود، بت ها را می شکند،تبر را به دست بت بزرگ می دهد، اما وقتی که آن ها وارد می شوند و می بینند که بت ها شکسته شده،ابراهیم به بت بزرگ اشاره می کند و می گوید اگر بت ها حرف می زنند و راست می گویند از آن ها بپرسید که چه کسی این کار را کرده است? آن ها می گویند کسی که نمی تواند حرف بزند چطور می تواند جواب بدهد.

ابراهیم هم می گوید کسی که نمی تواند حرف بزند شما چطور او را می پرستید و از او تقاضای حاجت می کنید؟

حرکت دو نفره‌:

حضرت علی و پیامبر ( ص) وارد خانه کعبه می شوند و بت ها را می شکنند. حضرت علی به دستور پیامبر برفراز شانه ی حضرت قرار می گیرد و از آن بالا بت ها را یکی یکی به پایین می اندازد.یا حضرت ابوالفضل ( ع) و امام حسین( ع) .

یا حضرت زینب ( ع) و امام حسین ( ع) . یا داستان هایی که دو نفر هستند،حضرت موسی و برادرش هارون.

این دو تا می تواند با هم یار باشند، مثل همین هایی که گفتیم. یا باهم ضد باشند، مثل هابیل و قابیل یا حضرت موسی (ع) و فرعون و سایر مواردی که در قصه ها و تاریخ وجود دارد.

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآنی-درس هشتم

9 آبان ماه

حرکت بر دونوع است :

الف) حرکت فردی

ب) حرکت جمعی

حرکت جمعی یا دو نفره است و یا بیشتر از دو نفر . که در هر کدام از این ها ، دو نفر با هم رابطه دوستانه و یا خصمانه دارند . رابطه دوستانه مانند رابطه حضرت موسی و هارون ، پیامبر اکرم و مولی امیرالمومنین (ع) ، حضرت امام حسین و زینب (س) و سایر کسانی که در تاریخ با هم همراه و همگام بودند.

همین دو نفر می توانند با هم متضاد باشند . مثل فرعون و موسی ، نمرود و ابراهیم ، هابیل و قابیل ، پیامبر اکرم و ابوسفیان و سایر ائمه با مخالفان زمان خود .

نوع دیگر حرکت ، حرکت جمعی است . مثلا در راهپیمایی 22 بهمن ، عده ی زیادی شرکت می کنند و همه با هم شعار می دهند. و یا در نماز جمعه شرکت می کنند و همه با هم به رکوع و سجده می روند و یا در نماز جماعت شرکت می کنند . یا در راهپیمایی عظیم اربعین برای نشان دادن قدرت اسلام و مسلمین چندین کیلومتر و یا چند ده کیلومتر را پیاده حرکت می کنند تا وحدت و انسجام خود را نشان دهند . این حرکت ها ، حرکت جمعی است.

 ما در قصه گویی می توانیم حرکت جمعی را با توصیف بخشی از آن جمعیت و بقیه اش را به صورت یک منظر آن و یا به قول صدا و سیما " لانگ شات " نشان دهیم . مثلا یکی از پایگاه های کمک رسان به راهپیمایمان اربعین که موکب نامیده می شوند ؛ را تشریح می کنیم . که چگونه پای زوار را می شویند ، آن ها را ماساژ می دهند و لباس هایشان را عوض می کنند . به آن ها غذا داده و مورد احترام قرار می دهند.

یک موکب را با در و دیوار، پلاکاردها و وسایل موجود در آن تشریح می کنیم. سپس می گوییم ، اگر از یک منظر بالاتری نگاه کنیم ، یک موکب نیز در چند قدمی اینجاست و موکبی دیگر در فاصله ای دیگر و اگر سوار بر هلیکوپتری از بالا نگاه کنیم ،

 می بینیم در فاصله صد کیلومتر و حتی بیشتر از صد ، بلکه صدها کیلومتر همچنان جمعیت در حال آمدن هستند و جاده همچنان مملو از جمعیتِ عاشق امام حسین (ع) است . این می شود حرکت جمعی و این توصیف ، پرداخت این حرکت جمعی است .

پس دیگر لازم نیست که ما تک تک موکب ها ، تک تک آدم ها و پلاکاردها و پرچم ها برای مردم تشریح کنیم.

پس چگونه می توان یک حرکت و یا قیافه را تشریح و توصیف کنیم؟ ما دو نوع نگاه داریم:

1- نگاه عادی و معمولی

2- یک نگاه موشکافانه و پرداختی

 نگاه عادی و معمولی همان نگاهی است که ما همواره در کوچه و خیابان و جاهایی که می رویم ، داریم ؛ بدون دقت و توجه. مثلا همین امروز ما جایی می رفتیم ، با مغازه ای برخورد کردیم که تا به امروز آن را ندیده بودیم ، آن مغازه بود ولی ما آن را ندیده بودیم. نه اینکه ندیده باشیم بلکه به چشممان هم خورده بود اما در مغز ما جایی باز نکرده بود. یعنی ما نگاه توصیفی به این فروشگاه یا مغازه نکرده بودیم . وقتی که وارد آن مغازه شدیم ، فکر کردیم که اولین بار است که آن را می بینیم در حالیکه ما بارها آن را دیده بودیم ولی ، ندیده بودیم ! یعنی به چشممان خورده بود ولی به مغزمان نسپرده بودیم .

برای اینکه بهتر بتوانیم پرداخت و یا توصیف کنیم باید به اطراف خود با توجه نگاه کنیم . البته باید مواظب حلال و حرام و نگاه ممنوع و جایز باشیم و اگر ما بتوانیم این کار را بکنیم . دید ما دقیق و تیز بین خواهد شد .

در این زمینه می توان یک پیشنهاد ارائه داد : معمولا کسانی که در حال گوش کردن به رادیو هستند ، یا در ماشین هستند و یا درخانه و محل کار ، مدرسه و هر اتاقی که در آن قرار دارند ؛ پیشنهاد می کنیم به طور دقیق نگاه کنید ؛ به درب ورودی ، ساختِ آن در ، حاشیه هایش ، نقش و نگار هایش ، سقف ، حاشیه های کنار سقف ، دیوارها ، اگر تابلو، منظره و یا قالی زیبایی در دیوار است و نوع فرش و موکتی که در اتاق پهن شده است و یا وسایل آن اتاق مثل تلوزیون ، گلدان ، میز ، مبل ، صندلی ، پشتی ، لحاف و یا پتو و.... هر چیز دیگری که است ... دقیق نگاه کنید .

 پس از نگاه کردن ، اگر از شما پرسیده شود که در همین اتاقی که هستید ، حاشیه تلویزیون سفید رنگ است و مانند بقیه سیاه نیست ، چه می گویید ؟ ممکن است بگویید : من این را ندیدم .

 و یا گوشه دست راست تلویزیون در بالا یک آرم دارد ، آیا آن آرم را دیدید ؟ ممکن است بگویید من این را هم ندیدیم . و یا همین کنترل و یا ریموتی که در دست دارید ، آیا آن مثلثیِ بالا، پایین و چپ و راست را دیدید ؟ ممکنه است پاسخ دهید : بله دیدم و دوباره پرسیده شود که دایره وسط آن را هم دیدید ؟ و در پاسخ بگویید : نه آن را ندیدم و دقت نکردم ! دستم هم روی آن بود و داشتم استفاده هم می کردم اما دقت نکردم ! حال اگر به شما بگویند دوباره نگاه کنید ، دراین دوباره دیدن ، قطعا نگاه شما با نگاه دفعه اول تان یکی نیست . سعی می کنید تمام زوایا و نقش ونگارها ، رنگ ها ، فرورفتگی ها و برجستگی ها ، تمام عواملی که یک اتاق و یا یک سالن را می سازد دقیق نگاه کنید .

نگاه با دقت باید داشته باشیم اگر نگاه مان اینگونه باشد برای افرادی که قصه های ما را ندیده و نشنیده اند یا در جریان خاطرات ما نبوده اند به صورت کامل تشریح کنیم تا در ذهنشان نقش ببندد.

راه دیگر توصیف و پرداخت استفاده از سیستم های الکترونیکی و دستگاه های مختلف و ابزار های تصویر و صدا و فیلم است. یعنی کلیپی که حرکت مورد نظر ما در آن ضبط شده است یا تکه ای از فیلم سینمایی که نظر ما را تامین می کند یا یک عکس بسیار زیبای هیجان انگیز که می تواند نکته ی قصه را بیان کند را در صحنه قصه وارد می کنیم. یا پخش موسیقی ای که ذهن افراد با شنیدن این صدا، تصاویر را در ذهن خود تجلی کنند و بتوانند با ذهن خود پرداخت صحیح یا توصیف خوبی از صحنه یا حرکت داشته باشند.

به مثال های زیر که به صورت صوت پخش می شود توجه کنید :

نمونه اول:

« فرزندان عزیزم عمر من به پایان رسیده است و از شما می خواهم با هم متحد شوید. »

« باز دور برداشتی پدر، چند دفعه این حرفها را میزنی؟»

« جلوی خود من داری با من مخالفت می کنی ؟ »

« بگذار پدر حرفهایش را بزند کلام او را قطع نکن.»

«پدر آیا من میان حرف شما پریدم؟»

با شنیدن این دکلمه به صحنه قصه «خانه» و شخصیت های قصه « پدر و فرزندانش»،

و تعداد افراد سازنده قصه پی می بریم.

نمونه دوم :

«ما دیگر اجازه نخواهیم داد دشمن نسبت به اسلام و انقلاب نظر بد داشته باشد و با تمام توان در برابر تمام توطئه های دشمن ایستادگی خواهیم کرد. تکبیر»

پرداخت ما از صحنه این سخن «نماز جمعه»، «پایان راه پیمایی»، «میتینگ بزرگ»، «همایش سراسری» و ... است.

نمونه سوم :

«یکی از مواردی که انسان باید به آن توجه کند رعایت حقوق دیگران است.»

صحنه هایی که در ذهن ما تجلی پیدا می کند عبارت اند از: « زنگ املا و فردی در حال تکرار عبارات برای شاگرادانش است. »

«سخنرانی که قصد دارد سخنانش در تاریخ ثبت شوند، در حال صحبت های آرمانی گونه است و عده ای نیز در حال نکته برداری از سخنان ایشان هستند تا بعد ها در سایت ها و کتاب های مختلف منتشر کنند.»

این ها نمونه هایی از توصیف صحنه بدون تشریح آن بود یعنی با شنیدن صدا، به صحنه می رویم، شخصیت ها را می بینیم و تعداد را تشخیص می دهیم، همینطور زبان اشاره ناشنوایان و فنون و حرکت های کشتی، از نوع توصیف صحنه بدون تشریح است.

نکته ی اخلاقی :

آیا مجاز به بیان هر صحنه ای که در دنیای واقعی با آن مواجه می شویم، یا هر صدایی که می شنویم، هستیم؟

خیر، مواردی که خلاف اخلاق است یا به حرمت شخصی آسیب می زند یا مواردی که از لحاظ دین و اخلاق جایز نیست، حق بازگو کردن و توصیف و تشریح آن را نداریم . بیان این موارد نه تنها امانت در اخلاق نیست بلکه خیانت به اخلاق است و همچنین با بیان این موارد یعنی به فساد و گناه خود اضافه نموده ایم.

در این موارد باید به صورت مبهم به توصیف صحنه بپردازیم و نباید عیناً موارد و صحنه ها و صداها را نقل کنیم. خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:«اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (آیه 19 سوره نور)»

ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الدین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره والله یعلم و انتم لا تعلمون ( نور – 19)

کسانی که دوست دارند مسائل فحشا و منکرات را در جامعه اشاعه پیدا کند عذابی دردناک در انتظار آنهاست.

پس در بیان قصه باید به این نکات اخلاقی توجه و رعایت کنیم، به خصوص اگر مخاطبین قصه ما دانش آموزان هستند چون هنوز افکار دانش آموز، به گناه آلوده نشده، یا این مسائل غیر اخلاقی را ندیده اند و یا در جریان آن نیستند، پس حق تشریح این رفتار ها را برای آنها نداریم چون ممکن است منحرف شوند و رفتارشان شیطانی شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.