refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"
refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"

درس ششم شمیم دانش

مشاوره از منظر قرآن و عترت- درس 1

17 مهر ماه

امیرالمومنین (ع) می فرمایند : المشاوره ظهیرالعقل

حدیثی که از امیر سخن و امیر کلام و سلطان اندیشه علی ابن ابی طالب می باشد که در خصوص مشاور و مشاوره می فرمایند : المشاوره ظهیرالعقل در کتاب شریف ((غرر الحکم و درر الکلم)) مراجعه بفرمایید.

فرمود مشاوره پشتوانه مستحکمی برای خرد آدمی است .

برای مثال هنگامی که یک مملکت ذخیره ارزی نداشته باشد در معرض تهدید فقارت و فلاکت و نابودی است.

امیر المومنین می فرمایند مملکت اندیشه آدمی نیاز  به  ذخیره مغزی و فکری دارد . ذخیره مغزی برای هر انسان  به مشابه و مانند ذخیره ارزی یک مملکت  است .

برای هر انسان ذخیره مغزی اش ،ذخیره باور به  فرهنگ مشاوره، گرایش به مشاوره ، خود مشورت ،خود مشاور و گرفتن مشاوره  از  مشاور است

می فرمایند ((المشاوره ظهیرعقل)) . ظهیر با ظَهر فرق می کند . ظهر  در  ظهر نویسی چک یا پشت نویسی چک استفاده می شود .

ظهیر یعنی بسیار پشت و پشتوانه ، پشتوانه مکحم خلل ناپذیر را ظهیر می گویند.

عاقلی که دارای عقل است نیاز به یک ذخیره فکری و اندیشه ای و مغزی به نام مشاور و مشاوره دارد .

میخواهد چه کاری کند؟ پشتوانه برای چه؟

پشتوانه برای حضور در  میدان نبرد ، نبرد با جهل  ، با ظلمت ، با تاریکی ها ، در  سایه بهره  گیری از  اندیشه ، اندیشه بسیار  دارای اعتبار  است . تفکر در  فرهنگ  دینی ما دارای ارج  و  ارزش است .

حضرت موسی بن جعفر (ع) می فرمایند: ((تفکر ساعه خیر من عبادع سبعین سنه))

 یک ساعت ، ساعت منظور شصت 60  دقیقه نمی باشد ،ساعت اندک زمانی که امکان دارد از لحظه به حساب بیاید را به آن ساعت می گویند.

اندک  لحظه ای اندیشه کردن از هفتاد سال عبادت برتر است .

اگر انسان  برای نظام زندگی فردی ، اجتماعی . در ابعاد مختلف نظام فردی و اجتماعی ، عبادی ، سیاسی ، فرهنگی ، خانوادگی ، بهداشتی ، درمانی و سایر ابعاد نظام زندگی انسانی و معیشتی خود ، عقل خود را به کار نگیرد در آسیب حتمی قرار می گیرد.

در بحث دین هم اگر انسان  بدون تفکر حرکت کند ، اعتبار ندارد .

 امیر المومنین یک جمله ی تکان  دهنده ای می فرمایند :السائر بلا بصیره کالحمار الطاعون .

شاید این جمله به بعضی افراد بر بخورد . می فرمایند اگر کسی حرکتی داشته باشد که از برکت اندیشه اش نباشد  و فکر نکند ، بهترین حرکت را هم که داشته باشد ، آن حرکتش ، حرکتی بی ثمر و بی اثر است .

حرکت و خیزش از هر نوع  ؛عبادی ،  سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، بهداشتی و ابعاد مختلف  ، چنانچه بر اساس بینش و فکر و اندیشه نباشد ؛ حضرت می فرمایند حرکتش همچون چرخش درازگوش است بر دور سنگ آسیاب .

 در گذشته ها ، زمانی که امکانات حرکتی  و انرژی برای ایجاد تحرک نبوده است از توان دراز گوش برای حرکت سنگ آسیاب استفاده می کردند. طناب را به دور سنگ آسیب می بستند ، درازگوش می چرخید و سنگ آسیاب هم به تبع او می چرخید و نهایتا گندم آرد می شد  و دراز گوش تصور می کرد که کیلومترها مسیررا رفته است . سپس دستمال  را از چشم دراز گوش باز می کردند در حالی که به نفس نفس افتاده  و خیس عرق بود  و تازه می دید که در همان نقطه اول ایستاده است .

امیر المومنین می فرمایند کسی که بدون بصیرت و بینش حرکت کند مثل همان دراز گوشی است که فقط  نفس می زند در حرکت و قفسی نمی شکند  و حرکتش به برکتی منجر نمی گردد. و تنها تصور حرکت ( راه رفتن )را دارد .

ما نیاز  به فکر و اندیشه داریم . فکر  به ما کمک می کند تا اندازه گیری کنیم .  مغز ، ما  را برای  اندازه گیری ها در مسیر کمال  کمک می کند .امام باقر می فرمایند که سه چیز تمام و کمال است . در نهج البلاغه امیر المومنین  نیز به همین نکته  اشاره  می فرمایند :

1- انسان در مشکلات شکیبا باشد .

2- فهم  درست دینی با بهره گیری از فکر داشته باشد .

3- و در نتیجه بتواند زندگی اش را اندازه گیری کند .

حضرت می فرمایند  انسان  برای  اینکه فهم درستی از دین داشته باشد و بتواند توان درستی  نیز در برابر مشکل داشته باشد و شکیبایی کند و برای  اینکه بتواند اندازه گیری های منطبق با واقعیت و حقیقت را در نظام زندگی  خود داشته باشد ، نیاز به فکر دارد .

سپس در پایان این نکته  فرمودند : که این تمامِ کمال است و انسانی که این سه مرحله را  طی نکند کامل نیست .

 برکت و  پویش  این مراحل کجاست ؟ اندازه گیری ، فهم درست از دین و صبوری و  شکیبایی در ناملایمات این ها همه به برکت عقل است . عقل سلیم ، عقل سالم ، اندیشه درست ، اندیشه ای که بتواند با جهل و نادانی و ظلمت و تاریکیِ پیش رو مبارزه کند .

 حضرت می فرمایند در این مبارزه  انسان نیاز به مشاور دارد  و مشاور پشتوانه مستحکم و خلل ناپذیری برای عقل آدمی است .  بعضی ها یک تصورغلطی دارند   و زمانی که به مراکز ما مراجعه می کنند می گویند که  "کسی نداند  که من به مرکز مشاوره آمده ام  ، چون بعد خیال  می کنند که مشکل دارم ! " و تصور می کنند که مغزی که مشاوره می گیرد مشکل دارد! در حالیکه در روایت  و آیات بعدی خواهیم گفت کسی که  مشاوره نمی گیرد دارای مشکل است چون  می فرمایند  :

 " هلک من استبد برایه  : نابود می شود آن که استبداد رای دارد "

 و نابود می شود کسی که می گوید من همه را خوردم  بلدم  ! و نیازی به مشاور و مشاوره  ندارم . عقل سلیم  به دنبال مشاوره است وگرنه مجنون عقلی ندارد  تا تشخیص بدهد و تشخیصش را  با یک مشاوره تنظیم کند و بعد  به صحت و سلامت هر چه بیشتر این اندیشه  و یا کم و کاستی این اندیشه واقف گردد .

المشاوره الظهیر العقل .

ما ان شالله در برنامه هایی که خدمتتان خواهیم بود ، ابعاد مختلف بحث مشاوره را در فرهنگ قرآنی و در فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت بررسی می کنیم .   در ابتدا حتما  ما به خواست  و توفیق خداوند معنای لغوی و اصطلاحی مشاوره و تعریف  مشاوره ، اقسام مشاوره ، مشاوره موضوعی ، مشاوره طریقی  وهمچنین فطری بودن  گرایش به مشاوره را دنبال می کنیم.

در سوره آل عمران آیه 159 خداوند به پیامبرش می فرمایند :

فبما رحمه من الله لنت لهم : جز از رحمت خدا نیست که تو با اطرافیانت و امت گرویده به خویشت مهربانی

و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک  : اگررفتارت درشت خو باشد از اطرافت پراکنده می شوند.

فاعف  عنهم    : از این ها در گذر

والستغفرلعم : برای آن ها از من طلب آمرزش بکن

و شاورهم  فی الامر : از آن ها مشاوره بگیر  و به آن ها مشاوره بده

فاذا عزمت

 آن گاه که مشاوره گرفتی و توان تصمیم  کامل برای شما حاصل شد بر خدا توکل کن.

فتوکل علی الله: بر خدا توکل کن

ان الله یحب المتوکلین : خدا توکل کنندگان را دوست دارد

******

مشاوره از منظر قرآن کریم -درس دوم

20 مهر ماه

قال مولانا علی بن ابی طالب :

ان الله خلق الملائکه و رکب فیهم العقل و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوه و خلق البهائم و رکب فیهن الشهوه

در جلسه قبل گفتیم که مشاوره پشتوانه محکم برای عقل آدمی است .کارکرد عقل را گفتیم جنگ با جهل و نادانی و ظلمت عقل حرکت می کند ضرورتش را گفتیم برای اینکه بتواند فهم درست دینی را کسب کند و در مسیر حرکت شکیبا باشد و در نهایت اندازه ها در دستش باشد .

اشاره کردیم که بدون اندیشه حرکت هر چه عنوان زیبایی هم داشته باشد بالاترین حرکت باشد بی اعتبار است . چرا؟ چون وسط کار عقل دچار مشکل می شود و نفس بر آن غلبه می کند و دردسر ایجاد می کند لذا انسان عاقل هم باید از عقل خودش استفاده کند و هم به تعبیر جلسه گذشته از ذخایر عرضی مملکت بدنش که فکر سلیم و سالم یک مشاور وارسته شایسته و بایسته است بهره بگیرد .

در کدام عرصه؟ در عرصه ستیزی که امیرالمومنین در این روایت اشاره فرمود،  که خداوند موجوداتی را همانند چهارپایان همانند انسان ها و همانند فرشتگان آفرید در فرشتگان فقط توان اندیشه را استقرار بخشید فقط فکر می کنند "خلق الملائکه و رکب فیهم العقل و خلق البهائم"

انسان ها رو خلق کرد و حیوانات را. حیوانات را در آنها فقط شهوت تمایل به خور ، خوراک و خواب و تأمین برخی از نیازهای جسمی شان، دفع زوائد بدن، رفع نیازمندی های غریزی و جنسی و جسمی .

تفاوتی که انسان در اینجا دارد آنچه چه را که خدا به فرشته داد به انسان داد و آنچه که به حیوان داد به انسان موهبت کرد و "خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوه"

اینجا اول داستان است حیوانات درگیری ندارند یک مسیر یک طرفه را حرکت می کنند به سمت تأمین مشتهیات تمایلات جسمی، جنسی و نفسی خودشان .

 فرشتگان هم مشکلی ندارند در یک ریل مشخصی حرکت می کنند به سمت پرستش خدا تسبیح الهی می کنند "سبوح و قدوس" در حال پرستش هستند تعارضی در درونشان وجود ندارد.

 انسان است که محل کشمکش و درگیری شدید است "و خلق بنی آدم" آدمی در وجودش خداوند هم شهوت قرار داد هم عقل قرار داد . هم باید قرار داد هم تردید شاید قرار داد .  هم می خواهم های مطلوب قرار داد هم می خواهم های نامطلوب قرار داد .  یعنی تمایلات عقلانی است مشکلات نفسی ایجاد می کند.

حضرت می فرمایند: "و من غلب شهوته علی عقله فهو ادنی من البهائم" کسی که عقلش بر شهوتش غلبه پیدا می کند این پست تر از چهارپایان است و در ادامه بیان فرمود:

«فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکه :  هر آن کس که عقلش برشهوتش پیروز شود از فرشتگان بالاتر است»کسی که عقلش بر شهوتش غلبه کند او برتر از ملائک است و همه ملائک بر انسان سجده می کنند .

سجده برای چه؟ برای چه خداوند فرمان داد به ملائکه که بر انسان سجده کنید؟

برای این که درست است شما تسبیح من می گویید  تقدیس من می کنید ولی مامورید و معذورید و امکان تجاوز از مسیر ندارید. ولی انسان، وقتی آمدند گفتند برای چه انسان را خلق کردی ؟

این خون می ریزد و سفک دم می کند.  «یفسد فیها» فساد می کند ، پروردگار فرمود شما تسبیح بگویید «انی اعلم مالا تعلمون» شما چیزی را که من می دانم نمی دانید و من نسبت به شما «اعلم بما لا تعلمون »هستم .

چیزی را که من می دانم شما نمی دانید و من دانا ترم، اشتباه نکنید و فرمان من را اطاعت کنید.

تمام عظمت انسان که سجده آدمی بر انسان افتخار شد که فرشته بر او سجده کند . امتیاز سجده بر انسان را برای انسان ایجاد کرد همین توانمندی انسان در میدان مبارزه عقل بر علیه نفس است. در این مسیر خداوند بزرگ فرمودند من برای شما حجت  می آورم تا دچار اشتباه نشوید. «ان لله علی ناس حجتین : خداوند بر مردم دو حجت است»

خداوند می فرماید من دو حجت به شما می دهم یکی حجت باطن و دیگری حجت ظاهر، حجت باطن را حجت درون انسان  «عمل حجه الباطنه فعقله و»

عقل پیامبر و مشاور درون انسان است، جان آدمی با عقل او مشورت می کند. عقل او فرمان می دهد به تعبد و بندگی و البته اجبار نمی کند فقط راه را نشان می دهد .

 خداوند بزرگ می فرماید من کنار این حجت باطن چون یک دشمن  باطن هم داریم برای این که انسان رو سفید شود به او کمک کردم و برا او حجت ظاهر هم قرار دادم (پیامبران).

انسان در حال درگیری است. «ان النفس لاماره بسو»

انسان در حال درگیری است  ، نفس یکسره فرمان می دهد که خط قرمزها رو بشکند خطوط فرمانی عقل را وتو کند ، عقل را زمین بزند و انسان در این میان دچار دلزدگی ، شک ، تردید ، ابهام و  چه کنم می شود و در حقیقت دچار نتوانستن در تصمیم گیری می شود و اینجاست که خداوند براساس رحمت واسعه خویش  پیامبران را فرستاد .

پیامبران مشاور آدمی هستند. و به کمک عقل می آیند . مشاور باید سلیم و صمیم باشد.

در آیه ای که در جلسه قبل ترجمه شد به این دو نکته اشاره شده است

که کنار عقل به انسان مشاور دادیم . مشاوری که اول توصیه کردیم صمیم باشد. ولی فقط سلیم بودن برای مشاور کافی نیست  قران اشاره می کند که مشاور باید صمیم هم باشد .

اگر سلیم نباشد اصلا مشاور الهی و تاثیرگزار نیست ، مشاور قرآنی نیست .

گاهی موقع شخص سلیم است ولی صمیم نیست آسیب رسان است و مشکل ایجاد می کند.

 لذا قرآن ضرورتی را که برای مشاور لازم است را همان اول به پیامبر که خاتَم انبیا ( نگین زبیای بر انگشتری رسالت 124 هزار پیک الهی ) و خاتِم انبیاست ( ختم  رسالت مهر پیامبری ) اعلام می کنند.

خداوند در آیه 159 سوره ال عمران به صراحت به پیامبر اعلام می کند که باید صمیم باشید بعد بتوانید سلیم بودنتان را در نظام مشاوره ارائه کنید .

«فبما رحمه من الله لنت لهم»  البته چون خدا می دانست که شما باید یک مشاور تاثیرگزار برای پذیرش عقل انسان در ارسال پیام جهت رفتن به  سمت خدا باشید روح و روان و جانتان را انعطاف پذیر و حبیب قرار داد و تو را اهل گرایش قرار داد.

جز رحمت خدا نیست که البته هم رحمت به توست(پیامبر) که تو مهربانی و هم رحمت به پیروان توست که از مهربانیت ثمر بگیرند. که اگر نامهربان باشی صمیم نباشی سلیم بودنت تاثیرگزار نیست .

انسان از طریق حجت ظاهر (پیامبر) حمایت می شود و جبری ندارند و فقط در نظام مشاوره پیام رسانند پیامبر به منظور حمایت عقل انسان در مبارزه با شهوت و نفس به انسان کمک می کند.

*******

24 مهر 1396

مشاوره از  منظر قرآن و روایات

درس سوم

دکتر علی اکبر مرتضوی کیاسری

""فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل الله ان الله یحب المتوکلین""

در جلسات گذشته نکاتی پیرامون سیمای مشاوره در آینه قرآن و عترت عرض کردیم.در فرصت های گذشته مختصرا عرض کردیم که مشاور ذخیره است برای عقل انسان و عرض کردیم مشاور پیامبر رحمت است به منظور حمایت از انسان در  نبرد با نفس و شیطان .

انسان نیازی به بیگانه جز رحمت خدا ندارد اگر اهل دقت و توجه به رحمت الهی باشد ""  و لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا منهم "" بحث مشاوره را به دلیل گرایش فطری که انسان به ان دارد عنوان میشود که منت خداست بر انسان . زیرا با توضیحی که در جلسه گذشته عرض کردیم پیامبران مشاور انسان هستند . یکی از ویژگی های مشاوره این است که مشاور فقط ابلاغ نظر میکند "" و ما علی الرسول الا بلاغ مبین "" کسی که حاوی یک اندیشه است و محتوایی را حمل میکند ،حامل یک نگاه است . فقط وظیفه ای که بر عهده او است رسالتش این است که شفاف مسائل را مطرح کند "" و ما علی الرسول الا بلاغ مبین "" بر عهده پیامبر جز بلاغ مبین چیز دیگری نیست. چون قرآن اشاره میکند که پیامبر سیطره ندارد ؛ تو بر انها سیطره ای نداری ای پیامبر و شما فقط باید "" انما انت منذر "" راه را نشان دهید . مشاور جبر نمیکند و به رحمت الهی عنایت میکند و محبت میکند با مددکاری که از انسان نیازمند به مشاور دارد به او عنایت میکند علت گرایش انسان هم به مشاور و مشاوره در  سخن امروز این است که بر اساس آیات قرانی انسان فطری به مشاوره گرایش دارد . جمله قابل اعتنایی است . انسان فطرتا به مشاوره گرایش دارد یعنی چه؟ گرایشات فطری گرایشات اکتسابی نیست ، آموزشی نیست ،حتی آمیزشی هم نیست که به دلیل بر خوردن با یکی  این هم اینجوری شده باشد که حالا همون خود آمیزشی نوعی به اصطلاح آموزش غیر مستقیم است . گرایش به مشاوره نه به شکل آموزشی است برای انسان ، و نه به شکل آمیزشی است، فطری است ، این مسئله را من عرض نمیکنم اندیشمند بزرگ استاد ارجمند شهید گرانقدر

فیلسوف متفکر حضرت شهید مطهری ، استاد بزرگوارش حضرت علامه طباطبایی کتابی به نام بررسی های اسلامی دارد که در آنجا به این مسئله اشاره می کند که اگر پیامبران که مشاور اند،نظرشان را عرضه می کنند،انسان هم پذیرش دارد ، این پذیرش و دریافت این مطلب و گرایش انسان به مشاوره بر اساس گرایش فطری انسان است.

انسان فطرتاً گرایش دارد.

متن همان کتاب را که از فرمایشات حضرت علامه هست را ذکر می کنیم.

ایشان در کتاب بررسی های اسلامی در صفحه ی ۱۹۲ اینگونه فرموده اند که :

احکامی که از مقام ولایت (مقام ولایت یعنی همان مقام اهل بیت ، معصومین سلام الله علیهم  اجمعین ، پیامبران الهی به ویژه پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی صلوات الله و سلام علیه و علی آله البره) صادر می شود از راه شورا ، مشاوره (شور)  و با رعایت صلاح اسلام و مسلمین صادر خواهد شد.

ایشان بحث را در آنجا اشاره می کند، حکم ولایت را ولی  صادر می کند.

ولی به طریق شور در قالب مشاوره با بهره گیری از کلمه ای که فرمود :

و شاور هم فی الامر

این آیه را خود کتاب میگوید  "و اذا عزمت فتو کل علی الله"

پر روشن است که این سیره مقدمه سیره و روشی است که در هیچ جامعه ای از جوامع بر خلاف مصلحت آن جامعه تمام نمی شود از این روی به هیچ وجه قابل تغییر نیست و از احکام ثابته ی فطرت است‌.

البته این استادی که میکنند که از احکام ثابته ی فطرت است اشاره ای به آیه ۳۰ در سوره شریفه " روم "  می باشد.

که می فرمایند:

فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها ذلک الدین  الله قیم لا تبدیل لخلق الله

این جمله خیلی شفاف و تکان دهنده است که این عالم ربانی  فیلسوف متفکر صاحب کتاب بلند و ارجمند "  تفسیر المیزان "  در کتاب " بررسی های اسلامی "  می گوید آنچه که پیغمبر به عنوان نظر ولایی خودش منبعث از نظر شورایی خودش اعلام می کند که  " و شاور هم فی الامر"  ، مشورت بگیر بعد حکم صادر کن

این موضوعی است که در همه ی جوامع این روش ، این سنت ،این سیره پذیرفتنی است

دلیلی که این سنت این سیره پذیرفتنی است حضرت علامه طباطبایی استنادش بر این است که چون این موضوع فطری است اینگونه است.

فطری چیست؟

موضوع فطری این است که هرکجا انسان هست در هرکجایی از این جغرافیای خاکی ، با هر رنگ و گرایش و سلیقه و فکر و اعتقاد نسبت به پذیرش این موضوع در عالم واقع در نظام پذیرشی واکنش و اعتراضی ندارد

برای مثال ذکر می کنیم :

تمایل به عاطفه فطری است ،هرکجا هر مادری باشد ، هر فرزندی باشد ،هر انسانی باشد ، فرقی ندارد آسیا یا آفریقا یا اروپا یا خاور دور یا خاور نزدیک باشد سفید پوست یا سیاه پوست یا زرد پوست باشد فرقی ندارد.

اگر انسان است، چون انسان است این موضوع در او وجود خواهد داشت فطری است سرشتش می باشد.

در خمیره ی وجودش دست پر برکت و با رحمت آفرینش قرار داده است

لذا حضرت علامه گرایش به حکم پیامبران را به عنوان مشاور که به عنوان احکام ولایتی است منبعث از نظام شور و مشاوره هست رو به عنوان حکم فطری می داند استنادش هم به آیه ۳۰ سوره روم

 " فاقم وجهک للدین حنیفا  "

: صورتت را به سمت دین پاکیزه ای جهت بده که این دین

 فطرت الله التی فطر الناس علیها

خداوند براساس فطرت ، انسان ها را خلق کرد.

فطر الناس یعنی خلق الناس

خدا خلق کرد انسان هارا براساس آن نظام فطری ،که به سمت دین گرایش فطری دارند.

حضرت علامه می فرمایند:

ذلک الدین القیم

 دینی که انسان گرایش فطری دارد اجزای  دینی که انسان به آن اجزا گرایش فطری سرشتی درونی دارد گرایشش آموزشی و آمیزشی نیست

این دین ، دین استوار تبدیل پذیر نیست و استوار باقی می ماند.

ذلک الدین القیم

ایشان در این گفتار اشاره می کند که مشاوره از اموری است که نهایتا توسط پیامبران برای هدایت انسان ،و رمز گرایش اینهمه انسان به پیامبران در مباحث باور های متافیزیک، فوق ماده ،باور به غیب  به دلیل گرایشی است که انسان به بحث شور سلیم و مشاوره صمیم دارد.

امیدواریم که خدای بزرگ به ما توفیق بدهد از این برکت و از این عظمت بهره بگیریم و با نگاهی به درون خویش در گرایش به فرهنگ نورانی مشاوره با بهره گیری از اندیشه بلند مشاوران به بهترین فرصت ها دست یازیم

مشاوره از نظر قرآن- درس چهارم

27 مهر ماه

"و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین"

تعریف مشاوره را مناسب است که بدانیم.

در فرهنگ اسلامی ، دانشمندان اسلامی و علمای ربانی چه تعریفی از مشاوره دارند ؟

گاهی فکر می کنیم که مشاوره دانشی است که در ۱۰۰سال اخیر، توسط روان شناسان غربی و همراه بحث روانشناسی و مشاوره مطرح شده، در حالی که مشاوره ۱۴۰۰سال پیش، در قرآن مورد تاکید قرار گرفت به استناد آیه ای که در ابتدا بیان شد .

پیغمبر هم مشاور باش (شاورهم) هم بگذار اطرافیانت برایت مشاور باشند.

چون همانطور که می دانید " شاور''صیغه از باب مفاعله است. باب مفاعله دو فاعلی است. مثلا وقتی می گویند فلانی با هم زد و خورد کردند. لذا می گوید "ضارب" این دو نفر همدیگر را زدند."ضرب ''یعنی فقط یک نفر زده است .

صیغه هایی که به باب مفاعله می رود دو فاعلی می شود.''شاور" یعنی هم مشاوره گرفت ،هم مشاوره داد.

لذا "شاورهم'' قران به پیامبر می گوید: مشاوره بده، مشاوره بگیر. نمی گوید تنها مشورت بده یا تنها مشورت بگیر. (میگوید هم مشاوره بده هم مشاوره بگیر.)

۱۴۰۰سال پیش خداوند به پیامبر بزرگ می فرماید از اطرافیانت مشاوره بگیر، برای اینکه این ها را به رسمیت بشناسی و بر اعتماد به نفس و خود باوریشان افزوده شود .self-esteem ان ها تقویت شود. بنابراین موضوع جدیدی نیست

دانشمندان مذهبی و دینی، قران شناس و حدیث شناس هم راجع به مشاوره نکات فوق العاده ای را دارند.

مانند علامه طباطبایی مشاوره را امری فطری می دانند.

می خواهیم بدانیم دانشمندان علوم دینی، قران شناس و حدیث شناسان چه تعریفی از مشاوره ارائه می دهند.

یکی از دانشمندان بزرگ، راغب اصفهانی است ، او ۸۰۰ سال پیش زندگی می کرد و صاحب "مفردات راغب "است. تعریفی از مشاوره ارائه می دهد.

راغب کسی است که مرحوم علامه طباطبایی در اول تفسیر ۲۰جلدی المیزان، یک بخشی را به نام مفردات آیات دارد.که مفردات آیات تفسیر خود حضرت راغب را در خصوص واژه های قرآنی عنوان می کند.

درحقیقت واژه شناسی قرانی از منظر و نگاه راغب است. راغب ۸۰۰سال پیش مشاوره را اینگونه معنی کرده.: التشاور و المشاوره و المشوره...

مشاوره دادن، مشورت کردن ، مشاوره خواستن

"استخراج الرأی بمراجعه البعض إلی البعض من قولهم"

برای اینکه می خواهد رای کسی را بگیرد کسی به کسی مراجعه می کند که از کسی استخراج رای کند

می خواهد از حرفهایش و رای او و فکر او را استخراج کند و از آن استفاده کند.

حتی تشبیه جالب تری می کند ...می گوید "شرت العسل واتخذته من موضعه و استخرجته منه"

عسل از کندو گرفته می شود. تشبیه جالبی است یکی به یکی مراجعه می کندکه با گفتگویی که با او انجام می دهد رای او را دریافت کند تعبیری بعدی دارد و می گوید کسی که به کندوی زنبور عسل مراجعه می کند برای اینکه عسل را مستقیما از منبعش دریافت کند در لغت به آن تشاور می گویند.

مراجعه به کندوی عسل برای دریافت عسل مشاور و تشاور در لغت عنوان می شود.

 این لغت شناس بزرگ اسلامی موضوع را بدین نحو ترجمه و عنوان می کند. دانشمندان و بزرگان دیگری مانند طریحی نسبت به موضوع نقطه نظری دارد .

 

راغبی که ۸۰۰ سال پیش نقطه نظرات این چنین می کند از دانشمندان اهل تسنن است که مورد تایید اهل تسنن و علمای شیعه است و نقطه نظرات ایشان را قبول دارند . به عنوان مراجعه بعض به بعض ،یکی به یکی مراجعه می کند و نهایتا یکی از افراد دیگری در این خصوص آیت الله طریحی صاحب مجمع البحرین است .

مجمع البحرین یک کتاب تفسیر است یعنی دریای احادیث و روایات . ایشان هم در خصوص مشاوره نکته ای را اینگونه تفسیر می کنند

 شرت العسل اذا التخذته من موضعه : گرفتن عسل از کندوی عسل

همین معنا را برای مجمع البحرین و صاحب مفردات راغب حضرت راغب ۸۰۰ سال پیش راجع به بحث مشاوره و واژه مشاوره تعریف قابل توجهی ارائه می کنند.

 متن عربی

استشرت راجعه لاری رای ه فیه اشارالیه و کذا لارانی ما عنده و فیه من المصلحه

 استشرت راجعه : مراجعه کردم و مشاوره کردم

 لاری رای ه فیه : تا رای او را ببینم راجع به موضوع

اشارالیه و کذا : او مرا مشاوره و راهنمایی می کند

 لارانی ما عنده و فیه من المصلحه : تا من نزد او آشنا شوم به چیزی که به صلاح من است

1) مراجعه به کسی برای دریافت نظر او بر اساس مصالح ( شخص مصلحت شناس باشد) مصلحت را معرفی کرد و دارای چه اعتباری است یعنی مشاور را در حقیقت هادی می داند . راغب و طریحی مشاور را هادی می دانند.

2) مشاوره موضوعی و مشاوره طریقی

 الف ) مشاوره موضوعی :

وقتی من مشاوره می کنم نظر خود شورا برای من مهم است . اصولا برای تصمیم گیری های سطح کلان کشوری و یا تصمیم گیری های مدیریتی از نظام کمیته های مشورتی کمیسیونهای مشورتی شورای مشورتی تحت عنوان شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی و .. نوع مشاوره موضوعی است یعنی گروهی نظر دادن موضوعیت دارد .

یک مشاوره هم طریقی است.

ب) مشاوره طریقی :

مشاوره طریقی چیست؟

 این است که مراجعه فرد به فرد است . می تواند نظر گروهی هم در آن اعمال شود ولی من مراجعه می کنم به یک نفر خود فرد یا چند نفر برای من ملاک نیستند. من می خواهم از طریق ایجاد ارتباط با افراد از این طریق کشف ابهام کنم و به یک باید برسم به یک باید نرسم .

البته این بحث به ظاهر فشرده جلوه می کند ولی همین که بدانیم دانشمندان اسلامی در خصوص مشاوره نه تنها نظر ، تعریف و تفسیر دارند و در لغت و اصطلاح مشاوره را معنا می کنند .

مشاوره را به دو قسمت تقسیم می کنند . مشاوره طریقی من به شما مراجعه می کنم تا از طریق شما کشف ابهام کنم. مشاوره موضوعی خود افراد در خصوص مشاوره و در شورایی که مشاوره می دهد حضور و رایشان ملاک و پلاک باشد .خود این تقسیم بندی تقسیم بندی مهمی است که ما آگاهی مان نسبت به نوع نگاه موجودی ها ی نگاه اسلام و دانشمندان اسلامی در حوزه مشاوره ذهن ما را در خصوص این مهم شفاف می کند و اهمیت آن را برای ما برجسته می کند و اهتمام ما را در کشف هرچه بیشتر واقعیت های حوزه مشاوره افزایش می دهد .

 

بحث در فرهنگ دینی به دوقسمت تقسیم می شود موضوعی و طریقی .

درس پنجم مشاوره از منظر قرآن

درس 5

 1 آبان ماه

 در این جلسه به جایگاه فرصت مشاوره از دیدگاه اسلام به حدیث امیر المومنین برای همه کسانی که مشاوره می کنند اشاره می کنیم که فرمودند: مشاوره الحاذق المشفق ظفر

 

مشاوره با مشاوری که ژرف اندیش، دانشمند، متخصص، و در کنار این تخصص، تعهد گرایش به انسان را دارد، دلسوز و مهربان است. چنین فرصت مشاوره ای برای هر انسان ظفر و پیروزی و کامیابی است.

 در این حدیث بحث مشاوره ی طریقی و موضوعی را دنبال می کنیم.

در جلسه گذشته به چند نکته اشاره کردیم.

 به قدری جایگاه مشاوره دارای اعتبار است که در فرهنگی دینی و اسلامی مشاوره را به گرفتن عسل از کندوی عسل تشبیه کردند .

 یعنی شرت العسل من موضعه

المشاوره در لغت معنا کردند شرت العسل من موضعه ی : گرفتن عسل از کندو.

این تشبیه خیلی مهم است

یعنی نتیجه مشاوره برای مغز انسانی شهد است .

 

از کجا عسل را باید گرفت؟ از کندوی عسل

گاهی از مواقع، بعضی از مشاوره ها، مشاوره ای است که از متخصص آن دریافت نمی شود. این در فرهنگ دینی، مشاوره حساب نمی شود و مانند عسلی است که به زنبور عسل شکر می دهند و زنبور از شهدگل استفاده نکرده است و به تعبیری عسل مصنوعی است.

این تشبیه در آغاز لغت پیام مهمی دارد.

دانشمندانی مانند : راغب ، صاحب مفردات راغب که 800 سال پیش می زیست و مرحوم طریحی صاحب تفسیر مجمع البحرین( یعنی در حقیقت محل تلاقی دو دریا آیات و روایات ) در خصوص مشاوره نقطه نظری دارند که می گویند

مشاوره اسلامی مراجعه یک فرد یا یک گروه به منظور انکشاف و کشف حقیقت یک مسئله به فرد یا افراد متخصص است.

طریحی و مرحوم راغب از صدها سال پیش اشاره می کنند که هر مشورتی مشاوره نیست.

 مشاوره یک نظام و سامان دارد ، حتما باید مشاور متخصص باشد

و مراجع ، متفحص باشد

یعنی مراجع ،جست و جو کننده باشد در جست و جوی حقیقت به یک متخصص مراجعه کند.

 در چنین نظامی این ارتباط عنوان مشاوره می گیرد.

 

 1) بخش تخصص یعنی مشاور دانشمند ژرف نگر حاذق ماهر باشد .

2) بخش تعهد یعنی مشفق، دلسوز نظام زندگی انسانی و انسانیت فرد و جامعه باشد .

حضرت می فرمایند : در چنین صورتی که انسان به چنین مشاوره ای دسترسی پیدا کند ظفر حاصل می شود .

 

 بحث فطری بودن مشاوره است که مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان در جلد 18(هجدهم) تفسیر المیزان به این مسئله اشاره می کند که مشاوره فطری است استناد و استدلالش به آیه 30 از سوره روم است که می فرمایند :

 فاقم وجهک للدین حنیفا

 به سوی دینی حنیف روی آور .

 حنیف یعنی بسیار گرایشمند به پاکی.

 حنیف از ریشه حنف است

حنف بر وزن کنف است به معنای متمایل به راستی و از کجی فاصله دارد.

 واژه جنف دقیقا در نقطه مقابلش است .

جنف یعنی مایل به کجی و فاصله دار از راستی.

رویت را ، (روی منظور صورت سر نیست. ) روی دلت را، روی گرایشت را، میلت را به سمت دین حنیف دینی که تمایلش به پاکی ها است جهت بده .

 کدام دین ؟

 فطرت الله التی فطر الناس علیها :

 با همان فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است .

 دینی که خداوند فطرتش را، آفرینشش را، خلقش را بر اساس آن دین آفریده شد .

 فطر (فِطر) یعنی شکافتن دانه از دل دانه

 فَطر بر وزن بذر یعنی شکافتن دانه از وسط .

 اینجا منظور این است که انسان (به معنای خلق هم می آید ) در دل عدم پیدایش پیدا کرد.

 خدا انسانی را که از دل عدم به وجود رسیده به دین گرایش داده است .

 به این عنوان می گویند خلق انسان بر دین خلق فطری است .

مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند: در این قسمت از بحث، مشاوره هم فطری است . استدلال به فطری بودن مشاوره چیست؟

 می فرمایند : ذلک دین القیم :

این دین استوار

 لا تبدیل لخلق الله

خلق خدا و آفرینش خدا و نظام آفرینش خدا در آن تبدیلی نیست

 ولکن اکثر الناس لایعلمون

خیلی ها این مطلب را نمی دانند.

ایشان می فرمایند :

 در استدلالی که برای فطری بودن مشاوره دارد می گوید انسان مدنی الطبع است چون مدنی الطبع یعنی اجتماعی است نیاز به ارتباط دارد. ارتباطش هم بر این اساس است .

انسان مجبور به ارتباط است که در ارتباط نیازمندیهای خودش را در ابعاد گوناگون روانشناسی حل کند .

در هفت نیازمعروف مازلو

نیاز به عاطفه، نیاز به امنیت، نیاز به آب و اکسیژن، خوراک، مسکن ،خواب، نیاز به تحسین و تکریم ، نیاز به کشف مجهول، نیاز به خودشکوفایی، نیاز به بقا. برای تامین نیاز انسان به رابطه نیاز دارد .

یکی از مواردی که انسان برای رابطه تلاش می کند که نیازش را برطرف کند نیاز کشف ابهام است و در حقیقت دست یابی به حقیقت است که مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند : این یعنی همان نیاز یک انسان به متخصص که اصطلاحا به آن مشاور می گویند.

 ایشان استناد می کند که تمام پیامبران رفتارشان رفتار شوری بوده مشاوره دادند. انسان هم بر همین اساس برای اینکه کشف ابهام کند و به حقیقت دستیابی پیدا کند به مشاور نیاز دارد و این نیازش هم نیاز فطری است .

 در آغاز جلسه بعدی به موضوعی و طریقی بودن هم اشاره مختصر می کنم و وارد آیاتی می شویم که در آن به بحث مشاوره یا تصریحی یا تلویحی اشاره شد.

درس ششم مشاوره از منظر قرآن کریم

 4 آبان

بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نستعین و هو خیر و ناصرا و معین الحمدالله و صلاه علی رسول الله و آله الطاهرین

در خصوص مشاوره از دیدگاه آیات و روایات سخن می گفتیم مشاوره در یک تقسیم بندی از نظر اسلام و فرهنگ اهل بیت به دو قسمت تقسیم می شود:

1- مشاوره موضوعی

2- مشاوره طریقی

مشاوره طریقی همانطور که از اسمش مشخص است من مراجعه می کنم به یک متخصص یک طرفش مراجع و یک طرفشش مشاور متخصص است یعنی جنابعالی استاد ارجمند دوست گرامی. بعد هدف من از این مراجعه کشف حقیقت است، یعنی از طریق مشاوره، من می خواهم به حقیقت دسترسی پیدا کنم لذا توصیه ای که اهل بیت می کنند در ارتباط با بحث مشاوره، بحث مشاوره¬ی طریقی است "شاور ذوی العقول" صاحبان اندیشه¬ی محکم رو مشورت کنید در امورتان مشاوره بگیرید

یعنی از طریق متخصص به حقیقت ها برسید به بایدها دسترسی پیدا کنید به این مشاوره طریقی می گویند که احادیثی در بحث جایگاه مشاوره مثل "مشاوره، پشتوانه¬ی محکمی برای خرد آدمی است" که در جلسه گذشته به آن اشاره کردیم "المشاوره ظهیر العقل" یعنی عقل انسان را مشاور کمک می کند که از طریق مشاور با حرکت عقلانی و اندیشه در نظام تفحص و پژوهش به واقعیت و حقیقتی دسترسی پیدا کند.

یکی از انواع مشاوره، موضوعی است یعنی خود شور، موضوعیت دارد چند نفر عضو یک شورا هستند دور هم می نشینند یک موضوعی را می خواهند بحث کنند و چه بسا همه¬ی این پنج نفر بلدند، نه یکی مراجع است و نه یکی مشاور.

 اینجا خود این شور به مشورت نشستن است که نتیجه¬ی جمعی آن می شود رأی جمعی برای یک موضوع که مدیر و حاکم از رأی اش استفاده کند موضوعیت دارد یعنی نمی توانیم بگوییم ما یکی از اینها را پیدا می کنیم چهار نفر دیگر که پنج نفر که عضو یک شورا هستند را نیاز نداریم از نظر او استفاده می کنیم اعلام نظر می کنیم پیرامون این موضوع. نخیر این جوری نیست باید هر پنج نفر باشند نظر خودشان را بدهند جمع بندی شود و بعد از آن مصوبه شود در این شورا قابلیت اجرایی پیدا می کند

 پس خود این شور و این شورا دارای اعتبار است و موضوعیت دارد. آن حدیثی که قبلا بیان شد در ارتباط با اینکه مشاوره مستحکم می کند خرد آدمی را پشتوانه است یا موفقیتی است که انسان از مشاوره ژرف اندیش و دلسوز استفاده کند طریقی است ولی آیه ای که در قرآن داریم در سوره شورا در آیه¬ی 38 سوره شورا که 42مین سوره¬ی قرآن است و در قرآن در بین 114 تا سوره اسم شورا برای آن انتخاب شد.

در 38مین آیه از 52 آیه به شورا و که اصطلاحا اشتباه تلفظی است که می گویند شُورا اشاره می کند آنجا "و امرهم شورا بینهم" کارهاشان را در بین خودشان به شُور و شور و مشورت می گذارند شما عنایت بفرمایید این شورا مثل شورای اسلامی شهر مثل شورای نگهبان مثل مجلس شورای اسلامی آنجا خود همان شور و مشورت جمعی موضوعیت دارد یعنی نمی شود فقط از طریق یکی کشف حقیقت کرد خود نشستمانشان دارای اعتبار و موضوعیت است

 از این قسمت گذر کنیم با توضیحی که برای بحث موضوعی و طریقی خدمت دوستان عرض کردیم بنا داریم به بخشی از آیات قرآن در خصوص مشاوره بپردازیم البته هم آیات و هم روایات بسیار در این خصوص صحبت می کند که ما بدلیل تقدم قرآن بر کلام اهل بیت گرچه اهل بیت قرآن ناطق هستند یعنی سخن گویانی هستند که جز قرآن چیزی نمی گویند ولی ما در ابتدا به آیات اشاره می کنیم یکی از سور قرآنی که در اون سوره به بحث مشاوره اشاره می شود البته با نوع موضوعیش عرض کردیم سوره شورا است.

که از آیه 36 شروع می شود . من آیات را آرامتر می خوانم تا شما دوستان اگر ضبط در دسترس ندارید وخواستید یاداشت بفرمایید ، مشکلی نداشته باشید .

در آیه 36 می فرماید : " فما اوتیتم من شى ء فمتاع الحیوه الدنیا و ما عند اللّه خـیـر و ابـقـى للذیـن امـنـوا و عـلى ربـهـم یـتوکلون : هر چه که در دست شماست ، متاع اندک دنیاست که عمر چندانی ندارد و پایان می پذیرد ولی آن چه که در نزد پروردگار است " ما عند اللّه خـیـر و ابـقـى" ، : و ما عند : آن چه که در نزد خداست " ، هم بهتر و هم باقی تر و جاودانه است و فنا پذیر نیست . البته برا چه کسانی ؟ برای کسانی که ایمان داشته باشند و بر خدا توکل کنند . پس در این جا به چند نشانه اشاره می شود:که چیزی که در نزد خدا است خیر است ، برای چه کسانی ؟

1- مومنین

2- کسانی که توکل می کنند .

3- و کسانی که " و الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفـواحـش:کسانی که اجتناب می کنند از گناهان کبیره ، زشتی ها و پلیدی ها و این سومین نشانه کسانی است که در نزد خدا برای خود چیزی باقی ، مناسب و خیر برای خود به جای می گذارند.

و ویژگی چهارم : " و اذا مـا غـضـبـوا هـم یغفرون :زمانی که برافروخته می شوند ، اهل بخش هستند ."

و " و الذین استجابوا لربهم : و اجابت خدا می کنند

و اقاموا الصلوه : و نماز اقامه می کنند ."

ما تا اینجا به شش تا هفت نشانی برای کسانی که در نزد خدا براییشان چیزهایی است که هم خیر است و هم جاودانه ، و اصلا قابل مقایسه با زندگی زودگذر نیست اشاره کردیم.

دیگر ویژگی این گروه چیست ؟

در هفتمین ویژگی می فرماید : "و امـرهـم شـورى بـینهم : این ها در کارهایشان با یکدیگر مشورت می کنند . یعنی به شور می نشینند و مشاوره می کنند .

"و مما رزقناهم ینفقون : انفاق مالی دارند "

و ویژگی بعدی که نهمین ویژگی این گروه است :

" و الذین اذا اصابهم البغى : موقعی که ظلمی بر آن ها می رسد "

" هم ینتصرون : طلب یاری می کنند " نمی شینند و از ظرفیت ها استفاده می کنند و در مقابل ظلم قیام می کنند .

ببینید عزیزان من ، در مقابل این همه ویژگی که

1- ستم ستیز هستند .

2- انفاق مالی دارند.

3-توکل به خدا دارند.

4- مومن وگرونده با ذات پروردگار هستند.

5- اقامه نماز می کنند ، به موضوع ِ اهل مشاوره هستند اشاره می کند.

در بسیاری از مواقع خانواده ها به یکدیگر می گویند ، بد نیست راجع به این موضوع به یک مرکز مشاوره مراجعه کنید و با یک مشاور صحبت کنید . در پاسخ می گویند ، من مگر دیوانه هستم که به مشاور مراجعه کنم؟!

در حالی که قرآن نشانه ی یکی از کسانی که در نزد خدا خیر به جا می گذارند ، خیری که باقیِ باقی است و اصلا از بین نمی رود را اهل مشاوره و مشورت بودن قرار داده است .

بعضی ها می گویند مگر من دیوانه هستم ؟! فکر می کنند که دیوانه باید برود مشاوره در حالی که در جلسات پیشین گفتیم عقل می رود تا از ذخیره ی مغزی خود به عنوان مشاوره استفاده بکند .دیوانه که صاحب عقل خود نیست تا بتواند اندیشه ای بکند که دنبال عقل کسی دیگر حرکت کند .

نکته قابل توجه در این آیه از سوره شریفه شوری است ، این است که در کنار اقامه نماز بلافاصله شورا را مطرح کرد . " اقاموا الصلوه : نماز می خوانند "و امـرهـم شـورى بـینهم".

نمازمی خوانند یعنی با خدای آسمان خودمانی هستند و اهل رابطه اند . مشورت می کنند یعنی با حجت خدا در زمین ارتباط برقرار می کنند.

اما کاظم (ع) می فرمایند :" ان الله على الناس حجتین : خدا دو تا حجت دارد ، ،یکی از این حجت ها حجت باطن است . حجت باطن هم ، حضرت می فرمایند : "و اما الحجة الباطنه فعقله ". با حجت خدا در زمین با عنوان مغز مشاور ارتباط برقرار می کنند و در آسمان هم " اقامو الصلاة " ، با خود خداوند ارتباط برقرا می کنند .

این نگاه ،نگاه فوق العاده قرآنی در بحث مشاوره است که توضیح و تفسیر آن دراین وسع اندک نمی گنجد .

ان شالله که موفق و سر افراز و پیروز باشید .

 

درس هفتم –مشاوره از منظر قرآن

در یکی از جلسات آیه 36 تا 38 سوره شوری را مورد بحث قرار دادیم. در این جلسه پیرامون آیه 17 و 18 سوره زمر صحبت خواهیم کرد. در آیه 17 ویژگی مومنین را می گوید.

 والذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها : اجتناب می کنند طاغوت را

ان یعبدوها : اینکه پرستش طاغوت کنند . کسانی که زیر بار فرمان طاغوت، پرستش طاغوت،گرایش به طاغوت نمی روند.

اینها لهم البشری : برای اینها بشارت است مژدگانی ست

و فبشر عباد: ای پیامبر تو به بندگانم بشارت بده آنهایی که اجتناب می کنند از طاغوت و از پذیرش عبادت و کرنش در مقابل طاغوت، اینها را پیامبر تو بشارت بده .

 این بندگان چه کسانی هستند؟ فبشر عباد چه کسانی؟

الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه : کسانی که صحبت ها را می شنوند و نیک ترها را انتخاب می کنند.

یک نکته را دقت داشته باشید اشاره آیه به این که سخن ها را می شنوند، نیکوترها را انتخاب می کنند. گاهی از مواقع بعضی ها دچار یک اشتباه می شوند می گویند من تمام حرفها را گوش می کنم، پیش همه می روم و نظراتشان را دریافت می کنم، با همه رقم آدم نشست و برخاست دارم، همه جور حرف توی گوش من پر است ولی خوبش را انتخاب می کنم.

 آیه این را نمی گوید. آیه برای شنیدن همه نوع حرف ممنوعیت قائل است.

آیه می گوید الذین یستمعون القول: حرف را گوش می کنند گفتارها را می شنوند.

فیتبعون احسنه: از احسنشان پیروی می کنند.

احسن یعنی بهتر، بهتر در مقابل به است. ما نمی توانیم هر حرفی را بشنویم.

من می گویم من در یک جلسه می نشینم ، غیبت ، تهمت ، انگ ، افترا ، فحش ، ناروا ،صحبت های لغو، بی مزه، بی هدف ، بی جهت را گوش می کنم اگر در این بین چیزی پیدا شد انتخاب می کنم. آن حسن است و آن چه که شما شنیدید حسن نبود یا مثلا خشن بوده یا لجن بوده است بعد هم می گوید یک چیز خوب از آن پیدا می کنم. حق ندارید سخن نامناسب بشنوید و از بین آن حسن انتخاب کنید .

مثل این که شما بروید بگویید که من دنبال غذا هستم می روم توی سطل آشغال میروم و می گردم و یک چیز خوب پیدا می کنم خلاصه یک دانه سیب که پیدا می شود.

قرآن می گوید شما باید بین حسن ها، احسن انتخاب کنید.

تذکر فوق العاده ای است :

 یتبعون احسنه : احسن یعنی نیکوتر ها را انتخاب می کند . احسن در مقابل حسن است . احسن در مقابل قبیح نیست . حَسن در مقابل قبیح است . ما موظفیم به حسن توجه کنیم حسن ها را انتخاب کنیم و برای اوردن نظام فکری برای تدبیر ، نظم ، برنامه ریزی و اجرا و عمل کردن از احسن تبعیت می کنیم .

حال این نکته چه رابطه ای با مشاوره دارد ؟

دربحث مشاوره معتقدیم وقتی مرحوم راغب و مرحوم طریحی تعریف می کنند می گویند :

 مشاوره کشف حقیقت ، تمنای هدایت ، دریافت راهنمایی از مشاور متخصص است .

قرآن می گوید وقتی از نیک تبعیت کند اشاره می کند در چنین شرایطی " اولیک الذین هداهم الله " اینها کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت کرد .

هدایت خدا در سایه ی چه چیزی حاصل شده است ؟ " یتبعون احسنه" حرفهای خوب را گوش کرده و خوب تر ها را انتخاب کرد . هدایت خدا در نظام رفتار ، پویایی، پژوهش و گفتار کسی که حَسن گفت و ایشان احسن را انتخاب کرد .هدایت خدا تبلور پیدا کرد و این همان بحث مشاوره و راهنمایی است و " و اولئک هم و اولالباب "

بعضی می گویند مشاوره نمی کنم چون دیوانه نیستیم .

قرآن می گوید کسی که مشاوره می کند هدایت می شود اولالباب است و عاقل واقعی این فرد می باشد .

مرحوم علامه طباطبایی در جلد 18کتاب المیزان ذیل این آیه (تفسیرش)می فرمایند : مراجعه به افراد مومن و صاحبان دانش و عقل برای رسیدن به یک نظر و حقیقت مطلوب و درست مفهوم همین آیه است که در حقیقت همان مفهوم مشاوره و معنای مشاوره است .

بصراحه مفسر بزرگی مثل مرحوم علامه طباطبایی احسن را می گوید شما باید در گفتار یک مشاور که بسیار حَسن می گوید و شما دنبال کنید . بیان می کند که مشاوره حق انتخاب برای شما را ندارد . انتخاب با شماست .

 "یتبعون احسن " انتخاب احسن با خود شماست ، مشاور می گوید ، راهنمایی می کند ، مسیر را نشان می دهد . نمی گوید این کار را انجام بدهید . چند فرض را تبیین می کند . همچنین در خصوص این آیه مرحوم صاحب تفسیر قمی در ارتباط با همین آیه می گوید : "یتبعون احسن" منظور مراجعه به قول امام معصوم و پیشوایان و جانشینان امام معصوم است ، مراجعه می کنیم به نظرات آنها و نسبت به آنچه از احکام و امور دینی به آن نیاز داریم از آنها مشاوره می گیریم .

" فبشر عباد " مژده بر آن بندگانی که " الدین یستمعون القول " می شنوند حرف ها را مراجعه می کنند به متخصص مربوطه ، به مشاور هر رشته مربوطه ، "فیتبعون احسنه " بهترها را در بین آنها انتخاب می کنند . این یکی از آیاتی است که به مشاوره اشاره می کند .

سومین آیه که به مشاوره اشاره می کند ایه 159سوره مبارکه آل عمران می باشد .

خدا به پیغمبر می فرماید : "فبما رحمه من الله لنت لهم " جز رحمت خدا نیست که تو به آنها مهربانی می کنی چون محل مراجعه هستی خداوند طوری نظام وجودت را شکل داد که عواطف سرشاری را در اختیار اینها قرار می دهی . اگر پیغمبر چنین نبود " و لو کنت فظا غلیظ القلب " اگر تو غلیظ القلب ،درشت خوی ، قصاوت دل و سخت دل بودی " لنفضوا من حولک " از اطرافت پراکنده می شوند .گوشهایشان را برای شنیدن حقیقت به سمت تو نمی آوردند .

مفسرین به این نکته اشاره می کنند که : اگر می خواهی حرفت را بشنوند و از طریق حرف تو حقیقت را کشف کنند باید از معبر مهربانی گذرش دهی .

همان جمله معروف : چوب معلم ار بود زمزمه محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

ما در این آیه اولین نکته ای که به آن توجه می کنیم و جز و ویژگی های یک مشاور محسوب می شود و باید به آن توجه کنند بحث " مهربانی" است .

درس پنجم شمیم دانش

شیوه های تشویق به نماز- درس اول

17 مهر ماه

 الصلاه عمود الدین

یکی از مراحل تربیت فرزندان تربیت عبادی آنان است می دانید که در یک تربیت کامل  باید به سه بعد تربیتی توجه داشت

1.  تربیت اعتقادی

 2 . تربیت اخلاقی

  3.   تربیت عبادی 

موفقیت در تربیت بدین معناست که در هر دوره سنی یا گروه سنی متناسب با آنها سه بعد تربیت اعتقادی ، اخلاقی و عبادی را داشته باشیم .

معلمی و مربیانی در این زمینه موفق خواهند بود که در دوره های رشد و تربیت دانش آموزان به این سه بعد مهم  توجه ویژه داشته باشند خصوصا تربیت عبادی زیرا که فلسفه خلقت انسان ( وما خلقت الجن و الانس الا لعبدون ) پس همه انسانها آمده اند تا خداوند را بندگی کنیم و یکی از مصادیق بندگی بحث عبادت است و یکی از مصداق های عبادت نماز است .

امروزه بعضی از والدین و مربیان نگران آن هستند که فرزندان یا دانش آموزان آنها چگونه می توانند آنها را اهل نماز خواندن بنمایند و ناخواسته در نماز خواندن دچار سستی و سهل انگاری شوند .

راهکار های مهارتی برای تقویت روحیه عبادی و خصوصاً ترغیب و ایجاد انگیز برای خواندن نماز

1. آشنایی دانش آموزان با مفاهیم نماز :

 انسان وقتی عملی را انجام می دهد اگر بداند این عمل یا کار چگونه انجام می شود؟  و چه ارتباط کلامی دارد اتفاق می افتد ؟  ما داریم به چه چیز های را با خداوند متعال درنماز خود عرض می کنیم ؟

 این امر باعث می شود که توجه و علاقه مندی انسان به این عبادت افزایش پیدا کند .

در سیره بزرگان ما نیز  می خوانیم که آنان کتاب هایی را درباره اسرار نماز نوشته و در آن سعی می نمودند بیشترین توجه به عمق مفاهیم نماز باشد و چه نیکوست که ما به عنوان مربی می خواهیم دانش آموزان را علاقه مند به نماز بنماییم درباره مفاهیم نماز نیز سخن گفته شود از اذان و اقامه و تکبیره الاحرام نماز ، سوره حمد یا توحید (قرائت نماز) ، رکوع ، سجده ، تشهد که می خوانند یا  سلامی که می دهند  یا مستحبات نماز مانند قنوت .

 مربی یا والدین مفاهیم این اعمال را برای بچه ها یا دانش آموزان بیان نماید به عنوان مثال وقتی قنوت می رسد بداند در آن چه سخنانی را به خداوند می گوید.

انسان وقتی مفهومی را بهتر بفهمد و درک نماید انگیزه او نیز بیشتر می شود در این زمینه کتاب های نیز نگاشته شده است مانند « پر پرواز» که در آن توجه نوجوانان و نوبالغان را به مفاهیم نماز جلب می نماید .

در افراد بالغ نیز همین امر صادق است یعنی اگر بدانیم چه چیزی هایی می گوییم توجه ما نیز بیشتر خواهد بود.

وقتی موضوعی مطرح می شود که آن موضوع  برایش قابل درک است بیشتر می پسندد که درباره آن بحث و گفت و گو بنماید و نماز هم چون نوعی سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن ما به خداوند است . هر چه به مفاهیم و معانی آن توجه بیشتر شود انگیزه و علاقه به آن نیز بیشتر می شود .

در دروه های تحصیلی مختلف در کتب هدیه های آسمانی و قرآن توجه به مفاهیم نماز نیز تأکید شده است. اگر مربیان و معلمان در این موضوعات به صورت انگیزشی کار کنند ، از چندرسانه ای ها (رسانه های مختلف دیداری و شنیداری) استفاده کنیم می توانیم در عمق بخشی به مفاهیم نماز در دانش آموزان موفق تر باشیم.

2. ترغیب و توجه به نماز  با بیان داستان برای بچه ها ؛

 یکی از ویژگی هایی که انسان دارد این است که با شخصیت های داستانی همزاد پنداری می کند می می تواند یک ارتباط برقرار کند و خودش را در جای شخصیت های داستانی قرار می دهد و لذا دانش آموزانی که  برایشان داستان هایی درباره نماز می گوییم، شیوه نمازخواندن، اهمیت نماز اول وقت، اصل نماز خواندن، برکاتی که نمازخواندن دارد. این ها وقتی در قالب داستان هایی بیان شود زمینه ایجاد انگیزه  را در فرد بیشتر می کند.

ما باید توجه  داشته باشیم که داستان یکی از ابزار های  خیلی موثر در تربیت است.

 ما بحث تربیت عبادی را مطرح می کنیم، لذا حتی خداوند متعال هم ، قرآن را  که کتاب تربیت است برای ما فرستاده است، حدود 300 داستان در قرآن برای تربیت انسان ها، تربیت بشریت می آورد.

 و لذا اگر  معلم و مربی بتواند از داستان هایی که در امور مختلف، سرفصل های مختلف، موضوع های مختلف  که درباره نماز بیان شده است، استفاده کند، می تواند انگیزه خوب و  عمیقی را در دانش آموزان نسبت به نماز فراهم نماید.

  این  نکته را هم اشاره داشته باشیم که در داستان ها باید نسبت به چند ویژگی  توجه کنیم.

1)  شخصیت اصلی داستان ها، شخصیت های مثبتی باشند.

2)  موضوعاتی که برای داستان انتخاب می کنیم، موضوعاتی مورد اطلاع دانش آموزان باشد نه اینکه در یک گوشه اتفاقی افتاده است و داستانی برای آن گفته شده است و واقعا می بینیم که خیلی کاربردی برای دانش آموزان نداشته باشد.

3)   هر قسمت  از داستان ها نتیجه گیری داشته باشد و اگر بخواهیم به صورت سریالی داستان را بیان کنیم، باید برای هر فصل از داستان که تمام می شود ، در پایان نتیجه گیری ملموس برای دانش آموزان داشته باشد.

4)  داستان های طولانی انتخاب نکنیم. سعی کنیم متناسب با دوره های سنی دانش آموزان، داستان هایی بین 5 تا 15 دقیقه انتخاب کنیم.

5)  شیوه و بیان داستان گویی است، باید زمینه ی جذب را فراهم کند. به گونه ای برای دانش آموزان داستان را بیان کنیم که آن ها جذب محتوای داستان شوند

این 5 نکته  می تواند برای علاقه مندی، توجه و انگیزه دانش آموزان ما به نماز زمینه ساز باشد.

در مورد داستان های نماز ه از نبی مکرم اسلام، هم امیرالمومنین و وجود مبارک ابی عبدالله الحسین (ع) ، حضرت صدیقه  طاهره (سلام الله علیها)، ماجراها و سیره های عملی داریم که می توانیم در قالب داستان  بگوییم.

گاهی اوقات داستان هایی از بزرگان  دینی بیان کنیم.  ازشخصیت هایی که  ممکن است عالم دینی یا دانشمند باشد. اهمیتی که آن ها به نماز می دادند. مجموعه همه این ها وقتی مطرح می شود می تواند ایجاد انگیزه کند.

 اما یک نکته مهم این است که گاهی انتظار نداشته باشیم که با یک داستان، انگیزه در دانش آموزان ایجاد شود.

تربیت امر مستمر است، لذا وقتی بخواهیم یک ویژگی مثبت را در دانش آموزان ایجاد کنیم، حتما باید استمرار وجود داشته باشد.

گاهی اوقات یک معلم و مربی ممکن است هفته یک  قصه و داستان  را برای نماز مطرح کند. لذا در این دانش آموزان باور و اعتقاد شکل بگیرد.

یک اصل در تربیت وجود دارد که استمرار است و یک ضمیمه این اصل دارد که  خیلی از کارشناسان تربیتی می گویند: وقتی یک موضوعی را تکرار کردیم، مکرر بیان کردیم، نتیجه  آن عمق بخشی  می شود ، یعنی در دانش آموز این عمق را ایجاد می کند.

******

شیوه های تشویق به نماز -درس دوم

20مهر ماه

در این برنامه ها بنا بر این است که راهکارهای عملی را برای علاقه مندسازی فرزندان به نماز بیان کنیم، در برنامه ی اول دو راهکار بیان شد

 یکی از آن ها آشنایی با مفاهیم نماز بود و گفتیم که وقتی دانش آموزان با مفاهیم نماز آشنا شود درک بهتری از نماز پیدا می کند و وقتی انسان نسبت به چیزی درک بهتری پیدا کند، قطعا علاقه مندی هم نسبت به آن ایجاد می شود

راهکار دوم بیان داستان، خاطره، سرگذشت پیرامون نماز یعنی با محوریت نماز است.گاهی اوقات داستان هایی را برای دانش آموزان و فرزندانمان بیان بکنیم و گفتیم چون یکی از ویژگی های انسان این است که نسبت به شخصیت های داستان اثر پذیر است، زمینه ی اثر پذیری نسبت به نماز هم فراهم می شود وعلاقه مند می شود.

نکته ی سوم  : یکی از نکاتی که در علاقه مندسازی و ایجاد انگیزه نسبت به نماز مهم است این است که نسبت به نماز آسان گیری منطقی داشته باشیم.

 نباید نسبت به نماز به فرزندان و دانش آموزان سخت گیری کرد ؛ چون معمولا هر چیزی که فرد سخت گیرانه نسبت به آن مواجه شود ، باعث ایجاد دلزدگی می شود.

نسبت به نماز هم همین گونه است ، یعنی دانش آموزی که می خواهیم به نماز علاقه مند بکنیم باید به یکسری آسان گیری های منطقی توجه داشته باشیم؛ که برخی از آسان گیری ها را بیان می کنیم؛

1)  صحیح بخواند هر چند نماز را کوتاه بخواند

یکی اینکه لازم نیست حتما  نمازها طولانی خوانده بشود، ما همیشه قاعده ای را به فرزند یا دانش آموزانمان می گوییم که شما نماز را صحیح و درست بخوانید هرچند مدت زمانش کوتاه باشد، یعنی صحیح خوانی مهم است.

ولی موقعی است ما فشار می آوریم که مثلا نماز طولانی بخوان و یا همه ی مستحبات را انجام بده، در نماز های جماعتی که ممکن است زمانش طولانی باشد حضور داشته باشد ، که این موارد ممکن است زمینه ی دلزدگی را در فرزندان و دانش آموزان ایجاد کند ،

2) آسان گیری نسبت به وقت نماز

نکته دومی که در آسان گیری مطرح است این است که گاهی اوقات نسبت به وقت نماز سخت گیری می شود. درست است که نماز اول وقت فضیلتی دارد.

 در روایت هم داریم، فرمودند که فضیلت نماز اول وقت نسبت به وقت آخر یا دیر وقت خواندن نماز مثل فضیلت آخرت است به دنیا. یعنی نماز اول وقت خواندن اینقدر ارزشمند است.

 ولی گاهی اوقات می بینیم که اتفاقی افتاده اول وقت که اصلا طرف مقابل حال نماز خواندن را ندارد،  مثلا از مدسه آمده و خیلی خسته است همین که وارد خانه می شود می پرسیم که نمازت را خوانده ای یا نه؟ می گوید: نه.    

 می گوییم: تا نمازت را نخوانی ناهار نمی دهیم.

این قبیل سخت گیری ها کمک نمی کند که بچه ها ترغیب به نماز بشوند حتی باعث می شود که  ما آن انگیزه هایی که فرزندمان نسبت به این عبادت زیبا دارد را از او دور بکنیم.

  ما می توانیم  فرصتی به او بدهیم که ناهارش را بخورد، یک  استراحت کوتاهی بکند و سرحال بشود و بعد به سمت نماز سوق پیدا بکند. این دومین شکل آسان گیری در نماز است.

3) معرفی الگوی مناسب که با طبیعت فرزندان هم خوانی داشته باشد .

 نکته ی سومی که باید به آن توجه کرد این است که  اگر می خواهیم افرادی را  به عنوان الگو برای نماز خواندن به فرزندمان معرفی کنیم، افرادی نباشند که با طبیعت فرزندمان هم خوانی نداشته باشند، مثلا فردی که رکوع و سجده اش را خیلی طولانی انجام می دهد، یا بعد از سوره ی حمد، یک سوره ی طولانی را می خواند این را به عنوان الگو معرفی نکنیم زیرا ممکن است زمینه ای بشود که تا بچه ها از اصل نماز هم دوری پیدا بکنند.

پس آسان گیری منطقی در نماز خیلی مهم است. ما وقتی به برخی از بزرگان دینمان مخصوصا حضرت امام نگاه می کنیم درنماز جماعتی که می خواندند و بخشی از آن را در رسانه دیده ایم، می بینیم که چقدر ساده و راحت این نمازخوانده می شود.

در نهایت می خواهیم بگوییم که سخت گیری ممکن است زمینه ی لجبازی در فرزندان و دانش آموزان ایجاد بکند. پس نباید سخت گیرانه برخورد بکنیم.

گاهی اوقات در برنامه های رسانه هم دراین  زمینه پیامک زیاد می آید با این مضمون که ما بچه هایمان را در نماز خواندن سخت بگیریم یا رهایشان کنیم؟

در پاسخ به این سوال  باید گفت در بحث نماز خواندن نباید خودتان را منحصر در دو راه سخت گیری و رها کردن کنید،  قطعا راه سومی نیز وجود دارد. که این راه سوم "روش مند عمل کردن" است، که تاثیر به سزایی در علاقه مند  سازی بچه ها به نماز دارد.

 پس سخت گیری ممنوع ، رها سازی هم ممنوع . باید روش مند عمل کرد.

روش مند عمل کردن چیست ؟

در برنامه های قبل به دو مورد از روش های ترغیب به نماز اشاره کردیم.

1) آشنایی با مفاهیم نماز

2)  بیان داستان هایی درباره نماز

3) آسان گیری منطقی

که می تواند فرزند ما را نسبت به نماز علاقه مند کند.

 نه سخت گیری کردن و رها کردن.که هر دوی این ها شاید به عنوان شیوه های منطقی در تربیت مطرح نباشد. سومین روش آسان گیری منطقی است.

4)  گفتگو درباره نماز :

خوب است گاهی اوقات از روش گفتگو درباره نماز در کلاس استفاده شود. یکی از خاصیت های خوب و ارزشمند گفتگو این است که هنگام گفتگو با دانش آموزان می توانیم زوایای نگاه آن ها به مسئله ی نماز را بدانیم. علت هایی  که گاهی در نماز سهل انگاری می کنند را بدانیم ، علت عدم توجه به نماز را در آن ها بیابیم . و لذا گفتگو لایه های زیرین را رو می آورد و بعدا بهتر می توانیم  از راهکار های  مناسب ، متناسب با نیازهای دانش آموزان استفاده کنیم.

در اینجا منظور گفتگو است نه سخنرانی. مثلا گاهی سوال هایی بپرسیم و آن ها پاسخ بدهند و نظرات خود را بگویند یا نقد کنند. و این اولین مرحله ی شناخت آن هاست و لذا والدین و معلمان باید توجه کنند که اگر دانش آموزی درباره چرایی نماز سوال می پرسد نشان دهنده ی این نیست که نمی خواهد نماز بخواند. او می خواهد هویت عبادی خودش را پیدا کند. لذا با این پرسش دنبال پاسخی است که در آن مسیری که باید قرار بگیرد.

مربی و معلم باید با صبوری ، عقلانیت و منطق  و جواب های مستدل  به پرسش های دانش آموزان درباره پاسخ بدهند و این سوالاتی که دانش آموزان می پرسند، مرحله ای برای ایجاد انگیزه و شناخت و علاقه مندی است . پس مربیان باید فضایی را برای گفتگوی دانش آموزان در این زمینه ایجاد کنند.

 نکات کاربردی درباره گفتگو:

1) گفتگو باید در محیط مناسب باشد.

گفتگو درباره موضوعی مثل نماز باید در محیط مناسبی باشد. مثلا در نمازخانه ی مدرسه یا مسجد، قبل یا بعد از نماز، درباره نماز صحبت و گفتگوکنیم.

2) مربیانی که قرار است با دانش آموزان صحبت کند  باید سعه ی صدر داشته باشند.

یعنی به دانش آموز فرصت صحبت بدهند، نه اینکه به محض اینکه منظور دانش آموز را متوجه شدند به  او اجازه ادامه صحبت هایش را ندهند و خودشان شروع به  پاسخ دادن کنند. باید اجازه دهند صحبت دانش اموزکامل شود.که این کار صمیمیت و علاقه بین مربی و دانش آموز ایجاد می کند. مربی و معلمی که شنونده خوبی است دانش آموزان او را بیشتر دوست دارند.

گاهی انسان باید دو برابر آن چیزی که می گوید بشنود و گاهی ده برابر آن چیزی که می گوید بشنود. لذا باید فرصت بدهیم دانش آموزان صحبت هایشان را کامل مطرح کنند.

3) هنگام گفتگو با دانش آموز باید مراقب باشد

چون ممکن است او حرفی بزند که به ذائقه ی مربی خوش نیاید. باید مراقب باشیم که بی احترامی نکنیم ، به شخصیت آن ها لطمه وارد نکنیم .اما همین صحبت ممکن است یک مرحله و بابی از شناخت را برای او باز کند تا بحث را به جلو ببرد.

******

شیوه های تشویق به نماز-درس دوم

24 مهر ماه

برای علاقه مند کردن دانش آموزان به نماز ما مربیان و معلمین باید با یک سری روش ها و تکنیک ها آشنا باشیم و برای نهادینه سازی بحث نماز در دانش آموزان از آن ها استفاده کنیم .  در دو برنامه قبل چهار ویژگی ، نکته ، روش ، تکنیک را بیان کردیم که در ترغیب کردن دانش آموزان به نماز می تواند موثر باشد.

1)  آشنایی با مفاهیم نماز

2)  بیان داستان

3)  آسان گیری منطقی

4)  روش گفتگو

قبل از اشاره کردن به پنجمین نکته و مهارت این نکته را طرح می کنم که نکاتی را که بیان می  کنیم مانند قطعات پازل است ، یعنی فکر نکنیم که دانش آموز فقط با آشنا شدن با مفاهیم نماز به خواندن نماز ترغیب می شود . این فقط قطعه ای از پازل است که ما را یاری می کند تا به محقق شدن هدف مان یعنی ترغیب شدن دانش آموزان عزیزمان به نماز برسیم .

5)  پرهیز از رفتارهای ناخوشایند

مربی و معلمی که می خواهد دانش آموز را به نماز خواندن و به عبادت علاقه مند کند و به نوعی تربیت عبادی کند نباید از خود برخوردهای تند و ناخوشایند یا رفتار هایی که منجر به عصبانیت شود نشان دهد .

وقتی ما می خواهیم دانش آموزان را نسبت به یک مفهوم یا رفتار علاقه مند کنیم یا نسبت به یک عمل در او انگیزه ایجاد کنیم باید در دانش آموز نفوذ عاطفی داشته باشیم .

معمولا مربیان و معلمینی که رفتار های ناخوشایند ، تندی خلق و خو ، تندی کلام دارند و تهدید یا گاهی تمسخر می کنند ، نمی توانند در دانش آموزان نفوذ عاطفی داشته باشند . پس علاقه مند سازی هم اتفاق نمی افتد .

لذا حتی اگر دانش آموز ما خطا و یا اشتباهی کند . مربی حق ندارد با  او به تندی برخورد کند یا او را تهدید و تنبیه کند . باید مشکلش را حل کرد بدون اینکه به شخصیت او تعرض شده و به او آسیب برسد ، پس رفتار های خوشایند می تواند انگیزه ایجاد کند .

در سیره ی عملی اهل بیت (علیهم السلام) مثل وجود مبارک نبی اکرم (ص) ، امیر المومنین (ع) ، حضرت صدیقه طاهره (س) و سایر اهل بیت (ع) می بینیم که برای نهادینه کردن مفاهیم دینی در جامعه و بیشتر کردن گرایش انسان ها به خداوند ، و علاقه مندی انسان ها به بندگی خداوند ، یکی از ابزارهایی که استفاده می کردند ، رفتارها ، منش ، خلق و خوی خوب بود و لذا در قرآن وقتی از پیامبر وصفی را می شنویم او را اسوه حسنه ، الگوی فاخر و بی نظیر معرفی می کنند .

پس مربی و معلم باید حتما الگویی فاخر باشد تا دانش آموزان از او تبعیت کنند . یکی از راه هایی که این اتفاق می افتد نداشتن رفتار های ناخوشایند با دانش آموزان است .

پس پرهیز از رفتار های ناخوشایند می تواند عامل جذب به نماز باشد.

6)  دوستان خوب

دانش آموزان خصوصا در مقطع ابتدائی ، دوره دبیرستان و دوره نوجوانی خیلی به دوستانشان گرایش دارند یعنی از دوستان تاثیر می پذیرند و گاهی اوقات روی دوستانشان اثر گذارند .  به این مساله توجه کنید که برای بیشتر شدن نشست و برخاست و ارتباط با دوستان خوب باید فضاهایی ایجاد کنیم . 

دوستان خوب باید ویژگی هایی داشته باشند که به برخی از این ویژگی ها اشاره می کنیم

1-  دوستان خوب دانش آموزان ما ، فرزندان ما ، نباید رفتارهای نابهنجار از خودشان  بروز دهند.

2-  کلمات نامناسب را نباید بروز دهند.

3- رفتارهای خوبی را باید از دانش آموزان ببینیم که بدانیم دوستان خوبی می توانند برای یکدیگر باشند.

4- گرایش آن ها به محیط های خوب بیشتر باشد. مثلا بچه هایی که اهل  مسجد هستند و اهل حضور در مراکز فرهنگی و دینی هستند، این ها قطعا می توانند دوستان خوبی برای همسالان خود باشند.

لذا قطعا باید بستر و زمینه ای را فراهم کنیم که این اتفاق مبارک و میمون  بیافتد ، یعنی بچه ها در فضاهای خوب با دوستان خوب  ، با همنشینان خوب باشند، نتیجه این  هم الگو برداری  خیلی خوب از رفتارهای یکدیگر می شود ، الگوبرداری که منتج به این می شود که عبادتی که دوستش انجام می دهد او هم علاقمند به این عبادت است.

خوب است که ما به عنوان مربیان و معلمین و گاهی اوقات حتی والدین بزرگوار، زمینه ای را فراهم کنند که بچه ها، گروه های دوستی داشته باشند. یعنی سعی کنیم فضایی را ایجاد کنیم که بچه هایی با ویژگی هایی خوب، ویژگی های طراز، بدون آسیب یا کم آسیب در کنار همدیگر قرار بگیرند و یک مجموعه ای از رفتارهای خوب را  بتوانند از خودشان بروز دهند.

که می تواند اثرات خوبی را بر روی دانش آموزان  و فرزندان ما در حوزه تربیتی بگذارد.

نکته آخر گاهی اوقات ما بچه ها و دانش آموزان  را رها می کنیم، تا خودشان دوست یابی کنند. این چاقوی دولبه است.

اگر یک محیط، محیط خوبی باشد، دانش آموزانی که در این محیط قرار دارند، دانش آموزان خوبی باشند، این رهاسازی و انتخاب دوست توسط خودشان کم آسیب است.

اما گاهی می بینیم که باید گلچینی صورت بگیرد یعنی باید فضایی را ایجاد کنیم که بچه ها  در گروه های همسالی قرار بگیرند که این گروه های همسال، گروه های مناسبی  برای دوستی و رفاقت باشند. اینجا است که ما  باید در شناسایی گروه ها به دانش آموزان کمک کنیم.

امروز بیان کردیم که اگر بخواهیم  گرایش دانش آموزان ما به عبادت زیاد شود، باید رفتارهای خوبی داشته باشیم و  آن ها هم دوستان خوبی داشته باشند.

گاهی اوقات زمینه ای را فراهم کنیم که  دوستان دانش آموزان یا گروه های دوستانی در یک مسجد محل،  نمازخانه محل همقرار شوند.

حتی در کنار نمازخواندن فعالیت های دیگری را انجام دهند. مثلا زمینه ای را فراهم کنیم که در نمازخانه مدرسه باهم بنشینند و یک مسئله ریاضی را حل کنند، به همدیگر کمک کنند، همفکری کنند، هم افزایی کنند و نتیجه خوبی را در این زمینه بتوانند کسب کنند.

این ها زمینه را فراهم می کند که از این محیط ها خاطرات خوش هم داشته باشند. وقتی خاطره خوش  برای آن ها شکل بگیرد قطعا علاقمند سازی شان به آن محیط  بیشتر خواهد شد.

پس به عنوان یک اصل و قاعده  باید  توجه به دوستان خوب را مورد عنایت  قرار دهیم ، پرورش دهیم و در عین حال زمینه تقویت آن را  فراهم کنیم.

شیوه های تشویق -درس سوم

 1 آبان

 تربیت عبادی یکی از مراحل تربیت فرزندان و نسل است . وقتی ما می خواهیم بچه ها را ترییت کنیم ،در کنار تربیت اعتقادی و تربیت اخلاقی ، باید تربیت عبادی هم انجام گیرد. .

نماز یکی از مصادیق خیلی زیبای تربیت عبادی است .فرزند ما وقتی که به سنی برسد که با اشتیاق و شوق خود وضو بگیرد و جای نمازش را آماده کند و به نماز بایستد و با توجه نماز بخواند قطعا رشد پیدا کرده است و در مسیر بندگی قرار دارد ترقی میکند .

بسیاری از دل مشغولی و دل نگرانی های ما مربیان و معلمین این است که چگونه می توانیم بچه ها را به نماز ترغیب کنیم که خودشان با انگیزه به سمت نماز حرکت کنند ؟

راهکاریی را که قبلا اشاره شد ، مجدد تیتر وار بیان می کنیم:

1. آشنایی با مفاهیم نماز

2. بیان داستانها،سرگذشتها و خاطراتی درباره نماز

3. آسان گیری منطقی در نماز

4. روش گفتگو

5. پرهیز از رفتارناخوشایند بخصوص رفتارهایی که مرتبط به نماز است . ( پرهیز از تندی )

6. دوستان خوب : یکی دیگر از شاخصهایی است که می تواند زمینه ترغیب با نماز را ایجاد کند

7. اصل تکرار و مداومت

8. تقویت حس مسئولیت پذیری است

 عبادت و بندگی یک نوع مسئولیت پذیری محسوب می شود . و لذا اگر بخواهیم انها علاقه مند باشند و در این مسیر به خوبی حرکت کنند باید طوری انها پرورش یابند که مسئولیت پذیری داشته باشند .

9) الگو سازی :

 یعنی باید الگوی مناسبی را به فرزندانمان معرفی کنیم که از آن الگو تبعیت کنند .قطعا مربی و معلم می توانند یک الگوی خیلی مناسبی باشند.

تعابیری در این زمینه داریم که دانش اموزان در دوران پایین تحصیلی معلم خود را به شکل یک پیغمبری می بینند یعنی اینقدر او را قبول دارند.در واقع اگر من معلم ،من مربی به نماز توجه داشته باشم

 "کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم

کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم

 یعنی با رفتارم بچه ها را دعوت به نماز کنم "

مربی که نماز اول وقت می خواند ، مربی که وقتی دانش آموزان در نماز خانه هستند در کنار آنها و هم پای آنها نماز میخواند این زمینه پذیرش این الگو را فراهم می نماید .

اما بعضی والدین و معلمان و مربیان می گویند با اینکه ما نماز اول وقت خوان هستیم و خیلی به نماز توجه داریم اما بچه ها تبعیت نمی کنند .

اگر شما بخواهید روی دانش آموز و فرزندانتان اثر گذار باشیم ،ما باید از این فرمول تبعیت کنید و این فرمول اثر گذار شدن سه وجهی است یعنی این سه وجه باید کنار هم باشند تا بچه ها از ما به عنوان معلم یا والدین الگو پذیری کنند :

نکات :

 1) رفتارهای خوب انجام دهیم :یعنی الگوی خوبی باشیم وقتی از دانش آموزی نماز می خواهیم بداند نماز میخوانم و تجسمی از نماز خواندن من در ذهنش داشته باشد و روش نماز خواندن من را در نماز خانه رصد کرده باشد

2) من محبوبیت برای او داشته باشم یعنی معلم و مربی که در کنار الگو بودن محبوبیت دارد تاثیر خیلی خوبی بر دانش آموز دارد و اثرگذاری خوبی بر دانش آموزان داشته باشد

3) در کنار الگو بودن و محبوبیت باید ما را انسان موفقی بدانند

 عادت برخی معلم ها این است که خیلی آه و ناله می کنند و از نگاه عجز و ناله به کلاس وارد می شوند ،بچه ها آن ها را کوچک می بینند و وقتی معلمی از نگاه دانش آموز کوچک دیده شود یعنی او نمی تواند الگوی خوبی باشد .گاهی اوقات خصوصا به مادران می گویم مثلا مادری می خواهد برای دختر خانمش الگوی خوبی در عرصه نماز و حجاب باشد هنگام آمد و رفت فرزندش به مدرسه و نوشتن تکلیف کنار او می نشیند و با این جملات که اصلا مناسب نیست با او گفتگو می کند :

مادر جان درس بخوان که فردا مثل من بدبخت نشوی ! این جملات که در جایگاه مادر می گویی و خودت را ناموفق جلوه می دهی باعث می شود فرزند از تو الگو نگیرد و از تو اثر پذیری نداشته باشد.

معلم نیز گاهی اینگونه برخورد می کند به دانش آموزان می گوید که خوب درس بخوانید که مثل من معلم نشوید . این معلم نمی تواند بعدا الگوی مناسبی برای دانش آموزان باشد و قطعا اثرات

نامطلوبی را روی تربیت او خواهد گذاشت ، لذا باید ما خودمان را موفق جلوه دهیم و قرار داشتن در جایگاه معلمی را ارزشمند بدانیم ، محبوب بچه ها باشیم ، محبوبیت هم با رفتار ایجاد می شود رفتار معلم هایی که زیاد نقاد هستند و ایراد می گیرند و داد و بیداد می کنند و قهر می کنند زمینه ای فراهم می کند که محبوبیتشان کم شود .

4)نکته ای دیگر که باید در این مسیر به آن توجه کنیم این است که دانش آموزان از معلمینی خوب تبعیت می کنند که الگوی خوبی هم باشند ، اگر ما بحث الگو سازی را مطرح می کنیم باید بدانیم الگو سازی یک پازل از یک فرمول سه بخشی است که باید آن محبوبیت و موفقیت نیز در کنار این الگو بودن باشد تا بتوانیم روی طرف مقابل اثرگذاری کنیم .

پس یکی دیگر از نکات تربیت عبادی که می تواند در علاقمندی بچه ها به نماز دخیل باشد بحث الگو بود .

10) یکی دیگر از نکاتی که می تواند باعث ترغیب و تشویق فرزندان ما به نماز باشد ایجاد فضاسازی های معنوی در محیطی مثل مدرسه است .

نماز خانه مدرسه دانش آموزان باید نماز خانه خوبی باشد . در اینجا چند شاخصه مهم را بیان می کنم :

نکته اول : باید حتما نمازخانه فضای تمیز و آراسته باشد یعنی بهترین جای مدرسه به عنوان نماز خانه انتخاب شود .

نکته دوم : حتما باید شکل و شمایل یک نمازخانه را داشته باشد هرچند ساده ، بالاخره یک محراب ساده درست کنیم و کتیبه ای ساده بر دیوارش نصب کنیم .

نکته سوم : از آنجا بوی خوش ساطع شود هنگام ورود بچه ها به نمازخانه بوی خوش به مشامشان برسد ،

 امروزه در خیلی جاها بیان تاثیر رایحه و بو ها بر روی خلق و خوی انسان وجود دارد ، در بعضی کشور های دنیا مثلا در فروشگاه های بزرگ بخور اسطخودوس می دهند که دلیلش آرامش بخش بودن آن است وقتی این بو به مشام فرد می رسد آرامش بیشتری دارد پس با خرید بیشتر ، فروش ما هم بالا می رود . این به آن معنی است که در آنجا در مسائل دنیاییشان برای موفقیت بیشتر از این ابزار استفاده می کنند و توجه دارند .

پس بوی خوش در نمازخانه خیلی تاثیرگذار است .

گاهی اوقات از نمازخانه نواهای خوبی می تواند پخش شود هنگام ورود بچه ها به نمازخانه نواهای زیبایی مثل شعار های قرآنی ، برخی از تواشیح ها ، برخی از سرودهایی که رنگ و بوی معنویت و نماز دارد پخش شود ، یعنی هنگام ورود به آنجا با شنیدن آن نواهای زیبا حس خوبی به آن ها دست می دهد و در عین حال آماده باشند

می توان بخشی از اسماء حسنی الهی را که در ماه مبارک رمضان پخش می شود هنگام ورود دانش آموزان به نمازخانه پخش کرد .

نکات گفته شده می تواند اثرات بسزایی را در علاقمند سازی بچه ها به این محیط نماز خانه ایجاد کند که خود مقدمه ای برای ورود آن ها به علاقمند شدن به بحث نماز است . ایجاد فضا سازی مناسب در محیط مدرسه در منزل نیز می تواند اجرا شود .

پدر و مادر ها می توانند با بند محراب کوچکی رو به قبله در محیط خانه نصب کنند تا در منظر و نگاه فرزندمان باشد و یادآوری نماز را در ذهن او ایجاد کنند.

درس پنجم- شیوه های تشویق به نماز

4 آبان ماه

در جلسات گذشته راه های ترغیب به نماز و ایجاد انگیزه برای علاقمند سازی بچه ها به نماز را مطرح کردیم.

انگیزه سازی نیازمند یک سری مهارت ها، روش ها،و تکنیک ها بوده که تعدادی از این روش ها را نیز بیان نمودیم که برای یادآوری به صورت نکته وار مجدد عرض می شود:

 

اولین نکته :آشنایی با مفاهیم نماز

دومین نکته: بیان داستان ها، خاطرات و گاهی اوقات سرگذشت اهالی نماز

سومین نکته: آسان گیری منطقی در نماز

چهارمین نکته: استفاده از روش گفتگو برای ترغیب به نماز

پنجمین نکته: پرهیز از رفتارهای ناخوشایند نسبت به نماز

گاهی اوقات، برخی از پدران،مادران،مربیان برای اینکه بچه ها را به نماز سوق بدهند ممکن است از الفاظ و رفتارهایی که برای بچه ها ناخوشایند است استفاده کنند،که باید از این رفتارها بپرهیزیم.

ششمین نکته: دوستان خوب است که می توانند خیلی تاثیر گذار باشند.

هفتمین نکته: تقویت حس مسئولیت پذیری در بچه هاست.

هشتمین نکته: اصل تکرار و مداومت برای گرایش به نماز

 نهمین نکته: الگو سازی

دهمین نکته: ایجاد فضا سازی مناسب در منزل، برای علاقمند سازی بچه ها به نماز بخصوص

نماز خانه های مدارس

یازدهمین نکته:

 حضور فرزندان و دانش آموزان در اماکن مذهبی و دینی که خیلی کمک کننده است.

بچه ها وقتی در مراحل رشد و شکل گیری شخصیت هستند آن ها را بیشتر به مساجد ببرید و ارتباط آن ها با مساجد را ارتباطی مستمر و موثری قرار بدهید.

یکی از اصول و روش هایی که در تربیت بر آن تاکید می شود، "تاثیر محیط بر تربیت" است.گاهی اوقات محیط های خوب تاثیرات خوبی بر تربیت می گذارد.تعبیری را در روایات داریم ک تاکید میکنند، در محیط هایی که آلودگی دارد و آسیب پذیر است

خودمان و فرزندمان کمتر حضور پیدا کنیم. چون آن محیط اثر نامطلوب خودش را می گذارد.

در مقابل آن،محیط های مذهبی،سالم و دینی است که می تواند اثراتی را در بچه های ما بگذارد. بچه ها وقتی وارد مساجد می شوند و عده ای از نماز گزاران را می بینند،ناخوداگاه خودشان را هم نوا می کنند.

لذا باید ما مربیان و معلمین حتما باید زمینه هایی را فراهم کنیم که بچه ها در محیط های معنوی و مذهبی حضور پر رنگ تری داشته باشند.

گاهی اوقات ممکن است ما این توصیه را به والدین آنها داشته باشیم که حتما بچه ها را محیط هایی مثل مساجد و امثال آن بیشتر رفت و امد داشته باشند . گاهی اوقات حتی میتوانیم از گذشته و حال خودمان بگوییم یعنی لابه لای صحبت هایمان مثلا نام مسجدی را که در آن نماز میخوانیم بر زبان بیاوریم که بچه ها بدانند ما به عنوان یک معلم و مربی مثلا فلان مسجد نماز میخوانیم مقید به این هستیم که در این محیط های سالم و پاک حضور پیدا کنیم .

 و لذا این زمینه ای را فراهم میکند که بچه ها هم به الگو گیری از معلم و مربی خود، به حضور در آن محیط علاقه مند باشند ؛ خود صرف حضور در آن محیط میبینیم به تدریج اثرات تربیتی ، آموزشی را هم حتی میگذارد یعنی شما برخی از کودکان و نوجوانان را ببینید بخاطر استمرار حضور در مساجد بدون اینکه حتی ما نماز را رسمی بهشون آموزش داده باشیم اینها به صورت غیر رسمی و غیرمستقیم آموزش هایی درباره نماز را دریافت کرده اند.

 پس ما به این نکته هم باید توجه کنیم. یکی از قواعد و اصول درباره انگیزه سازی حضور مستمر بچه ها در مکان های مذهبی و دینی و خصوصا مساجد و امام زادگان که زمینه ترغیب به نماز را فراهم می کند .

اما نکته بعدی: یکی از نکاتی که میتواند زمینه ی نماز و ترغیب به نماز را در بچه ها فراهم کند این است که امنیت روحی و روانی ما برای بچه ها فراهم کنیم بچه هایی که آرامش روحی ، احساس امنیت خاطر دارند اینها علاقه مندی شان به بندگی هم بیشتر است .

مثلا خیلی از کارشناسان تربیتی این را بیان میکنند که یکی از ارکانی که میتواند انسان را به خدا نزدیک کند بحث حضور در فضا هایی که امنیت و آرامش وجود دارد .مثلا دانش اموزی که من به عنوان معلمش بهش آرامش میدهم ، بین من و او تنش ایجاد نمیشود ؛ خب قطعا وقتی درباره ی نماز هم با او صحبت کنم پذیرش او نسبت به نماز قطعا بیشتر خواهد بود ، دانش آموز وقتی که محیط در مدرسه احساس اآرامش و امنیت کند قطعا علاقه مندی اش به آن حرف شنوی از مربی و معلم بیشتر خواهد بود .

 لذا ما باید حتما در محیط هایی که دانش آموزان حضور دارند آن آرامش روحی و امنیت خاطر را به آنها بدهیم و آسایش روانی را زمینه اش را برای انها فراهم کنیم تا آن انگیزه ها هم ایجاد شود .

 شاید الان شما مربیان و معلمین بزرگوار بپرسید که ما در مدرسه چگونه میتوانیم آرامش به بچه ها بدهیم و چطور میتوانیم امنیت خاطر ایجاد کنیم؟

به چند نکته اشاره میکنم:

1- اولین چیزی که میتواند امنیت و آرامش روحی و روانی ایجاد کند ارتباط کلامی خوب است

2- دومی نوع رفتار ما است: یعنی برخورد ، منش ، خلق و خوی ما با بچه ها اگر متعادل باشد قطعا اثرات مثبت و خوبی را خواهد گذاشت

3- یکی دیگر از راه هایی که میتواند امنیت خاطر را ایجاد کند دوستی ، صمیمیت و محبت کردن به دانش آموزان است که این آرامش را ایجاد میکند

4- یکی دیگر از راهکار ها عدم سخت گیری است ؛ حال ما مواقعی سخت گیری نسبت به نماز ممکن است نداریم ولی تو زمینه درس خواندن خیلی به بچه ها سخت میگریم این ممکن است آرامش و امنیت را از بچه ها به دور کند و نتیجه اش این شود که حرف شنوی لازم را هم نست به ما نداشته باشند و لذا زمینه گریز از مسائل عبادی را هم با این کار در آنها فراهم کنیم.

در این برنامه ما به دو نکته محوری و مهم اشاره کردیم که میتواند زمینه ساز آن علاقه مندی بچه ها به نماز باشد یکی حضور در محیط های مذهبی خصوصا مساجد و دیگری آرامش ،امنیت خاطر و به نوعی سلامت روانی را ما برای دانش اموزان فراهم کنیم.

درس ششم شیوه های تشویق به نماز

4 آبان ماه

در جلسات گذشته راه های ترغیب به نماز و ایجاد انگیزه برای علاقمند سازی بچه ها به نماز را مطرح کردیم.

انگیزه سازی نیازمند یک سری مهارت ها، روش ها،و تکنیک ها بوده که تعدادی از این روش ها را نیز بیان نمودیم که برای یادآوری به صورت نکته وار مجدد عرض می شود:

 

اولین نکته :آشنایی با مفاهیم نماز

دومین نکته: بیان داستان ها، خاطرات و گاهی اوقات سرگذشت اهالی نماز

سومین نکته: آسان گیری منطقی در نماز

چهارمین نکته: استفاده از روش گفتگو برای ترغیب به نماز

پنجمین نکته: پرهیز از رفتارهای ناخوشایند نسبت به نماز

گاهی اوقات، برخی از پدران،مادران،مربیان برای اینکه بچه ها را به نماز سوق بدهند ممکن است از الفاظ و رفتارهایی که برای بچه ها ناخوشایند است استفاده کنند،که باید از این رفتارها بپرهیزیم.

ششمین نکته: دوستان خوب است که می توانند خیلی تاثیر گذار باشند.

هفتمین نکته: تقویت حس مسئولیت پذیری در بچه هاست.

هشتمین نکته: اصل تکرار و مداومت برای گرایش به نماز

 نهمین نکته: الگو سازی

دهمین نکته: ایجاد فضا سازی مناسب در منزل، برای علاقمند سازی بچه ها به نماز بخصوص

نماز خانه های مدارس

یازدهمین نکته:

 

تشویق دانش آموزان به نماز- درس ششم

الصلاه عمود الدین

روش ها و مهارت های گفته شده در چند برنامه قبل اگر همه یکجا دیده و توجه شود . قطعا در سطح علاقه مندی بچه ها به نماز تاثیرگذار خواهد بود .

مروری بر نکات گفته شده :

1- آشنایی با مفاهیم نماز

2- بیان داستان و خاطره

3- آسان گیری منطقی

4- گفتگو

5- پرهیز از رفتار های ناخوشآیند

6- دوستان خوب

7- اصل تکرار و مداومت

8- تقویت حس مسئولیت پذیری

9- الگو سازی

10- ایجاد فضاسازی مناسب در نمازخانه های مدارس و حتی منزل

11- حضور در اماکن مذهبی است .

12- آرامش روحی و امنیت روانی

نکات امروز روش های ترغیب به نماز :

13- استفاده از شیوه های تشویقی است . معمولا تشویق به دو شکل صورت می گیرد :

یک شکل جایزه دادن است مثلا بیایید نماز بخوانید به شما کارت امتیاز می دهم و در پایان اگر تعداد مشخصی کارت امتیاز داشتید جایزه به شما تعلق می گیرد .

این روش ممکن است کار راه انداز باشد اما مسئله این است که تشویق را به عنوان اصل تربیتی در نظر می گیریم ،

کارشناسان معتقدند پاداش و تشویق تقویت کننده رفتار مطلوب است . یعنی وقتی رفتار مطلوب انجام شود ما به آن رفتار مطلوب پاداش می دهیم . لزوما پاداش مادی و کارت امتیازی نیست امکان دارد جایزه یک لبخند ، نوازش کردن یا جمله تشویقی باشد مثلا تو با نماز خواندن مرا خیلی خوشحال کردی ! این جملات و رفتار ها می تواند ویژگی گرایش به نماز را در بچه ها تقویت کند .

پس ابتدا انگیزه اولیه را ایجاد می کنیم مثلا اگر در نمازخانه مدرسه نماز بخواند یا در منزل نماز خواندن او را بشنویم سپس سریع یک تقویت کننده تزریق کنیم این تقویت کننده همان تشویق ،جمله زیبا ، نگاه محبت آمیز ، نوازش کردن است گاهی ممکن است تقویت کننده فعالیتی باشد زمینه ای فراهم کنیم مثلا : حال که شما را در حال نماز خواندن دیدیم خیلی خوشحال شدم و به همین دلیل زنگ ورزش با شما بازی می کنم

این نکات می تواند زمینه تقویت آن رفتار را ایجاد کند .

گاهی اوقات رفتار هایمان ، نگاه هایمان ، لبخندهایمان ، می تواند در سرنوشت یک دانش آموز اثر گذار باشد. به شرطی که ما از این لبخند ، نگاه و جمله محبت آمیز بجا و به وقت خودش و به خوبی استفاده کنیم. یکی از جایگاه های استفاده از این روش های تشویقی می تواند در ترغیب بچه ها به نماز باشد.

گاهی اوقات ممکن است از قبل این جمله را بگوییم که مثلا من خیلی خوشحال می شوم که دانش اموزان را درحال نماز خواندن در نماز خانه مدرسه ببینم.گاهی اوقات می توانیم زمینه ای را فراهم کنیم که بچه ها خاطراتی را درباره نماز خواندن هایشان بگویند،که از کی نماز خواندن را شروع کردند ، چگونه نماز می خوانند و یا اگر نکته ای، برداشت زیبایی از نماز را دارند بگویند. و بلافاصله بعد از آن بیان و جمله شان، ما تشویق کلامی داشته باشیم و یک لبخند تشویقی برایشان داشته باشیم که این ها می تواند در تقویت این رفتار دینی در بچه ها موثر باشد.

14- زمینه هایی را فراهم کنیم که پدر، مادر و فرزندان باهم دیگر در یک محیط مشترک نماز بخوانند. مثلا دانش آموزانمان دختر هستند و ما برنامه ای را تدارک ببینیم که در آن مادر در کنار دخترش در مدرسه نماز بخوانند. نیازی نیست به طور مکرر باشد، حتی اگر سالی یک بار یا دوبار با‌شد تاثیرات عمیقش را می بینید.

گاهی اوقات زمینه ای را فراهم کنیم که پدر با فرزند پسرش در مدرسه حضور داشته باشند و با همدیگر نماز بخوانند که اثرات عمیق خوبی را خواهد گذاشت.

برخی از بررسی ها نشان می دهد که دانش آموزان علاقه مند هستند که کارهای مشترکی را با والدین خود انجام بدهند،خصوصا آن کار هایی که مرتبط با کارهای مدرسه است.گاهی اوقات نماز جماعت مدرسه با حضور دانش آموزان کلاس پنجم و والدینشان برگزار شود.که می تواند علاقه سازی و انگیزه سازی ایجاد کند. شاید مدت ها بعد از حضور مادر یا پدر در نماز جماعت میی بینم که علاقمندی بچه ها برای حضور در نماز خانه مدرسه افزایش پیدا می کند.

خیلی مواقع می توانیم برای ترغیب و تشویق بچه ها از ظرفیت خانواده ها استفاده کنیم، همانطور که خانواده ها می توانند از ظرفیت مدرسه به خوبی استفاده کنند. گاهی اوقات ممکن است معلم موضوعی را برای انشاء به دانش آموزان بدهد \" اولین حضور شما با پدر یا مادر برای نماز خواندن در مسجد را توصیف کن\"

این یعنی یک ظرفیت، و مربی هوشمند و زیرک ، می تواند از این فرصت به خوبی استفاده کند. گاهی اوقات نقطه نظراتش را بگوید و اگر ویژگی خوبی در آن خاطره نویسی انشا نویسی وجود دارد را بولد و بزرگ کند. که مثلا این ویژگی چقدر خوب بود که با مادرش به نماز رفتند. لذا باید ظرفیت های بیرونی را هم در این زمینه احیاء کنیم. که می تواند برای انگیزه و ترغیب دانش آموزان به نماز کمک کند.

برای ترغیب و تشویق بچه ها به نماز، باید

 اول : از شیوه های تشویق به نماز که توضیح دادیم استفاده کنیم.

دوم :کارهای مشترکی که فرزندان با والدینشان انجام می دهند.که می تواند بستر و زمینه مناسبی برای ایجاد انگیزه به نماز باشد

 حضور فرزندان و دانش آموزان در اماکن مذهبی و دینی که خیلی کمک کننده است.

بچه ها وقتی در مراحل رشد و شکل گیری شخصیت هستند آن ها را بیشتر به مساجد ببرید و ارتباط آن ها با مساجد را ارتباطی مستمر و موثری قرار بدهید.

یکی از اصول و روش هایی که در تربیت بر آن تاکید می شود، "تاثیر محیط بر تربیت" است.گاهی اوقات محیط های خوب تاثیرات خوبی بر تربیت می گذارد.تعبیری را در روایات داریم ک تاکید میکنند، در محیط هایی که آلودگی دارد و آسیب پذیر است

خودمان و فرزندمان کمتر حضور پیدا کنیم. چون آن محیط اثر نامطلوب خودش را می گذارد.

در مقابل آن،محیط های مذهبی،سالم و دینی است که می تواند اثراتی را در بچه های ما بگذارد. بچه ها وقتی وارد مساجد می شوند و عده ای از نماز گزاران را می بینند،ناخوداگاه خودشان را هم نوا می کنند.

لذا باید ما مربیان و معلمین حتما باید زمینه هایی را فراهم کنیم که بچه ها در محیط های معنوی و مذهبی حضور پر رنگ تری داشته باشند.

گاهی اوقات ممکن است ما این توصیه را به والدین آنها داشته باشیم که حتما بچه ها را محیط هایی مثل مساجد و امثال آن بیشتر رفت و امد داشته باشند . گاهی اوقات حتی میتوانیم از گذشته و حال خودمان بگوییم یعنی لابه لای صحبت هایمان مثلا نام مسجدی را که در آن نماز میخوانیم بر زبان بیاوریم که بچه ها بدانند ما به عنوان یک معلم و مربی مثلا فلان مسجد نماز میخوانیم مقید به این هستیم که در این محیط های سالم و پاک حضور پیدا کنیم .

 و لذا این زمینه ای را فراهم میکند که بچه ها هم به الگو گیری از معلم و مربی خود، به حضور در آن محیط علاقه مند باشند ؛ خود صرف حضور در آن محیط میبینیم به تدریج اثرات تربیتی ، آموزشی را هم حتی میگذارد یعنی شما برخی از کودکان و نوجوانان را ببینید بخاطر استمرار حضور در مساجد بدون اینکه حتی ما نماز را رسمی بهشون آموزش داده باشیم اینها به صورت غیر رسمی و غیرمستقیم آموزش هایی درباره نماز را دریافت کرده اند.

 پس ما به این نکته هم باید توجه کنیم. یکی از قواعد و اصول درباره انگیزه سازی حضور مستمر بچه ها در مکان های مذهبی و دینی و خصوصا مساجد و امام زادگان که زمینه ترغیب به نماز را فراهم می کند .

اما نکته بعدی: یکی از نکاتی که میتواند زمینه ی نماز و ترغیب به نماز را در بچه ها فراهم کند این است که امنیت روحی و روانی ما برای بچه ها فراهم کنیم بچه هایی که آرامش روحی ، احساس امنیت خاطر دارند اینها علاقه مندی شان به بندگی هم بیشتر است .

مثلا خیلی از کارشناسان تربیتی این را بیان میکنند که یکی از ارکانی که میتواند انسان را به خدا نزدیک کند بحث حضور در فضا هایی که امنیت و آرامش وجود دارد .مثلا دانش اموزی که من به عنوان معلمش بهش آرامش میدهم ، بین من و او تنش ایجاد نمیشود ؛ خب قطعا وقتی درباره ی نماز هم با او صحبت کنم پذیرش او نسبت به نماز قطعا بیشتر خواهد بود ، دانش آموز وقتی که محیط در مدرسه احساس اآرامش و امنیت کند قطعا علاقه مندی اش به آن حرف شنوی از مربی و معلم بیشتر خواهد بود .

 لذا ما باید حتما در محیط هایی که دانش آموزان حضور دارند آن آرامش روحی و امنیت خاطر را به آنها بدهیم و آسایش روانی را زمینه اش را برای انها فراهم کنیم تا آن انگیزه ها هم ایجاد شود .

 شاید الان شما مربیان و معلمین بزرگوار بپرسید که ما در مدرسه چگونه میتوانیم آرامش به بچه ها بدهیم و چطور میتوانیم امنیت خاطر ایجاد کنیم؟

به چند نکته اشاره میکنم:

1- اولین چیزی که میتواند امنیت و آرامش روحی و روانی ایجاد کند ارتباط کلامی خوب است

2- دومی نوع رفتار ما است: یعنی برخورد ، منش ، خلق و خوی ما با بچه ها اگر متعادل باشد قطعا اثرات مثبت و خوبی را خواهد گذاشت

3- یکی دیگر از راه هایی که میتواند امنیت خاطر را ایجاد کند دوستی ، صمیمیت و محبت کردن به دانش آموزان است که این آرامش را ایجاد میکند

4- یکی دیگر از راهکار ها عدم سخت گیری است ؛ حال ما مواقعی سخت گیری نسبت به نماز ممکن است نداریم ولی تو زمینه درس خواندن خیلی به بچه ها سخت میگریم این ممکن است آرامش و امنیت را از بچه ها به دور کند و نتیجه اش این شود که حرف شنوی لازم را هم نست به ما نداشته باشند و لذا زمینه گریز از مسائل عبادی را هم با این کار در آنها فراهم کنیم.

در این برنامه ما به دو نکته محوری و مهم اشاره کردیم که میتواند زمینه ساز آن علاقه مندی بچه ها به نماز باشد یکی حضور در محیط های مذهبی خصوصا مساجد و دیگری آرامش ،امنیت خاطر و به نوعی سلامت روانی را ما برای دانش اموزان فراهم کنیم.

 

درس هفتم-تشویق دانش آموزان به نماز

الصلاه عمود الدین

روش ها و مهارت های گفته شده در چند برنامه قبل اگر همه یکجا دیده و توجه شود . قطعا در سطح علاقه مندی بچه ها به نماز تاثیرگذار خواهد بود .

مروری بر نکات گفته شده :

1- آشنایی با مفاهیم نماز

2- بیان داستان و خاطره

3- آسان گیری منطقی

4- گفتگو

5- پرهیز از رفتار های ناخوشآیند

6- دوستان خوب

7- اصل تکرار و مداومت

8- تقویت حس مسئولیت پذیری

9- الگو سازی

10- ایجاد فضاسازی مناسب در نمازخانه های مدارس و حتی منزل

11- حضور در اماکن مذهبی است .

12- آرامش روحی و امنیت روانی

نکات امروز روش های ترغیب به نماز :

13- استفاده از شیوه های تشویقی است . معمولا تشویق به دو شکل صورت می گیرد :

یک شکل جایزه دادن است مثلا بیایید نماز بخوانید به شما کارت امتیاز می دهم و در پایان اگر تعداد مشخصی کارت امتیاز داشتید جایزه به شما تعلق می گیرد .

این روش ممکن است کار راه انداز باشد اما مسئله این است که تشویق را به عنوان اصل تربیتی در نظر می گیریم ،

کارشناسان معتقدند پاداش و تشویق تقویت کننده رفتار مطلوب است . یعنی وقتی رفتار مطلوب انجام شود ما به آن رفتار مطلوب پاداش می دهیم . لزوما پاداش مادی و کارت امتیازی نیست امکان دارد جایزه یک لبخند ، نوازش کردن یا جمله تشویقی باشد مثلا تو با نماز خواندن مرا خیلی خوشحال کردی ! این جملات و رفتار ها می تواند ویژگی گرایش به نماز را در بچه ها تقویت کند .

پس ابتدا انگیزه اولیه را ایجاد می کنیم مثلا اگر در نمازخانه مدرسه نماز بخواند یا در منزل نماز خواندن او را بشنویم سپس سریع یک تقویت کننده تزریق کنیم این تقویت کننده همان تشویق ،جمله زیبا ، نگاه محبت آمیز ، نوازش کردن است گاهی ممکن است تقویت کننده فعالیتی باشد زمینه ای فراهم کنیم مثلا : حال که شما را در حال نماز خواندن دیدیم خیلی خوشحال شدم و به همین دلیل زنگ ورزش با شما بازی می کنم

این نکات می تواند زمینه تقویت آن رفتار را ایجاد کند .

گاهی اوقات رفتار هایمان ، نگاه هایمان ، لبخندهایمان ، می تواند در سرنوشت یک دانش آموز اثر گذار باشد. به شرطی که ما از این لبخند ، نگاه و جمله محبت آمیز بجا و به وقت خودش و به خوبی استفاده کنیم. یکی از جایگاه های استفاده از این روش های تشویقی می تواند در ترغیب بچه ها به نماز باشد.

گاهی اوقات ممکن است از قبل این جمله را بگوییم که مثلا من خیلی خوشحال می شوم که دانش اموزان را درحال نماز خواندن در نماز خانه مدرسه ببینم.گاهی اوقات می توانیم زمینه ای را فراهم کنیم که بچه ها خاطراتی را درباره نماز خواندن هایشان بگویند،که از کی نماز خواندن را شروع کردند ، چگونه نماز می خوانند و یا اگر نکته ای، برداشت زیبایی از نماز را دارند بگویند. و بلافاصله بعد از آن بیان و جمله شان، ما تشویق کلامی داشته باشیم و یک لبخند تشویقی برایشان داشته باشیم که این ها می تواند در تقویت این رفتار دینی در بچه ها موثر باشد.

14- زمینه هایی را فراهم کنیم که پدر، مادر و فرزندان باهم دیگر در یک محیط مشترک نماز بخوانند. مثلا دانش آموزانمان دختر هستند و ما برنامه ای را تدارک ببینیم که در آن مادر در کنار دخترش در مدرسه نماز بخوانند. نیازی نیست به طور مکرر باشد، حتی اگر سالی یک بار یا دوبار با‌شد تاثیرات عمیقش را می بینید.

گاهی اوقات زمینه ای را فراهم کنیم که پدر با فرزند پسرش در مدرسه حضور داشته باشند و با همدیگر نماز بخوانند که اثرات عمیق خوبی را خواهد گذاشت.

برخی از بررسی ها نشان می دهد که دانش آموزان علاقه مند هستند که کارهای مشترکی را با والدین خود انجام بدهند،خصوصا آن کار هایی که مرتبط با کارهای مدرسه است.گاهی اوقات نماز جماعت مدرسه با حضور دانش آموزان کلاس پنجم و والدینشان برگزار شود.که می تواند علاقه سازی و انگیزه سازی ایجاد کند. شاید مدت ها بعد از حضور مادر یا پدر در نماز جماعت میی بینم که علاقمندی بچه ها برای حضور در نماز خانه مدرسه افزایش پیدا می کند.

خیلی مواقع می توانیم برای ترغیب و تشویق بچه ها از ظرفیت خانواده ها استفاده کنیم، همانطور که خانواده ها می توانند از ظرفیت مدرسه به خوبی استفاده کنند. گاهی اوقات ممکن است معلم موضوعی را برای انشاء به دانش آموزان بدهد " اولین حضور شما با پدر یا مادر برای نماز خواندن در مسجد را توصیف کن"

این یعنی یک ظرفیت، و مربی هوشمند و زیرک ، می تواند از این فرصت به خوبی استفاده کند. گاهی اوقات نقطه نظراتش را بگوید و اگر ویژگی خوبی در آن خاطره نویسی انشا نویسی وجود دارد را بولد و بزرگ کند. که مثلا این ویژگی چقدر خوب بود که با مادرش به نماز رفتند. لذا باید ظرفیت های بیرونی را هم در این زمینه احیاء کنیم. که می تواند برای انگیزه و ترغیب دانش آموزان به نماز کمک کند.

برای ترغیب و تشویق بچه ها به نماز، باید

 اول : از شیوه های تشویق به نماز که توضیح دادیم استفاده کنیم.

دوم :کارهای مشترکی که فرزندان با والدینشان انجام می دهند.که می تواند بستر و زمینه مناسبی برای ایجاد انگیزه به نماز باشد

درس چهارم شمیم دانش

سبک زندگی- درس اول

16/7/96

   

به عنوان مقدمه عرض می کنیم : می دانیم که در سال های اخیر یا این دهه های اخیر موضوع سبک زندگی مورد توجه زیادی قرار گرفته است  البته حتی در مجامع دیگر هم همینطور است.

در خصوص جامعه ما با این تاکید و رهنمودهایی که رهبر معظم انقلاب داشتند در این سال های اخیر مساله خیلی جدی تر شده در یکی از سخنان رهبر معظم انقلاب فرموده بودند که ما هزاران سوال برای چگونه زیستن داریم ، فرمودند : نمی خواهیم شبهات را جواب بدهیم نه سوالات را پی بگیریم. درباره نوع ارتباطات، نوع رفتارها ، نوع موضع گیری ها، نوع دوستی ها و دشمنی ها، برخوردها با مال چگونه باید باشد؟ برخورد با امور دنیا چگونه باید باشد؟ بحث اسراف و احتیاط در اموال بیت المال و امثال اینها. با این، مباحث بسیاری از پژوهشگران به تحقیق پرداختند، بحث های بسیار قابل توجهی را هم ارائه دادند.

وقتی هم که ما در نوشتارهایی که درباره سبک زندگی است گشت و گذار می کنیم می بینیم سبقه های مختلفی دنبال شده، بعضی ها که خیلی نگاهی اولیه داشتند به لباس و مد و آشپزی و دکوراسیون و اسرار خانه داری و امثال اینها پرداختند، در یک نگاه دیگری به ازدواج، رفتار با همسر، رفتار با فرزندان، با والدین و امثال اینها. و اما ما می خواهیم وارد سبک زندگی اسلامی شویم.

اگر سوال کنیم که معنای سبک زندگی چیست؟

یک پاسخ کلی نمی شنویم که چگونه باید زندگی کنیم. معلوم است که در این رابطه اول باید زندگی تعریف شود.

 ممکن است گفته شود زندگی که تعریف ندارد معلوم است ولی ما از زندگی تعاریف مختلفی می بینیم

چون بحث ما قرآنی است اول باید ببینیم زندگی چیست؟

دوم بهترین شیوه برای زندگی کردن و رسیدن به آرمان های زندگی کدام است؟

تعریف زندگی و حیات چیست؟ یک تعریف عمومی که شاید در این مرحله نیاز به تعریف هم نباشه اینکه ما عمر دنیای خود را می گذرانیم و زندگی می کنیم در این زندگی از مواهبی برخوردار می شویم تکالیفی را هم بر عهده داریم این تعریف زندگی است که همین هم کاری که انجام می دهیم.

 حیات و زندگی امر مقدسی است. ما در قرآن کریم دو تقسیم بندی را برای حیات و زندگی می بینیم یک تقسیم بندی، تقسیم بندی کیفی است و یک تقسیم بندی،تقسیم بندی کمی.

 از نظر کمیت ما دو زندگی داریم:

1- حیات دنیا

2- حیات آخرت

حیات دنیا همان زندگی است که الان در گذران آن هستیم.

حیات آخرت، آخرت یعنی حیات دیگر و حیات بعدی،آن هم در قرآن با نگاه جدی به آن نگاه شده است .

از شما عزیزان سوال می کنم زندگی را چقدر می بینید؟ 50 سال؟ 60 سال ؟ هفتاد سال؟ هشتاد سال؟ 100 سال؟ دیگر همین است دیگر. کم و به ندرت اتفاق می افتد کسی بیش از صد سال زندگی کند. معمولا زندگی ها حدود هفتاد، هشتاد و گاهی شصت این حدود زندگی است و عمر مفیدی که در این مدت داریم چیزی حدود به پنجاه سال است که از کودکی بیرون بیاییم تصمیم گیرنده بشویم و بتوانیم برای خودمان خط انتخاب کنیم و بعد هم دیگر آن اواخر معمولا انسان خیلی نقشی ندارد، همان ادامه زندگی گذشته است. پنجاه سالی ما به طور جدی در این زندگی فعال هستیم.

آیا زندگی همین است؟ قرآن تعریفش این نیست، روایات ما هم تعریفشان این نیست. قرآن کریم زندگی را ادامه دار می بیند. حیات ما از زندگی دنیا شروع می شود از تولد شروع می شود تا ابدیت ادامه دارد پس زندگی را باید دو بخش کنیم. عمر ما که به پایان برسد به خواب مرگ فرو می رویم این که می گویم خواب مرگ چون در روایات ماست که موت چیزی به جز همین خوابی که در هر شبانه روز شما از آن استفاده می کنید چیز دیگری نیست آن طولانی تر است تعبیر قرآن هم همین است در آیه 42 سوره زمر می فرماید :« الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها» خداوند موقع مرگ نفس انسان ها را دریافت می کند ارواح را قبض می کند همه را قبض روح می کند آن کسی را که نمرده موقع خواب قبض روحش می کند و توفی نفس می شود.

 توفی نفس یعنی قبض روح. توفی : گرفتن ، نفس هم در قرآن همان حقیقت انسان یعنی روح است.

پس به یک معنا ما موقع خواب می میریم. پیغمبر اکرم وقتی از خواب برمی خاستند بنا بر آنچه نقل شده این دعا را می خواندند : الحمدالله الذی احیانی بعد ما اماتنی  و الیه النشور  : سپاس خدایی را که بعد از آنی که مرا اماته کرد مجددا مرا احیا کرد. گویا از خواب تعبیر به موت می کردند.

الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل المسمی ان فی ذلک  لایات لقوم یتفکرون

و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار

خداوند همان کسی است که شما را در شب دریافت می کند ، یعنی  قبض روح می کند و آنچه را که در روز با اعضای فعال خودتان انجام می دهید  با جوارح خودتان انجام بدهید می داند

ثم یبعثکم فیه لیقضى اجل مسمى

سپس شما را در روز مبعوث می کند

و ان الله یبعث من فی القبور

در اینجا هم می فرماید که شما هنگام بیدار شده از خواب مبعوث می شوید .

پس زندگی ما دو بخش است :

هنگام مرگ به خواب مرگ فرو می رویم و روز قیامت مبعوث می شویم ،درست مانند خوابیدن در شب و بیدار شدن در روز ، هر دو به یک مانند بوده ولی خواب مرگ طولانی تر است و این طولانی  بودن برای ما محسوس نخواهد بود.

 

همه ی ما برزخ را حس می کنیم، برزخ برای بعضی ها کوتاه و برای بعضی دیگر طولانی است

زمان در برزخ به مقدار صحنه هایی که به ما نشان می دهند

برزخ برای مومنین بسیار کوتاه خواهد بود ( طبق روایات ) 

نکته ی بسیار مهم این است که وقتی در قیامت بیدار شدیم زندگی دنیا را به یاد می آوریم نه برزخ را

آنچه که در خواب می بینم نوع آن را در هنگام بیداری به یاد نداریم (تشبیه به برزخ)

تمام ماجراهایی که در دوران برزخ دیده ایم ، یا از حافظه ی ما محو می شود  و یا اگر اندکی از آن را هم به خاطر بیاوریم برایمان اهمیتی ندارد.

 

و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بانهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون

مردم وقتی در قیامت بیدار می شوند ،احساس می کنند خواب بوده اند ( واقعیت هم همین است )

بدن ها در دل خاک بازسازی می شوند و در نفخ صور دوم همه از دل خاک بیرون می آیند و وقتی که بیرون آمدند، بیدار می شوند  ( وقتی هوا به آنها برسد)

قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ

قالوا یا ویلنا من عثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن وصدق المرسلون

قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا

وای بر ما ، چه کسی ما را از قبرمان برانگیخت

هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ

هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون

هنگامی که صحنه ی قیامت را می بینند می گویند : این همان چیزی است که خدای رحمان به ما وعده داد. پیامبران راست گفتند که قیامتی هست .

نکته ی مهم : فاصله ی بین لحظه ای که می میریم تا لحظه ای که بیدار می شویم نامعلوم است و مقدار آن را نمی دانیم اما احساس ما این است که فاصله نصف روز بوده است ( خوابیدیم و بیدار شدیم )

در آیات آخر سوره نازعات

یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا

یسالونک هن الساعه ایان مرساها

می پرسند قیامت کی هست ؟

فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا

فیم انت من ذکراها

چه انگیزه ای داری که می خواهی زمان را بدانی ؟

إِلَىٰ رَبِّکَ مُنتَهَاهَا

الی ربک منتها ها

مهم این است کار به سوی پروردگار سرانجام می گیرد.

إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا

انما انت منذر من یخشاها

اگر کسی از قیامت و حساب و کتاب ترسی به دل داشته باشد تو  می توانی بروی و انذار کنی و هشدار بدهی ؟

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا

کانهم یوم یرونها لم یلبثوا عشیه او ضحاها

گویا وقتی بیدار می شوند ، احساسشان این است که یک شب را به صبح رسانده اند یا یک صبح را به شب

قرآن دو نمونه بیان می کند

آیه ی 259 سوره بقره عزیر پیامبر ( ع)

100 سال خداوند او را میرانید و بعد زنده  می کند . از او می پرسند چند وقت هست که اینجا هستی ؟

فرمودند : یک روز یا نصفه روز

گقتند : نه

بل لبثت مائه عام : 100 سال است که اینجا مرده بودی

اصحاب کهف 300 سال را یک یا نصفه روز احساس کردند

قیامت به این صورت است

زندگی ما دو بخش است :

یک حیات داریم و یک آخرت  و با احساس ما بین این دو ، یک روز فاصله است

یقول الکافر یا لیتنی قدمت لحیاتی

در قیامت کافر می گوید : ای کاش من برای حیاتم چیزی پیش فرستاده بودم ( چون متوجه شده که تازه زندگی دارد شروع می شود )

این یک نگاه قرآنی است به قضیه

یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا (42) فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا (43) إِلَىٰ رَبِّکَ مُنتَهَاهَا (44) إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا (45) کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا (46)

سبک زندگی قرآنی- درس دوم

19مهر ماه

حضرت آیت الله خامنه ای:

"حقیقتا عطر قرآن در فضای زندگی می پیچد . روشنفکران ما باید با قرآن آشنا شوند، جوانان ما باید با قرآن آشنا شوند، انس را با قرآن زیاد کنند. وقتی این ذهن ظرف معارف قرآن شد این اثر خودش را دارد در زبان درعمل و در تصمیم گیری نشان خواهد داد. در رفتار نشان خواهد داد این، آن هدفی است که ما باید دنبال کنیم."

اول باید ببینیم که چگونه از حیات تعریف شده است چون نگاه ما نگاه قرآنی است پس طبیعی است که باید به تعریف حیات در زندگی قرآن بپردازیم.

 حیات به معنای زندگی است.

اما قرآن کریم دو تقسیم بندی برای حیات و زندگی دارد.

1)  تقسیم بندی از نظر کمی است این مدت و زمان و مقدار

2) دومین تقسیم بندی به حیات دنیا و حیات آخرت است .

فعلا روی جهت کمی این تقسیم بندی تکیه می کنیم .

دو حیات داریم

الف) حیات دنیا

ب) حیات آخرت

 از موقعی که متولد می شویم تا هنگام مرگ زمانی را سپری می کنیم این حیات دنیای ما است پنجاه، شصت، هفتاد، هشتاد سال و امثال اینها می خوابیم و بیدار می شویم و خود را در صحنه قیامت می بینیم حیات آخرت ما شروع می شود که در آیه 24 سوره فجر این آیه قرآن را عرضه داشتیم که " یقول کافر لالیتنی کنت تراب" قرآن این دو حیات را  با هم مقایسه می کند هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی .

 می فرماید " والاخره خیر و ابقی" آخرت هم بهتر است و هم پایدارتر هم امکانات گسترده ای در آن وجود دارد و هم طولانی است حیات دنیا اولا برای خودش خلق نشده است چند نکته باید گفته شود :

1- عدم استقلال زندگی دنیا :

دنیا برای آخرت خلق شده است. نه برای خود دنیا . درست مثل یک دوره ی دانشجویی که دانشجو دوره ای را می گذراند البته در این دوره نیازمند به امکانات رفاهی است به همین خاطر امکانات رفاهی او را در دوره دانشجویی در حد دانشجویی برایش فراهم می کنند البته نه در حد توریستی به میزانی که مصلحت دانشجویی اقتضا می کند.

 در ز ندگی دنیا هم ما گذرگاهی را داریم طی می کنیم در این گذرگاه نیاز به غذا، لباس، امکانات رفاهی بطور نسبی داریم.

 قرآن در آیات مختلفی می گوید ما اینها را در اختیار شما قرار داده ایم که بتوانید درس بخوانید.

 " یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و عملوا صالحا " ای پیامبران پیام شما به مردم از طرف خدا باید این باشد از طیبات بخورید عمل صالح انجام دهید.

 به دانشجوها می گویند از امکانات دانشگاه استفاده کنید درس بخوانید.

 این یک تعریف است برای زندگی دنیا گذرگاهی است برای آخرت.

" یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و عملوا صالحا انی بما تعملون علیم"

اگر بگردیم در قرآن من گشتم و نیافتم شما ببینید می یابید برای خلقت دنیا جز این دوره¬ی آزمون و درس و نمره گرفتن برای حیات آخرت دلیل دیگری من نیافتم.

خدامی گوید درست است ما دنیا را خلق کردیم برای عبودیت دراین مسیرشمارا به دنیا آوردیم که دوره امتحان رابگذرانید

خلق الموت والحیاه لیبلغ ایکم احسن عملا( سوره ملک-2)

 اناجعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا ( کهف -7 )

ما همه امکانات زمین راروی زمین زیور و زینت قراردادیم که ببینیم کدامیک بهترعمل می کنند.

این یک دوره آزمون هست که باید نمره آن را بگیریم .

درقرآن کریم آمده است اگرخدا دنیا را برای دنیا خلق کرده بود باید امکانات دنیا را فراوان می ساخت مانند بهشت.  درحالی که اینطورنیست درحد دوران دانشجویی این امکانات دراختیارماقرارداده اند که فقر ، غنا ، دزدی نکردن وانفاق معنا داشته باشند.

دنیا برای آخرت است :  الدنیا مزرعه الاخره

درنهج البلاغه هم آمده که الدنیا مستجره اولیاءالله  دنیا تجارت خانه است .

یک تاجر خانه اش را آباد می کند نه تجارت خانه اش را

دنیاگذرگاه ، مزرعه و محل کشت است.

آخرت محل کسب وجمع کردن است.

یا ایها الناس اتقوا ربکم واخشوا یوما لایجزی والد عن ولده ولامولود هوجاز عن والده شیئا ان وعدالله حق فلاتغرنکم الحیاه الدنیا ولایغرنکم بالله الغرور ( لقمان – 33)

ای مردم از پروردگارتان پروا کنید بترسید از روزی که هیچ پدری چیزی از عذاب دوزخ را از فرزندش دفع نمی کند ونه هیچ فرزندی دفع کننده ی چیزی از عذاب پدرخویش است .

بدانیدکه وعده خداحق است پس مراقب باشیدزندگی دنیاشما را نفریبد.ای مردم تقوای الهی راپیشه کنید..مبادا شیطان شمارا به کرم خدا مغرورکند.

درآیه ۳۹سوره غافر از زبان مومن آل فرعون آمده است:

یا قوم انما هذه الحیاه الدنیا متاع و ان الاخره هی دارالقرار ( غافر – 39)

ای قوم من این زندگی دنیا فقط کالایی بی ارزش و زودگذراست و بی تردید آخرت سرای همیشگی است.

رعد الله یبسط الرزق لمن یشاء ویقدرو فرحوا بالحیاه الدنیا وما الحیاه الدنیا فی الاخره الامتاع ( رعد – 26)

خداروزی را برای هرکس بخواهد وسعت می دهد و برای هرکس که بخواهد تنگ می کند وآنان که به زندگی دنیا خوشحال است درحالی که زندگی دنیا در برابرآخرت جزمتاعی اندک نیست.

دنیایک کالای آخرت است.

قل متاع الدنیا القلیل و الاخره خیرلمن اتقی

ای پیامبردنیا متاعی اندک است آخرت برای کسانی که تقواپیشه کنند بهتراست.

و ما اوتیتم من شی فمتاع الحیوه الدنیا و زینتها وماعندالله خیر و ابقی افلا تعقلون ( قصص – 60)

و آنچه که به شما داده شده است ، کالای زندگی دنیا و زینت آن است . ولی آنچه نزد خداست بهتر و ماندنی تر است ، پس آیا نمی اندیشید.

سبک زندگی قرآنی این است که در این زندگی ما نگاه دانشجویی داشته باشیم ما به آخرت توجه کنیم زندگی مان رابرای تنظیم دنیا وآخرت طراحی کنیم نه فقط برای دنیا.

درکتابهای اخلاقی عقل را دو نوع می دانند:

1) عقل معاش  :  عقلی است که فرد قصد داردزندگی اش راخوب اداره کند.

2) عقل معاد :  عقلی است که هم دنیا و هم آخرت راتامین می کندکه این عقلی بالاترهست.

زندگی دانشجویی را می توان به عقل معاد و زندگی توریستی رامی توان به عقل معاش تشبیه کرد.

ما دردنیا به سرمی بریم که آخرت را از این گذرگاه تامین می کنیم .

خطبه امیرالمومنین : خذوا من ممرکم لمقرکم

ازگذرگاهتان برای قرارگاهتان توشه بیندوزید

پس کسانی که به زندگی دنیا می اندیشند اینها  نمی توانند سبک زندگی خدایی داشته باشند.

زین للذین کفرو الحیاه الدنیا

حیات دنیا درچشم کفارخیلی پرجلوه شده است.

 امروزه دنیا محوری جهان را تهدید می کند و میزان توجه به آخرت کم شده است. حتی در بین متدینین .

ما اگر نگاهمان به زندگی نگاهی صحیح نباشد چطورمی توانیم  سبک زندگی صحیحی را طراحی کنیم .

 پس دوره زندگی دوره طراحی و برنامه ریزی است قرآن کریم بسیار درمورد این دوره برنامه ریزی کرده است .

******

سبک زندگی قران -درس سوم

23 مهر ماه

گفته شد که اول باید زندگی را تعریف کنیم ممکن است در نظر بعضی ها زندگی یک تعریف باشد همین گذرانی که الان داریم انجام می دهیم ودر حیات دنیا هستیم و آن را پشت سر می گذاریم اما قران کریم حیات را متفاوت بیان می کند.

 دو تقسیم بندی دارد:

1) تقسیم بندی حیات دنیا

 2) حیات آخرت که در این باره

 تقسیم بندی دوم حیات فیزیکی و حیات معنوی است و به همین ترتیب موت فیزیکی و موت معنوی داریم. در قران کریم هم حیات فیزیکی و هم حیات معنوی داریم هم موت فیزیکی و موت معنوی. حیات و موت فیزیکی و بدنی را می توانیم در آیه ۲۸ سوره بقره ببینیم. آیات بسیاری وجود دارد. یک نمونه را عرض می کنیم، می فرمایند:

"کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا و احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون"

 معنی: شما چگونه به خدا کفر می ورزید و حال آنکه شما اموات بودید خدا شما را زنده کرد پس شما را می میراند مجددا شما را زنده می کند و سپس به سوی او باز گردانده می شوید. اگر در این آیه شریفه دقت کنیم دو دوران موت را برای انسان مطرح می کند و دو دوران حیات را.

دوران موت اول:

 دوره قبل از دنیاست.

"کنتم امواتا: شما میت بودید"

دوره حیات اول: دوره زندگی دنیاست. موت دوم برزخ و حیات دوم قیامت. پس دوتا موت داریم: یکی موت قبل از دنیا و یکی موت بعد از دنیا تا آخرت.

"کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا و احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون"

تفاوت این دو حالت موت وحیات چیست؟

در سوره مومنون آیه ۱۵ می فرماید:

" ثم انکم بعد ذلک لمیّتون"

 شما انسانها بعد از دنیا میت خواهید بود. میت می شوید، خدا شمارا اماته می کند.البته عده ای مستثنی هستند:" مقتولین فی سبیل الله" را قران مستثنی می کندو می فرماید: به آنها میت نگویید آنها درحال حیات هستند ودر نزد پروردگارشان روزی می خورند ولی عموم مردم میت هستند.

فرق این موت وحیات فیزیکی در چیست؟ در بدن است در زندگی دنیا ما دارای این بدن هستیم و روح با بدن عجین است مرکبی دارد که از او اطاعت می کند. دستی خدا به این مرکب داده است که تحت فرمان روح است هرکاری بگوید در حد توان انجام می دهد. چشمی داریم که به فرمان او می بینیم و جایی هم نخواهیم ببینیم نمی بینیم.وقتی این مرکب و این ابزار را ابزار جنبش و فعالیت به ما بدهند ما حی می شویم اگر از ما آن را بگیرند انسان میت می شویم.

"ثم انکم بعد ذلک لمیتون"

بعد از دنیا شما میت می شوید. در همین آیه سوره بقره هم می فرماید: شما توسط پروردگار اماته می شوید." ثم یمیتکم"      : دنیا که تمام شد خدا شما را اماته می کند یعنی به حالت موت.پس ما دوحالت موت داریم: یکی قبل از دنیا یکی برزخ. البته برزخ عده ای مستثنی هستند و آن موقعی که روح منهای بدن می شود و بدن نداریم یعنی انسان میت. خدا وقتی مارا به دنیا آورد بدن را تحت فرمان ما قرار داد و حی شدیم. روز قیامت هم "ثم یحییکم" دو دفعه مارا زنده می کند .

بدن فیزیکی که با آن فعالیت می کنیم این بدن ابزار فیزیکی است که با آن فعالیت می کنیم. از لحاظ قران این موت و حیات فیزیکی است . روح ما انسان ها هر وقت دارای بدن باشد انسان (حی ) می شود و هر زمان این بدن را بگیرند انسان میت می شود.

میت آیا :

وجود دارد ؟ بله

آیا میفهمد ؟ بله

آیا ادراک و احساس دارد؟ بله

همه این ها هست مثل خواب ، ما در خواب با این بدن کاری انجام نمی دهیم ولی به یک سنخ دیگری می فهمیم و درک می کنیم. این موت و حیات فیزیکی است که قرآن مطرح می کند .

عمده ی آیاتی هم که موت و حیات را مطرح می کنند روی همین تکیه دارند. در بعضی آیات موت و حیات معنوی مطرح می شود . پس این موت و حیات فیزیکی است که در همه ما انسان ها ست ، تا وقتی که این بدن را داریم و از آن استفاده می کنیم و لذت می بریم و کار می کنیم ، گاهی هم مشکلاتی برای ما پیش می آید ما انسان (حی) هستیم . این حیات فیزیکی ما می شود ، که مدار آن بدن است . روح با دارا بودن بدن (حی) و بدون آن میت می شود.

وگرنه روح بعد از مرگ از بین نمی رود و ادراکات آن هم به نوعی دیگری وجود دارد ولی اینطور نیست که اراده کند یا دستی باشد که حرکت کند و اراده ی او را به تحقق برساند ، در برزخ یا عالم موت در اختیار ملائکه و دیگران است در واقع قبض روح شده است . روح را می گیرند و فرد میت می شود ، این موت و حیات فیزیکی در قرآن کریم است.

 ثم انکم بعد ذلک لمیتون : اما یک موت و حیات دیگری هم داریم ، ممکن است کسی حیات فیزیکی داشته باشد ولی میت باشد . ممکن است هم حیات فیزیکی و هم حیات معنوی داشته باشد.

حالا به چند آیه در این زمینه توجه کنید . ضمن اینکه این ها مقدمه ای برای رفتارهای عملی در سبک زندگی قرآنی است ، اما خود اینها سبک زندگی است که ما اینگونه بیاندیشیم ، که ما یک حیات دومی هم داریم و هدف ما این باشد که به حیات دوم برسیم ، مثل هدف یک دانشجو که رسیدن به حیات علمی است .

این مهم است ما در زندگی دنیوی باید به یک حیات ایمانی برسیم و با این نگاه سبک زندگی مان را طراحی کنیم .

آیاتی از قرآن درباره موت و حیات معنوی :

1- آیه 24 سوره انفال :

یا ایها الذین آمنوا  :

هر کجا این خطاب در قرآن می آید هیچ واسطه ای بین خدا و ما نیست . خداوند مستقیم با ما سخن می گوید ، شاید هم به همین خاطر گفته اند هر وقت به این عبارت در قرآن رسیدیم بگویید لبیک اللهم ربی و سعدک ( بله خدایا تحت فرمانم ،ب فرمایید ، امرتان را بفرمایید . لبیک اللهم ربی و سعدک ) یا ایها الذین آمنوا این بیشترین خطاب بیشترین خطاب ها ی قرآن است که 89 بار در قران آمده است.

خطاب های بعدی

یا ایها الناس

 یا بنی آدم

 یا ایها انسان روی هم 26 بار در قران امده است و خطاب های بعدی کمتر

یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون

ای مومنین خدا و رسول خدا را اجابت کنید وقتی که شما را فرا می خوانند به سوی چیزی که به شما حیات می بخشد .

دین خدا به ما حیات  می بخشد نه حیات فیزیکی ، این حیات را داریم که خداوند عنایت فرموده . یک حیات دومی ، اگر می خواهیم که به این حیات نورانی زنده شویم باید به دین خدا عمل کنیم ، به کتاب خدا عمل کنیم، به اوامر و نواحی خداوند پایبند باشیم. و امثال این .

2- آیه 122 سوره انعام:

او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکفرین ما کانوا یعلمون

 

آیا آن کسی که میت بود ما او را زنده کردیم بعضی از مفسرین فرمودند این آیه در مورد وجود مقدس حضرت حمزه سیدالشهدا (ص) قبل از اینکه اسلام بیاورد به تعبیر قرآن در وضعیت دیگری بود . از شکار برمی گشت به او خبر دادند  تو می روی دنبال شکار برادرزاده تو را مورد اهانت قرار دادند . ابوجهل او را مورد آزار و اذیت قرار داده ، او عصبانی و درگیر شد گفتند نکند تو مسلمان شدی گفت : بله به دین برادر زاده ام درآمده ام بعد پای سخن خود ماند و جان خویش را تقدیم در راه رسول الله کرد .

در جنگ احد شهید شد و سیدالشهدا لقب گرفت و حالا اگر این تطبیق درست باشد که بعضی از مفسرین فرموده اند او کسی او ست که میت بود و ما او را زنده کردیم ، حمزه یک شخصیت بزرگ قوی در حجاز بود ولی قرآن از او به عنوان میت تعبیر می کند . چرا؟ چون قلبش در وحدانیت نبود .

او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس

ما برای او نوری قرار دادیم که با آن نور در میان مردم راه می رود و با این نور زنده شد .

کمن  مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکفرین ما کانوا یعلمون

این مثل آن کسی می ماند که در ظلمات مانده ( گفتند ابوجهل) و خارج نمی شود این از ظلمات شرک خارج شد موجود نورانی شد و این حیات مورد نظر قرآن است کان میتا فاحییناه از این حیات نورانی قرآن به حیات طیب تعبیر می کند .

سبک زندگی قرآنی -درس چهارم

26 مهر

استاد دکتر محسن میر باقری

 بسم الله الرحمن الرحیم

 والله الذی لا اله الا هو عالم غیب و الشهاده هو الرحمن و الرحیم با صلوات وسلام بر محمد وال محمد و حضرت بقیه الله المهدی ارواحنا له الفداء.

با سلام رحمت واسعه الهی را برای شما تمنا می کنیم و عنایات ویژه پروردگار متعال را در این برنامه از محضر با عظمت او خاضعانه جویا هستیم.

رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت اله امام خامنه ای :

« حقیقتا عطر قرآن در فضای زندگی می پیچد. روشن فکرهای ما باید با قرآن آشنا بشوند. جوانان ما باید با قرآن آشنا بشوند .انس با قرآن را زیاد کنند. وقتی ذهن ظرف معارف قرآن شد ، تاثیر خودش را در زبان ،در تصمیم گیری و در رفتار نشان خواهد داد. این هدفی است که باید دنبال کنیم .

 

بحث ما درباره سبک زندگی قرانی بود گفتیم اول باید زندگی را از نظر قران تعریف کنیم توضیح مختصری که از درس های گذشته عرض می کنیم به لحاظ پیوستگی مباحث است فقط می خواهیم بگوییم در چه مقطعی از بحث حضور داریم و بحث را ادامه دهیم.

قران از یک جهت تقسیم می کند حیات و زندگی را به حیات دنیا و حیات آخرت و بعد می فرماید:

حیات دنیا استقلال ندارد مقدمه ی حیات آخرت است.

نگاه دانشجویی به این دوره زندگی داشته باشید. دریک تقسیم بندی دیگری حیات را به حیات فیزیکی و حیات معنوی تقسیم میکند.

که در برنامه قبل توضیح عرض شد که ما قبل از اینکه به دنیا بیاییم میت بودیم یعنی فاقد این بدن بودیم. وقتی خدا مارا به دنیا آورد این بدن را به ما عطا کرد حی شدیم. دم مرگ از ما میگیرد و میت می شویم به استثنای عده ای مثل مقتولین فی سبیل الله مجددا . روز قیامت مارا زنده می کند پس ما حیات فیزیکی داریم و موت فیزیکی هم داریم ودر قیامت با حیات فیزیکی مجددا زنده می شویم و اما یک حیات معنوی تعریف می کند در این زمینه آیه ۲۴ سوره انفال عرض کردیم که خداوند مومنین را دعوت می کند که بیایید واجابت کنید خدا و رسول خدا را.

 واذا دعاءکم لما یحییکم:

وقتی که اینها شما را دعوت می کنند به چیزی که شمارا زنده می کند. گفتیم که این زندگی، زندگی فیزیکی نیست آن را که ما داریم خداوند به ما لطف کرده و از این زندگی به حیات طیب دعوت می کند و یک نمونه هم قرآن می گوید

 اَوَ من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس.

 شخصیت والا مقامی که میت بود ما به او حیات بخشیدیم حیات میت بود، نه به میت فیزیکی نه به موت فیزیکی. حیات به او بخشیدیم و نوری را برای او قرار دادیم

 آیه ۹۷ سوره نحل از حیات طیب تعریف می کند ما باید این حیات را مشخص کنیم بعد برای رسیدن به این حیات تلاش کنیم سبک زندگیمان را طراحی کنیم.

 می فرماید که

من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینّه حیوه طیبه:

" هرکس عمل صالح انجام دهد مرد باشد یا زن به شرط آنکه مومن باشد ما اورا به حیات طیب زنده می کنیم

 عمل صالح رابا چه چیزی انجام می دهد؟ با همین اعضا وجوارح.پس زنده است. راجع به انسان های زنده بحث می کند.مرد یا زن اینها زنده هستند. فلیحیینّه حیوه طیبه. ما اورا زنده می کنیم به حیاتی طیب یعنی حیات طیب به او می دهیم مثل اینکه کان میتا احیینا یعنی این حیات طیب را نداشت از نظر معنوی میت بود ما زنده اش می کنیم.

 ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کان یعملون.

 وپاداش اینهارا بر مبنای بهترین عملی که انجام بدهند به آنها عطا می کنیم.

این عمل صالح و این حیات طیب البته عمل صالح به شرط ایمان و بعد از مرحله ایمان.

پس دوتا زندگی داریم: زندگی فیزیکی و زندگی طیب که با نورانیت الهی همراه است:

 وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس. او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس.

 من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلیحیینّه حیوه طیبه. ولنجزینّهم اجرهم باحسن ما کان یعلمون.

به این حیات طیبه باید برسیم و برای آن برنامه ریزی کنیم و سبک زندگی خود را به گونه ای طراحی کنیم که به این حیات طیب برسیم . در زمینه حیات طیب قرآن تعابیری دارد . یک تعبیریش این است :

" جعلنا له نورا یمشی به فی الناس "

تعبیر دیگر با عنوان نور قلب دارد که در آیه 28 سوره حدید می فرماید:

 "یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و امنوا برسوله " :

ای اهل ایمان تقوای الهی پیشه کنید و به رسول الله ایمان بیاورید . خوب ایمان که داریم چون می گویند " یا ایها الذین آمنو " پس در این جا منظور از ایمان ، ایمانی خاص است و می تواند به معنای باور کردن سخنان رسول خدا ، ادامه خط رسول خدا و ولایت امیرالمومنین باشد . شما دنبال پیغمبر باشید و پیغمبررا باورتان باشد، با این که مسلمان هستید ، دیگر چون و چرا نکنید و حلال او را زیبا ببینید و حرامش را زشت ببینید . اگر چنین کردید " یؤتکم کفلین من رحمته : خداوند دو بهره از رحمتش را به شما عطا می کند : شاید رحمت دنیوی و اخروی ".

 

 " ویجعل لکم نورا تمشون به و یغفر لکم : نوری برای شما قرار می دهد که با آن نور راه می روید و شما را می آمرزد. "

اگر ما تقوی الهی پیشه کنیم خدا نور قلب ، به ما می دهد . این شاید همان حیات طیب باشد.

قرآن از شرح صدر سخن می گوید . یک جا در آیه 125 سوره انعام می فرماید :

" فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام : هر کس خدا بخواهد که او را هدایت کند ، سینه ی او را برای اسلام گشاده می گرداند ".

ودر آیه 22 سوره زمر می فرماید :

 " افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه :

کسی که خداوند سینه او را برای اسلام گشاده ساخت ، پس او در نوری از پروردگارش است " .

زمانی که حضرت موسی به رسالت رسیدند و ماموریت به وی دادند ، دعا کردند : آیه 25 سوره طه " قال رب اشرح لی صدری و یسر لی امری :

 خدایا به من شرح صدر بده " .

به پیغمبر اکرم هم در سوره " شرح " خطاب می شود : " الم نشرح لک صدرک : مگر ما به تو شرح صدر ندادیم ؟ "

 نور قلب ، شرح صدر ، این ها همان حیات طیببی است که انسان باید به آنها برسد .

"یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و امنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته ویجعل لکم نورا تمشون به و یغفر لکم و الله غفور رحیم".

حال ما چگونه می توانیم به این حیات طیب راه پیدا بکنیم ؟

سبک زندگی خود را چگونه قرار دهیم که به حیات طیب برسیم ؟

اولا من از معلمان عزیز سوال می کنم که البته خود بنده هم معلم هستم و می گویم ، ما معلمان می خواهیم به چه برسیم ؟ فقط حیات فیزیکی خود را در رفاه و نشاط قرار دهیم ؟

یا به حیات معنوی نیز برسیم ؟

 آیا فقط به دنیای خود و حیات دنیا می اندیشیم ؟

 یا آخرت را هم می توانیم مد نظر قرار دهیم ؟

یا باید مد نظر قرار دهیم ؟

 یک جدولی را درذهن خود و یا بر روی کاغذ طراحی کنیم و یک طرف در ستون ، کمیت را قرار دهیم ؛ حیات دنیا وحیات آخرت .

در عرض حیات فیزیکی و حیات طیب را قرار بدهیم . آن چه که قابل قبول نیست و بسیار ضعیف است ، این است که کسی فقط به دنیا فکر کند . آن هم به حیات فیزیکی . یعنی در این چهار تا خانه این کاملا مردود است .

خانه چهارم که هم حیات دنیا را در نظر می گیرد و هم حیات آخرت را و هم حیات مادی وهم حیات معنوی را ؛ این مطلوبِ کامل است .

یعنی ما باید هم دنیا را در نظر بگیریم و هم آخرت را. در دنیا و آخرت باید هم مسائل فیزیکی مد نظرمان باشد ( چون بالاخره انسان زندگی می کند ، مایحتاجی دارد . محو دنیا نباید شد اما نیازهای دنیا هم خود مسئله ای است ) و هم حیات معنوی را . پس آن چه که ما باید به آن برسیم هم دنیا و هم آخرت ، نه فقط فیزیک قضیه بلکه حیات معنوی را در نظر بگیریم .

جمله ای از لقمان حکیم را عرض می کنم که این خود سبکی است برای زندگی که باید بعدها به این بپردازیم . در ذیل آیات سوره لقمان در تفسیر صافی این حدیث آمده است که لقمان به فرزندش گفت که

کانَ لُقمانُ علیه السلام یَقولُ لاِبنِهِ : ... یا بُنَیَّ ، خُذ مِنَ الدُّنیا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فیها دُخولاً یَضُرُّ بِآخِرَتِکَ ، ولا تَرفُضها فَتَکونَ عِیالاً عَلَى النّاسِ .

 " یا بنی خذ من الدنیا ما یکفیک : از دنیا به میزانی انتخاب کن که لازم داری ، در فکر جمع و دنیا محوری و حرص مباش "

" ولا ترفضها : اما آن مقدار لازم را هم از دست نده "

" فتکون عیالا علی الناس :که سربار مردم می شوی

نه دنیایت را می توانی رها بکنی چون انسان زندگی می کند و باید برای زندگی تلاش کرد و نه می توانی محو دنیا شوی چون زندگی اصلی ما در آخرت است و حیات واقعی و حیات برتر ما حیات طیب است . پس ما بیاندیشیم به زندگی ، که بخشی از آن دنیا و بخش عمده آن آخرت است و به زندگی که به دنبال حیات طیب هستیم و می خواهیم به آن جا برسیم و البته من خواهم عرض کنم که اهل ایمان هر کدام درجاتی از این حیات طیب را دارا هستند. .

سبک زندگی قرآنی-جلسه پنجم

30 مهر ماه

هوالذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم

سخن درباره سبک زندگی قرآن است همانطوری که قبلا گفته شد اولا زندگی را باید از نظر قرآن تعریف کنیم دو تقسیم بندی را در قرآن درباره حیات داریم :

1) حیات دنیا

2) حیات اخرت

 

در تقسیم بندی دیگر حیات را تقسیم می کند به :

1) حیات فیزیکی

2) حیات معنوی

در برابر موت هم تقسیم می کند

1) موت فیزیکی و بدنی

2) موت معنوی و ایمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقتا عطر قرآن در فضای زندگی می پیچد ، روشن فکران ما و جوانان ما باید با قرآن آشنا شوند، انس با قرآن را باید زیادکنند وقتی این ذهن ظرف معارف قرآن شد این اثر خودش را در زبان ، در عمل و در تصمیم گیری و در رفتار نشان خواهد داد و این آن هدفی است که ما باید دنبال کنیم . (مقام معظم رهبری)

این حیات با این تعریف قرآن یک هدف و آرمانی برای ما می شود ،آرمان و هدفی که ما را به مقامات عالیه معنوی برساند ، به نور قلب ، به شرح صدر ، به قلبی سلیم در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی.

پس حیاتی را که باید دنبالش باشیم و برای ان طراحی نماییم که سبک زندگی ما سبک مورد قبول باشد حیاتی است که هم شامل دنیا و هم شامل آخرت باشد . البته ثقل اعظم آن (هم حیات فیزیکی ما و هم حیات معنوی ) آخرت است .

 پس باید یک طراحی همه جانبه داشته باشیم و آن سبک زندگی باید مطرح و طراحی شود که :

• هم حیات دنیای ما را تامین کند در حدی که لازم است

• هم حیات آخرت را تدارک ببیند

• هم حیات فیزیکی مارا مورد توجه قرار بدهد

• هم حیات طیب و حیات معنوی .

کسانی که به آخرت ایمان ندارند طبیعی است نمی توانند سبک زندگی خود را سبک زندگی لازم انسانی قرار بدهند به ابعادی از ابعاد وجودی انسان بی توجه اند.

 چگونه می توان به حیات طیب رسیدکه هم در زندگی دنیا ضمن اینکه حیات فیزیکی خود را می گذرانیم به حیات طیب آن هم درجات بالا دسترسی پیدا کنیم ؟ هم در آخرت از این حیات طیب برخوردار شویم؟

در آنجا هم زندگی فیزیکی داریم (دربهشت ) ، هم حیات طیب در جوار قرب خداوند.

در آیات آخر سوره قمر قرآن هر دو بعد زندگی را برای زندگی بهشتیان مطرح می کند

 می فرماید : " ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

 یعنی حیات بهشت شامل دو بعد است مثل دنیا برای اهل تقوی.

دنیای غیر متقین یک بعدی است فقط حیات فیزیکی.

مومن متقی در زندگی دنیا دو حیات دارند

1) حیات فیزیکی

2) حیات قلبی و معنوی

در زندگی اخرت در بهشت همین گونه است.

اهل بهشت هم حیات فیزیکی و هم حیات معنوی دارند.

"فی جنات نهر"درکنار جویبارها و نهرها در بوستان ها به سر می برند

فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر یک جایگاهی راستین در نزد خدای فرمانروای با قدرت

 باید دنبال این حیات باشیم . حیات طیب از دنیا شروع می شود تا آخرت ادامه دارد و برای این حیات تلاش کنیم و دل بسوزانیم ، برنامه ریزی کنیم ، سبک زندگی ما باید سبک زندگی دست یافتن به حیات طیب باشد.

چگونه می توان در دنیا به حیات طیب راه پیدا کنیم که در عین حال در آخرت از آن بهره ببریم؟

در قرآن کریم ایه 97 سوره نحل راه آن را نشان می دهد :

"من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینهم حیوه طیبه " ما کسانی را که عمل صالح انجام بدهند ؛ مرد باشند یا زن یک به شرط این که مومن باشند ؛ چون ایمان بر عمل مقدم است .

" الذین آمنوا و عمل الصالحات " حال اینجا از نظر تنظیم موخر آورده اند ؛ البته موخر نیست و می گویند :

"و هو مومن " . در حالی انجام دهد که مومن باشد ، پس باز ایمان مقدم است .

"من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن ... " کسی که عمل صالح انجام دهد ، مرد باشد یا زن به شرط اینکه او مومن باشد ؛ یعنی در حالی عمل صالح را انجام می دهد که مومن باشد ،" فلنحیینهم حیوه طیبه " : ما او را به حیات طیبه زنده می کنیم .

" ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون " : در آخرت هم اجرش را بر معیار بهترین عملش قرار می دهیم و به عبارتی دیگر به بهتر از عملشان پاداش می دهیم .

این نکته بسیار مهمی است .

"من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینهم حیوه طیبه ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون "

برای رسیدن به حیات طیب عمل صالح لازم است . این عمل صالح را ما در قرآن یک نگاه کلی می کنیم که چه کارهایی است و سپس یک نگاه جزئی در یک تقسیم بندی مفصل . تقسیم بندی که ما در ارتباطات مختلف چه اعمالی راباید انجام دهیم که به حیات طیب دست پیدا کنیم.

سبک زندگی ما باید سبک زندگیِ رسیدن به حیات طیب باشد . عمل صالح را قرآن در جاهای دیگر هم بیان می کند . همین نکته را ما در سوره " عصر " هم می بینیم .

می فرماید : " و العصر ۞ ان الانسان لفى خسر : به زمان قسم ۞ همه ی آدم ها در حال زیان کردن هستند "

اگر چه صاحب آلاف و اولوف شوند و میلیاردها شوند .

" الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر " ، مگر کسانی که مومن باشند ، ایمان بیاورند و در مدرسه انبیا شرکت کنند و در مرحله بعد عمل کنند و درس بخوانند . دراینجا " و تواصوا بالحق".

 بعد فردی است .

و بعد اجتماعی آن این می شود که همدیگر را در این زمینه تقویت کنند " و تواصوا بالصبر : یکدیگر را به پایداری در این راه سفارش کنند "

پس ایمان به اضافه عمل صالح موجب فلاح است وگرنه انسان خسران می بیند .

در سوره مبارکه مومنون آن جا ایمان را با عمل صالح بیان می کند . اما برای اعمال صالح هفت مصداق می فرماید ؛ هفت عمل برجسته ، که البته این ها نمونه های بارز از عمل صالح هستند .

1- می فرماید :" قد افلح المؤمنون" : بدون شک مومنان رستگار می شوند .

این یک قاعده است . یک قانون کلی است . مثلا می گوییم دانشجوی درسخوان موفق می شود . اما در عربی افعالی که در آن ها زمان لحاظ نمی شود و قاعده ی کلی است یعنی مربوط به گذشته و حال و آینده است را ماضی به کار می برند و در فارسی ما مضارع به کار می بریم و می گوییم دانشجوی موفق ، دانشجوی زحمتکش، موفق می شود . در عربی می گویند " من جد وجد" ما می گوییم : هر کس جدیت کند موفق می شود و در آن جا می گویند : من جد ، وجد .

این جا هم به همین شکل است و " قد افلح" را ما باید مضارع ترجمه کنیم ." به تحقیق مومنان رستگار می شوند " قاعده ای کلی است ؛ مربوط به گذشته ، حال و آینده .

کدام دسته از مومنان ؟

توصیف مومنان را نمی کند ، مومنانی را می گوید به فلاح و رستگاری می رسند که :

2- " الّذین هم فی صلاتهم خاشعون : مومنانی که در نمازشان خشوع دارند"

3- " والذین هم عن اللغو معرضون : آن ها که از بیهودگی ها روی گردانند "

4- " والذین هم للزکاه فاعلون : آن ها که زکات را می پردازند "

5- " والذین هم لفروجهم حافظون : آن ها که دامن های خود را حفظ می کنند "

" الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین : مگر نسبت به همسرانشان یا ملک یمینشان که در این صورت دیگر محافظتی بر دامن لازم نیست و آن جا منطقه اذن الهی و آزاد است "

 " فمن ابتغی ورا ذلک فاولئک هم العادون : هر کس راه دیگری را در این زمینه ( زمینه تمایلات نفسانی ) برای پاسخگویی جستجو بکند " فاولئک هم العادون : از مرز خدا تجاوز کرده است "

6- " والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون : آن ها که امانت های خود را رد می کنند و وفا می کنند و به عهد خود پایدارند "

7- " والذین هم علی صلواتهم یحافظون : بر نماز های خود محافظت می کنند "

هفت عنوان را می گوید ، با نماز شروع می شود و به نماز هم ختم می شود . یعنی تمام اعمال صالح در کادر نماز است .

بسم الله الرحمن الرحیم

قد افلح المؤمنون

الّذین هم فی صلاتهم خاشعون

والذین هم عن اللغو معرضون

والذین هم للزکاه فاعلون

خوب این ها اعمال صالح است. این ها اعمال صالح برجسته است . خوب روزه هم است . مسائل دیگر هم است. اگر کسی این گونه باشد . مومن باشد و این کارها را انجام دهد ،

"اولئک هم الوارثون : این ها میراث بر بهشتِ رضوان الهی خواهند بود "

" الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون " که بهشت رضوان را به میراث می برند "

این جا واعظ وارد حوزه عمل شد ، فقط آیات را مرور کردم بدون هیچ توضیحی که خط بحث تا اینجا روشن باشد . ما باید به حیات طیب برسیم و لازمه حیات طیب ایمان و عمل صالح است .در دسته بندی که انجام خواهد شد باید ببینیم که در هر زمینه ای در ارتباطات مختلف با دیگران ، با خودمان ، با خداوند و امثال این ها چه دسته بندی هایی را باید رعایت کنیم و چه نکاتی راباید مورد توجه قرار دهیم که تفسیر بحث برنامه آینده و برنامه های بعد است .

سبک زندگی قرآنی -درس ششم

3 آبان

از نظر قرآن کریم دو تقسیم بندی برای حیات و زندگی وجود دارد :

1) تقسیم بندی از نظر کمیت ( کمی ) :

که زندگی ما از لحظه ی تولد شروع می شود ولی با مرگ پایان نمی یابد. با تعریف قرآن ، زندگی به مرگ منتهی نمی شود، بلکه به خوابی فرو می رویم ، بیدار می شویم و خود را در صحنه ی قیامت می بینیم و احساس می کنیم که نیم روزی خواب بودیم ، از مرگ تا قیامت. و زندگی مان را ادامه می دهیم یعنی ادامه ی زندگی دنیاست منتهی آنجا جای جمع محصول است.

پس نگاه ما به حیات، باید نگاهی از تولد تا ابدیت باشد.

اما در این حیات طولانی یک برهه بسیار حساس است، وآن برهه ی حیات دنیاست، که سازندگی حیات بعدی در اینجا باید شکل بگیرد.

"خذوا ممرکم لمقرکم"در جمله ای که منقول از امیر المومنین (ع) است. از گذر گاهتان برای قرار گاهتان توشه بیندوزید.

پس برنامه ریزی می خواهد، سبک زندگی ما باید دارای یک چینش و طراحی برای زندگی دنیا به اضافه ی زندگی بعد از بیداری خواب تا ابدیت باشد .

2) تقسیم بندی از نظر کیفی :

دو حیات را تعریف می کند :

الف) حیات فیزیکی

 ب) حیات معنوی و نورانیت ، که نام آن را "حیات طیب"می گذارند.

 " من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانو یعملون "

 قرآن یک حیات طیب را به ما وعده می دهد که " شما اگر مؤمن باشید و اهل ایمان، زندگی شما نورانی می شود، قلبتان نورانی می شود. حیاتتان، حیات طیبه می شود.

 چگونه می شود به این حیات طیب دست پیدا کرد؟

 خود قرآن در آیه ی ۹۷ سوره ی نحل راه را به ما نشان می دهد:

 " من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن " کسی که عمل صالح به جای آورد . البته به شرطی که مؤمن هم باشد.

پس راه رسیدن به حیات طیب، " ایمان و عمل صالح " است.

ولی حیات طیب ، هم تصور فردی دارد و هم تصور اجتماعی.

• حیات طیب فردی : که فرد مؤمن به نورانیت برسد.

• جامعه ی طیب : جامعه ای که دارای حیات طیب باشد، جامعه ای است که همه ی مردم آن در خط حیات طیب باشند.

به همین خاطر قرآن کریم می فرماید عمل صالح را به جامعه هم بکشانید.

 " و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر" نه اینکه فقط خودتان عمل صالح داشته باشید.

" و العصر" : قسم به زمان.

" ان الانسان لفی خسر" : انسان ها همه در زیانند.

"الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات" : مگر آن ها که ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند.

و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"

بعد از اینکه خودشان وارد حوزه ی عمل صالح شدند ،دیگران را به این راه دعوت کنند.

یعنی فضای جامعه، جو جامعه ، را جو ایمانی کنند. جو جامعه را به عمل صالح و درست کرداری هدایت کنند و بکشانند. یعنی به یکدیگر تواصی کنند، از حق و عمل صالح حرف بزنند. یعنی اگر در جامعه باشد که جامعه آلوده باشد افراد هم ، کم می توانند موفق باشند. جامعه ی صالح، زمینه ای برای رشد افراد صالح است. شاید هم این سوره ی عصر، اشاره ای باشد به زمان امام زمان(ع)، که در روایات هم اشاراتی داریم ،که عصر، زمان امام زمان (ع) است.

قسم به زمان،که انسان ها در زیانند ، مگر آن انسان هایی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند.

یک جامعه در آینده خواهیم داشت که همه جامعه در مسیر ایمان و عمل صالح اند که آن، جامعه بر پا شده به دست نورانی امام زمان است. پس باید اهل ایمان و عمل صالح باشیم

والعصران الانسان لفی خسر ان الذین امنوا وعملوا الصاحات وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر

بحث بعدی درمورد ایمان چیست ؟ و مومن چه کسی است؟

درقرآن ایمان را به قلب مربوط می کند تعریف از ایمان یک باو رقلبی است درسوره حجرآیه ۱۴می فرماید :

قالت اعراب امنا : اعراب می آمدند و مسلمان می شدند و می گفتندایمان آورده ایم

قل لم تومنون ولکن قولوا اسلمنا : بگویید ایمان نیاورده اید بلکه اسلام آوردید و تسلیم دین پیامبر شدید

ولما یدخل ایمان فی قلوبکم ایمان هنوز وارد قلب شما نشده و شما تسلیم اسلام شدید کلیت راپذیرفتند

 باید نمازبخوانید، با خداحرف بزنید، با قرآن آشنا بشوید ، درمحضر پیامبر باشید ،تا آرام آرام نور ایمان در قلب شماتثبیت بشود

وان تتیعواالله ورسولکم لایلدکم من اعمالکم شیئ : اگربا این حالت تسلیم ولو حالت ایمان قلبی پیدا نکردید از خدا و رسولش اطاعت کنید .چیزی از اعمالتان راخدا کم نمی گذارد

 یعنی نتیجه عمل و اجر عمل حاصل می شود .

 ان الله غفورا رحیم : خدا آمرزنده و مهربان است .

ولی تفکیک می کنند که انسان تسلیم راه حق شود یا قلبش از ایمان آکنده باشد.

 پس ایمان یک باورقلبی است و هو مومن اگرانسان مومن بود و عمل صالح انجام داد به رستگاری می رسد به حیات طیب می رسد پس سبک زندگی ما باید سبک زندگی ایمانی همراه با عمل صالح باشد.

اعمال صالح درقرآن چیست ؟

پس ۲مرحله درمعرفت دینی داریم

• یک مرحله درک عقلی است و تسلیم که انسان عقلا درک می کند که این حق است وتسلیم می شود

• مرحله دوم حس قلبی و ایمان قلبی است که آدم مسئله را بیابد و حقیقت را با دل لمس کند در دعاهای نیمه شب رمضان یکی از جملات دعا این است.

اللهم انی اسئلک ایمانا تباشربه ی قلبی : خدایا ایمانی از تودرخواست می کنم که قلب من با او مباشر باشد یعنی ملازم قلب من باشد.

یعنی این نیست که در عقل و اعتقاد او را پدیرفته باشد حسش کنیم و قلبمان آن رادریافت کرده باشد .

اگربخواهیم یک ارزیابی اجمالی ازجامعهمتدین داشته باشیم .نوع مردم نسبت به خدای تبارک وتعالی

ایمان عقلی دارند تسلیم هستند ، باور قلبی دارند، یعنی خداراحس می کنند.

همه ما این گونه هستیم به درجات کمتر و بیشتر ولی با او سروکارداریم . وقتی نماز می خوانیم ارتباط با خداست . نقش نماز است کسی که نماز نمی خواند ارتباطش تقریبا قطع می شود . ایمان از مرحله قلب به مرحله ی عقل می رسد یعنی فقط ممکن است بگوید ایمان را قبول دارم اما این نیست که ایمان حسی باشد حیات طیب این است که ما با خدا زندگی کنیم

مردم متدین ما کم و بیش با خدا زندگی می کنند

به شرطی که نماز بخوانند این حداقلش است . نماز نخوانند ممکن است که فقط خدا را قبول داشته باشند اینکه مرز بین ایمان وکفر و مرز بین ایمان وشرک را ترک نمازگذاشتند .

نسبت به ائمه هدی ما تقریبا این احساس راداریم که غیر از این که قبول داریم مقام عظیم امامت را برایشان قائل هستیم ، که حسشان می کنیم به خاطر زیارت ما به خاطر مجالس عزاداری امام حسین ما غیر از قبول عقلی حس می کنیم

سبک زندگی ایمانی ما با ایمانهای مان زندگی می کنیم

اما متاسفانه نسبت به اخرت خیلی کم رنگ تر است

اگر از متدینین سوال شود ما بگوییم اخرت راقبول دارید می گویند بله قسم می خورند چقدر با آخرت زندگی می کنند معلوم نیست .

زمان ما زمان دنیازدگی است زمان دنیا محوری است که بر متدینین هم آثاری داشته است.

قیامت و اخرت را کمترحس می کنند ما باید ایمان را قلبی کنیم که این نکته بسیارمهمی است

درس هفتم -سبک زندگی قرآنی

 

7 آبان ماه

سخن در سبک زندگی بود که اول گفتیم باید زندگی را تعریف کنیم.

قرآن کریم دو نوع زندگی تعریف می کند یا از حیات دو تعریف دارد یا به عبارتی حیات را به دو نوع حیات تقسیم بندی می کند :

• حیات فیزیکی

• حیات طیب که در حیات طیب به انسان نورانیت داده می شود شرح صدر داده می شود ضمن اینکه

حیات را به

حیات دنیا

حیات آخرت

تقسیم می کند یعنی زندگی ما دو بخش است بخش کوچکی دوره دانشجویی ماست بخش عمده آن دوره نتیجه و محصول این دانشجویی . برای اینکه ما به حیات طیب برسیم باید ایمان داشته باشیم و عمل صالح انجام بدهیم. ایمان را در برنامه قبل گفتیم که ایمان یک باور قلبی است.

قرآن کریم می فرماید: لا تجد قوم یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لوکانوا اباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم :

قومی را نمی یابی که به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند ولی با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی دارند مودت برقرار کنند اگرچه آنها پدرانشان ، فرزندانشان، برادرانشان یا قوم و قبیله آنها باشند.

 اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه :

اینها هستند که خدا ایمان را در قلبشان تثبیت می کند. یعنی در مسیر محبت با خدا ایمان در قلبشان در اخلاص و مودت تثبیت می شود خدا ایمان را تثبیت می کند دیگر متزلزل نمی شوند. توجه کنید قرآن ایمان را در قلب می آورد قرار می دهد.

و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه :

خدا از آنها راضی است آنها هم از خدا راضی هستند

اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون : اینها حزب الله هستند و حزب الله رستگار است .

پس ایمان مربوط به قلب است. بیان شد که باید کاری بکنیم که مبانی ایمان برای مان محسوس باشد و با اینها ارتباط داشته باشیم . ما باید با خدا زندگی کنیم نه فقط خدا را قبول داشته باشیم با ائمه هدی باید زندگی کنیم با آخر باید زندگی کنیم .

همانطور که یک دانشجو با درس هایش زندگی می کند با تکالیف زندگی می کند با آینده بعد از دوره دانشجویی هم زندگی می کند . به فکر او است برای آنجا برنامه ریزی می کند درس می خواند که در آینده نتیجه بگیرد.

 ما هم گر می خواهیم سبک زندگی ما سبک زندگی قرآنی باشد باید در مقام ایمان با مبانی ایمانی خودمان زندگی کنیم نه تنها قبول داشته باشیم،

این سبک زندگی مومنانه و قرآنی است . بعد سراغ عمل صالح که می رویم این نگاه در آن جا هم بسیار اثر دارد کسی که با خدا زندگی می کند راحت تکالیفش را انجام می دهد دیگر انجام تکالیف برای او سخت نیست ترک گناه برایش آسان می شود.

لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا اباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه ا اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون

این یک مسئله از ایمان که چه کنیم که مومن باشیم؟ چگونه مومن باشیم؟

این که ما باید ایمان، قلبی را حس کنیم غافل نباشیم. می گفتند بزرگی وارد شهری شد ظهر به مسجد رفت نماز بخواند مردم از چهره او تشخیص دادند شخصیت بزرگی است از او خواهش کردند برایشان صحبت کند پشت تریبون رفت گفت از شما سوالی دارم. گفتید موعظه تان کنم. کدام یک از شما یقین دارید تا شب زنده اید اگر کسی یقین دارد دستش را بلند کند. هیچ کس دستش را بلند نکرد. گفت سوال دوم : کدام یک کارهایتان را انجام داده اید که اگر ملک الموت تا شب به سراغتان بیاید آماده رفتن باشید؟ هرکس آماده است دستش را بلند کند. هیچ دستی بالا نرفت. گفت عجبا ! نه یک نفر یقین دارد که تا شب زنده است و نه یک نفر خود را برای مرگ آماده کرده است . این معنای غفلت است.

همه ما ان شاالله به آخرت یقین داریم . اما چقدر با آخرت زندگی می کنیم؟ چقدر به فکر آنجا هستیم؟ که قرآن می گوید حواستان به آن روز باشد. زندگی سبک زندگی قرآنی این است که محو دنیا نشود.

یا ایها الناس اتقوا ربکم واخشوا یوما لا یجزی والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شیئا ان وعد الله حق :

مردم حواستان به روزی باشد که پدر برای فرزند نمی تواند کاری بکند، فرزند هم برای پدر نمی تواند . وعده خدا حق است.

فلا تغرنکم الحیوه الدنیا : مواظب باشید زندگی دنیا شما را نفریبد. نمی گوییم زندگی نکنید اما مفتون دنیا نشوید. سبک زندگی ایمانی این است که آدم حواسش به آخرت باشد، به خدا باشد، به اولیا خدا باشد، به دین خدا باشد. عنوان بصری در آن حدیث مشهور از امام صادق سوال می کند حقیقت بندگی چیست؟ سه نکته را فرمودند.

سومین مورد این است که همه اشتغالات زندگی آنگونه باشد که خدا چه فرمانی دارد اجراکند چه کاری را نهی کرده مواظب باشد که آلوده آن کار نشود.

و جملت اشتغاله فیها امره الله فیها به و نهی : در واقع ایمان یک عمل قلبی است

پس الذین آمنوا دل ما باید با خدا باشد و با آنچه که به او مربوط است .

یا ایها الناس اتقوا ربکم و اخشوا یوما لا یجزی والد عن ولده و لامولود هو جاز عن والده شیئا ان وعد الله حق فلا تغرنکم الحیاه الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور

نکته دوم درباره ایمان ارکان ایمان است . ایمان باید قلبی باشد به چه چیزی باید ایمان داشته باشیم؟

قرآن ۴ رکن برای ایمان تعریف می کند :

1) ایمان بالله ( توحید ) اصل ایمان این است . ۴ یا ۵ اصل دینی داریم توحید، نبوت ، معاد و نبوت و عدل . عدل جزء توحید است به دلیلی علما و متکلمین گذشته استقلالا مطرح کرده اند.

 به دلیل درگیری هایی که با اشاعره و امثال آنها داشتند .

عدل بخشی از توحید است صفتی از صفات الله است البته قرآن همیشه می گوید خداوند ظلم نمی کند . عادل در قرآن نیامده است در دعاها آمده است . اگر ما ۴ رکن را در نظر بگیریم اصل ایمان ، ایمان بالله است بقیه شاخه های اوست . ایمان بالله توحید است

2) ایمان به آیات الله ( نبوت )

3) ایمان به لقاء الله ( معاد)

4) ایمان به ولایت الله ( امامت ) .

پس ۴ رکن ایمانی داریم که اصل آن توحید است و توحید ۳ شاخه هم دارد .

سه شاخه دیگر ایمان آیات الله ایمان به لقاء الله و ایمان به ولایت الله و امامت .

این ۴ رکن را باید داشته باشیم تا مومن به حساب بیاییم . چون ایمان نا تمام در پیشگاه خدا پذیرفته نخواهد بود برای آخرت ثمر بخش نیست .

مسیحی ها خدا را قبول دارند یهودی ها خدا را قبول دارند پیغمبران را هم قبول دارند . پیغمبر اسلام را کفر ورزیدند ، قرآن را کفر ورزیدند ، به خصوص یهود صدر اسلام .

 متن قرآن این است که اعمالشان به درد نمی خورد جهنمی می شوند .

 ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم

ایمان باید کامل باشد . الحمدلله ما ایمان داریم باید در عمل صالح بکوشیم دیگر تقریبا باید بگوییم مجانی ایمان در اختیار ما قرار گرفته است پدران و مادران و جامعه ایمانی این مبانی ایمانی را به ما آموخته اند و الان باور قلبی داریم .

ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه

  نکته سوم درباره ایمان مراحل ایمان و مومن است مومن درجات دارد . یک مومن مومنی است که ایمان او مورد قبول است یعنی پذیرفته می شود این ( شخص ) در چه مرحله ای است؟ در مرحله ای است که مبانی و ارکان ایمان را قلبا قبول کند . یعنی نه فقط عقلا تسلیم باشد . قلبا خدا ، معاد ، قرآن ، پیغمبر اکرم و امامت تا امام زمان را باور کند .

اگر کسی هر جا نقصی برایش پیش بیاید اثر ایمانی کم می شود و بعد در آخرت شاید کارساز نباشد .

این حداقل ایمان است . که ما به مبانی ایمان قبول قلبی داشته باشیم .

اما آیا در این مرحله از ایمان حقوق ایمانی بر انسان مترتب می شود؟ بله . غیبت مومن که حرام است برای این مرحله است . این شیعیان امام زمانی که در جامعه ما هستند گاهی گناه هم می کنند ، غیبتشان حرام است مگر فاسق در فسق علنی آن هم نه در بقیه گناهانش ، کسی یک گناهی را رسما انجام می دهد باکی هم ندارد بگویند او اهل این گناه است در همین حد درگناهان دیگر اگر مخفی هستند نباید بیان شود . مومن حرمتش واجب است هرچند گاهی اگر گناهی هم از او سر بزند . اگر مومن متقی بود حرمت او بیشتر خواهد بود مومن در مرحله اولیه شخصیت ایمانی پیدا می کند بعد باید به سراغ عمل بیاید .

اما قرآن تعریف دومی از مومن دارد به عنوان مومن حقیقی . فقط حس قلبی نیست ، عمل می کند ایمان به بارنشسته . درسوره مبارکه انفال آیات ۲تا ۴ تعریفی در قرآن آمده است می فرماید انما المومنین الذین اذا ذکر و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتم ایمانا و علی ربهم یتوکلون

مومنین حقیقی کسانی هستند که اسم خدا که برده می شود دلشان به شور می افتد اگر آیات خدا بر آنها تلاوت شود بر ایم ن آنها افزوده می شود

و علی ربهم یتوکلون زندگی آنها یک زندگی متوکلانه است .

الذین یوقیمون الالصلوه و مما رزقناهم ینفقون نماز را به پا می دارند اهل نمازند از روزی که به آنها می دهیم در راه خدا انفاق می کنند.

 پنج ویژگی مومن

الف) نام خدا قلب آنها را به وجد می آورد

ب)تلاوت آیات خدا بر ایمان آنها می افزاید

پ) برخدا توکل می کنند

ت) اهل نمازند

ث) انفاق می کنند

اولئک هم المومنون حقا اینها جدا مومن هستند .

 لهم درجات عند ربهم ومغفره و رزق کریم این ها درجاتی در پیشگاه پرردگارشان دارند و مغفرت خدا شامل آنها می شود . رزقی کریمانه خدا برای ایشان تدارک دیده است .

انما المومنین الذین اذا ذکر و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتم ایمانا و علی ربهم یتوکلون الذین یوقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم ومغفره و رزق کریم

این زندگی ایمانی است که ما ایمان را حس کنیم . اسم خدا قلب ما را تغییر دهد این درجات بالای زندگی و سبک زندگی قرآنی است . آدم نسبت به خدا نسبت به معاد حواسش باشد حساس باشد غافل از این ها نباشد . معمولا در سبک زندگی این معیارها را نمی گویند و اینها معیارهای زندگی ایمانی است . دنیای غرب یک سری مسائل مانند نظم جامعه را رعایت می کنند اما به خدا حساسیت ندارند به آخرت حساسیت ندارند این سبک زندگی سبک زندگی قرآنی نیست آنها هم خوب است ما باید آن خوبی را هم داشته باشیم . ولی آن زندگی زندگی ایمانی نیست او به حیات طیب نمی رسد دنیای او به رفاهی می گذرد و تمام می شود.

 

درس هشتم سبک زندگی قرآنی

10 آبان ماه

به عنوان خلاصه ای از مباحث گذشته و تذکر همیشگی بیان این مطالب ضروری است.

در قرآن از زندگی به معنای حیات دو تقسیم بندی شده است.

1- تقسیم به زندگی دنیا و آخرت ، پس از تولد تا ابدیت زندگی ماست .

همیشه وقتی می گویند زندگی ، 60 سال و 70 سال نبینیم ، بلکه از تولد تا ابدیت ، حسی که روز قیامت به زندگی داریم این است که با یک یا نیم روز فاصله ما وارد صحنه قیامت می شویم.

2- تقسیم زندگی به حیات فیزیکی و حیات طیب

حیات طیب همراه با نورانیت قلب ، شرحه صدر ، الهامات خدا و فرشتگان ، این زندگی ، زندگی دیگری است ، سبک زندگی خود را به گونه ای چینش و تنظیم کنیم که به حیات طیب برسیم شرطی که قرآن برای رسیدن به حیات طیب قرار داده است این است که باید اهل ایمان و عمل صالح باشیم .

در آیه 97 سوره نحل می فرماید

و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینم اجرهم باحسن ماکانو یعملون

(از مرد و زن ، هرکس کار شایسته انجام دهد در حالی که مومن است ، مسلما او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، می دهیم )

که هرکس عمل صالح انجام دهد مرد یا زن و مومن باشد ما او را به حیات طیب زنده می کنیم .

حیات طیب از دنیا شروع می شود و اگر کسی به آن برسد تا ابدیت ادامه خواهد داشت .

و اگر هم کسی حیاتش حیات ظلمانی باشد ، زندگی ظلمانی و تاریک ، در قیامت این ظلمت ابدیت با او خواهد بود .این زندگی دنیا ، عجیب عظیم و بزرگ و حساس است .

هر لحظه ای در برابر عمری در آخرت ، نگاه ما به زندگی دنیا باید این باشد که در این گذرگاه باید توشه ابدیت را بدست بیاوریم .

وتزودوا فان خیر الزاد التقوی واتقون یا اولاالباب

توشه بیندوزید ، حرف خدا با ماست ، بهترین توشه تقوای الهی و خدا محوری است .

همه عمر خدا را داشته باشید ، بهترین سبک زندگی آن است که دائم به یاد خدا باشیم و دائم به وظایفی که خداوند از ما خواسته عمل کنیم . طبیعتا این انسان با دیگران خود عمل می کند .

 اخلاقش را خوب می کند چون وظیفه اش است معاشرتش را حساب شده می کند معاملاتش را صادقانه قرار می دهد نه این که آدمی به یاد خدا باشد ولی هرکاری دلش خواست بکند یعنی ما اگر ارتباط با خدا را درست کنیم ارتباط با مردم انشاالله درست می شود .

روایتی زیبا از امیرالمومنین (ع)

من اصلح سریرته اصلح الله علانیته

هرکس باطنش را اصلاح کند خدا ظاهرش را اصلاح می کند .

و من اصلح مابینه و بین االله اصلح الله فی ما بینه و بین الناس

رابطه اش را با خدا اصلاح کند به یاد او باشد در پیشگاه خدا بندگی کند ، خدا رابطه او را با مردم درست می کند معلوم است که این طور خواهد شد ، یعنی روابط با مردم وقتی با نگاه توحیدی باشد پاکیزه ترین روابط خواهد بود.

و من اصلح مرا آخرته اصلح الله له دنیاه

اگر آدم کار آخرتش را روبراه کند خدا کار دنیایش را روبراه خواهد کرد .

و اما بعد از مرحله ایمان که سه نکته را درباره آن بیان کردیم

 اول تعریف ایمان بود که باور قلبی است

دوم ارکان ایمان بود که ایمان به الله به آیات الله ، به لقا الله ، به ولایت الله

و سومین نکته درباره ایمان ، مراحل ایمان بود ،

که قرآن مومن را تقسیم می کند به

مومنان مورد قبول که ایمانشان پذیرفته می شود و مومن حقیقی ، مورد قبول که می گوییم نه قبول خاص به عنوان مومن قلمداد می شوند .همین که مبانی ایمانی را بپذیرند قلبا هم بپذیرند مومن می شوند و به میزان این ایمان و عمل صالح درجات انسان بالا می رود.

یک نتیجه گیری کلی از مطالب بیان شده، این است که

 مرحله اول سبک زندگی قرآنی، زندگی مومنانه است. یعنی :

• با خدا زندگی کردن،

• با کتاب و دین و احکام و شریعت خدا همیشه مانوس بودن،

• با آخرت زندگی کردن،

• با ائمه الهدی تا امام زمان زندگی کردن( انسان علاوه بر قبول داشتن امام زمان خود باید با ایشان زندگی هم بکند، چقدر ما در طول روز با امام زمانمان هستیم؟)

سبک زندگی مومنانه یعنی انسان با مبانی ایمانی زندگی کند،

الهم انی اسلک ایمانا تباشر به قلبی

خدایا ایمانی از تو می خواهم که قلبم به او مانوس باشد.

اما بعد از ایمان ، عمل صالح است، در قرآن کریم و روایات متعددی انواع اعمال صالح بیان گردیده شده است، اما برای روشن شدن این اعمال به یک تقسیم بندی می پردازیم.

دو شیوه و نگاه کلی برای رسیدن به اعمال صالح قرآنی داریم:

۱) مواردی که قرآن کریم به صورت متمرکز مطرح کرده است آنها را بیاموزیم و به آنها توجه کنیم.

2) تقسیم بندی جمع آوری اعمال صالح، تا ما بدانیم چه اعمالی را در زندگی روزانه باید پیش گیریم. که در این تقسیم بندی به سه حوضه اشاره می کنیم:

الف) اعمال صالح در ارتباط با خدا

ب) اعمال صالح در ارتباط با خویشتن

ج) اعمال صالح در ارتباط با دیگران

بیان نمونه و مروری کلی از اعمال صالح متمرکز درآیات قرآنی :

۱_سوره مومنون ، آیات۱ تا ۱۱

۲_سوره فرقان ، آیات ۶۳ تا ۷۷

۳_سوره معارج ، آیات ۲۲ تا ۳۵

موضوع دو سوره عصر و مومنون تقریبا یکی است، اما با دو ورود متفاوت " فلاح در برابر خسران ".

سوره عصر:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَالْعَصْرِ ﴿١﴾ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾»

" قسم به زمان، بی تردید همه انسان ها زیان می کنند، الّا کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند. "

البته ادامه عمل صالح ترویج آن در جامعه است. " و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"

در سوره ی مومنون از فلاح صحبت می کند، در حالی که در سوره عصر از خسران.

" وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون " " وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ، " (مومنون 8-9 )

" و الوزن یومئذ الحق " وزن در روز قیامت حق است.

" فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون " کسی که موازین اعمالش سنگین تر باشد، در فلاح و رستگاری است.

" و من خفت موازینه " و کسانی که موازین اعمالشان سبک باشد.

" فاولئک الذین خسروا انفسهم " اینها به خود زیان کرده اند.

در سوره عصر به خسران انسان شروع شده که خسرام انسان در چیست ، و در سوره مومنون با عکس این مفهوم شروع می کند . فلاح انسان در چیست؟

در این سوره از فلاح مومنان سخن نمی گوید بلکه از فلاح انسان سخن می گوید.

قد افلح المومنون : از انسان ها کدام یک رستگار می شود؟ کسانی که اولاً مومن باشند، پس ایمان، شرط فلاح انسان است. مومن بودن لازمه رستگار شدن است.

پس در این آیات به این نکته اشاره می کند که فقط مومنان به فلاح نمی رسند بلکه انسانهایی که مومن باشند به شرط انجام عمل صالح، در غیر این صورت در خسرانند.

در سوره عصر به صورت کلی به اعمال صالح اشاره شده است اما در سوره مومنان ۷ مورد از اعمال صالح را بیان می کند.

درس سوم شمیم دانش

زبان قرآن و مفاهیم آن -درس 1

شنبه 15 مهر ماه

بسم الله الرحمن الرحیم

انا انزلناه القران عربیا لعلکم تعقلون

ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم باشد که تعقل کنید.

 

این آیه اهمیت زبان عربی را می رساند و لازم است برای آشنایی با قرآن کریم این زبان را بیاموزیم و این آشنایی نیاز به صرف و نحو زبان عربی دارد.

پیامبر اکرم (ص) در روایتی که به آن حضرت منصوب است می فرمایند

احب العربیه لثلاث ، لانی عربیا والقرآن العربی و لسان الاهل جنه العربی

من پیامبر به سه دلیل زبان عربی را دوست دارم و می پسندم :

1) خود از نژاد عرب هستم .

2) قرآن به زبان عربی است .

3) زبان اهل بهشت عربی است .

 تعریف علم صرف :

صرف در لغت به معنای تغییر دادن است و در اصطلاح یعنی چگونه بتوانیم یک کلمه را به شکل های مختلف در بیاوریم تا معانی متعددی از آن به دست آید .

مثلا کلمه نصر که به معنای یاری کردن است . نصر ( ماضی)، ینصر (مضارع)، انصر ( امر ) ، ناصر ( اسم فاعل) ، منصور ( اسم مفعول)

فایده علم صرف آشنایی با چگونگی  کلمه سازی و کلمه شناسی است .

علم نحو :

علم نحو راجع به ساختار و ساختمان کلمه بحث نمی کند راجع به چگونگی اعراب آخر کلمات معمولا سخن می گوید  و موضوع علم نحو کلمه و کلام است.

 کلمه از نظر چگونگی آخر آن در جمله گفتگو می کند و کلام از جهت پیوند اجزای آن با دیگر کلمات آنها را  مورد بحث قرار می دهد.

فایده علم نحو  :  محفوظ ماندن از خطا در گفتار و نوشتار زبان عربی است 

1)  ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم ( بقره 129)

  افعال

1-  وابعَث  :  بَعَثَ ، یَبعَثُ ، بعثاً 

اوزان افعال ثلاثی مجرد سماعی است و مانند افعال ثلاثی مزید وزن خاصی ندارند بنابراین یا باید بر اثر تمرین در ذهن داشته باشیم یا به کتب لغت مراجعه کنیم .

فعل امر یبعث = =   اِبعث

2- یتلوا  فعل از ریشه ( تَلَوَ ) که هنگام اعلال به تَلا  (یتلوا) تبدیل می شود ( تَلَوَ )  فعل معتل است که حرف آخر آن حرف عله است که به آن فعل  ناقص می گویند. یتلوا صیغه اول است.

3- یعلمهم  : ثلاثی مزید باب تفعیل عَلِمَ به باب تفعیل =  عَلَّمَ  ( ماضی ) یُعَلِمُ ( مضارع ) ضمیر هُم (مفعول به) اول است و الکتاب ( مفعول به ) دوم

4- یزکیهم همانند یعلمهم باب تفعیل است زَکی ، یُزَکی ، تَزکیه ( عَلَمَ ، یُعَلِمُ ، تعلیم ) امر = عَلِم

 امر یُزَکی =   زَکِه

  

نحو :

• بعضی کلمات مانند الحکمه به لحاظ صرفی مصدر است برای فعل حکم ، یحکم

• ربنا منادی مضاف

دو چیز از آن حذف شده یکی یا ندا  و یا متکلم از آخرش

• رسولا مفعول است برای فعل بعث

  آیاتِک مفعول یتلوا که علامت نصب آن کسره است

• الحکمه معطوف است بر الکتاب

• اِنَّ از حروف مشبه بالفعل و ک اسم آن

   انت ضمیر فصل است.

  عزیز خبر اول

  حکیم خبر دوم 

نکات بلاغی :

ربنا  از نظر نحوی منادای مضاف است ،منادای مضاف و اعراب آن  منصوب است .

این کلمه در ظاهر منادا است در حقیقت درست است که خداوند را مورد ندا و خطاب قرار داده ولی اینجا منادا به قصد استرحام آمده است .

 منادا استرحام یعنی برای طلب مهربانی و رحم و عطوفت .

  ربنا وابعث فیهم رسولا منهم

 ابعث که یک فعل امر است و برای صیغه مفرد مذکر مخاطب یا للمخاطب استفاده می شود و این فعل هم یک فعل ثلاثی مجرد است در ظاهر فعل امر است ولی چون از مقام پایین به مقام بالا یعنی از طرف بنده که در این ایه حضرت ابراهیم (ع) است به خداوند بلند مرتبه ، در اینجا کلمه ابعث که یک فعل امر است در حقیقت معنای امری و دستوری ندارد بلکه یک فعل امر است که فعل دعایی حساب می شود یعنی در حقیقت دعا است .

در مورد کلمه حکمت و  کلمه کتاب معانی و تفاسیر مختلف و فراوانی ذکر شده است اما برخی کلمه حکمت را معادل کلمه کتاب در نظر گرفته اند و همان معنا و تفسیر را برای کلمه حکمت در نظر گرفته اند که اگر به این شکل باشد یعنی اگر ما کلمه حکمت را مترادف ، هم معنی با کلمه کتاب در نظر بگیریم در حقیقت در این ایه ما تکرار داریم یعنی تکرار اتفاق افتاده و هدف از این تکرار تاکید است .

    انک انت العزیز الحکیم :

دارای تاکید های فراوانی است که در این بخش به چند مورد از انها اشاره می کنیم :

 انک انت العزیز الحکیم  با اِنَّ شروع شده است که برای تاکید می آید .

تاکید دوم ضمیر فصل انت است ضمیر فصل یا ضمیر عماد انت .

ضمیر فصل یا ضمیر عماد یعنی چه ؟

 ضمیری است که بین مبتدا و خبر یا هر آنچه که در حکم مبتدا و خبر باشد می آید و در حقیقت خودش هم ضمیر منفصل منصوبی است برای تاکید می آید .که در این بخش از آیه کلمه انت که بین (کَ ) که اسم اِنَّ است و بین عزیز  خبر ِانَّ است آمده  که آن هم در حقیقت تاکیدی در این آیه است.

تاکید دیگری که در بخش از آیه داریم این است که خبر ما به صورت معرفه آمده است خبر اول که العزیز و خبر دوم  که الحکیم است با الف و لام (ال) آمده به صورت معرفه است.

هنگامی که خبر به صورت معرفه می آید افاده تاکید می کند.

تاکید دیگر خود لفظ و کلمه عزیز و حکیم است :

کلمه عزیز و حکیم بر وزن فعیل است که صفت مشبه است بر دوام و استمرار دلالت می کند.

تاکید بعدی این است که خود این جمله یک جمله اسمیه است . اسمیه بودن جمله بر تداوم و استمرار دلالت می کند و تمام مواردی که  ذکر شد برای تاکید این بخش از آیه امده است.

آیه 129 سوره بقره است خدا متعال در این آیه شریفه از زبان حضرت ابراهیم این طور نقل می کند که آن حضرت دعا کرد :

ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک ویعلمهم الکتاب والحکمه ویزکیهم انک انت العزیز الحکیم

آن پیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم که بسیاری از کلمات و جملات ایشان در قالب درس های آموزنده ای در قران کریم بیان شده ، دعاهایی هم به محضر خدای متعال عرضه داشته است.

یکی از دعاهای ایشان این است  دست به دعا برداشت عرضه داشت خدایا در بین فرزندان من رسولی قرار بده ، در میان امت من رسولی  قرار بده که این رسول از جنس آنها باشد و برای انها آیات تو را تلاوت کند معلم و آموزگار آنها باشد کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنها را تربیت کند بدرستی که تو خدای شکست ناپذیر و حکیم هستی.

درس های متعددی در این آیه شریفه است :

اولا دعای حضرت ابراهیم نشان می دهد که این مسئله ، مسئله بسیار مهمی است این که انسان از خدا بخواهد که جامعه و مردم از معلمان و مربیان فاصله نداشته باشند و جامعه همواره از معلمانی برخوردار باشد که این معلمان نقش اموزش و پرورش را بر عهده دارند.

نکته دوم :  معلم باید از جنس متعلم باشد ((رسولا منهم)) فرستاده ای از جنس خود آنها تا درک بکند حالات آنها را وبتواند متناسب با استعداد ها  برای شاگردان و دانشجویان خودش آموزش های لازم را بیان کند.

 نکته ی دیگر  : اینکه معلم علاوه بر این که آموزش می دهد پرورش هم در وظایف او گنجانده شده است می فرماید : کسانی که آنها هم معلم باشند و هم مربی و پرورش دهنده .

تزکیه از ماده زکی به معنای پاکی است یزیکیهم یعنی آنها را پاک کند . در واقع معلم به واسطه آموزش و به واسطه تعلیم خودش کاری می کند که دانشجو و دانش آموز در مسیر تعالی حرکت بکند و روز به روز به مراتب کمال نزدیک تر شود.

*****

 

زبان و مفاهیم قرآن -درس 2

18 مهر

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ( آل عمران – 159 )

فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل على اللَّه ان اللَّه یحب المتوکلین ( آل عمران – 159 )

  نکات صرفی :

فعل لِنْتَ لَهُمْ  (لنت لهم ) : فعل ماضی است .

حروف اصلی( ل ان)/ ثلاثی مجرد/مفرد مخاطب از ل ی ن (اجوف یایی)

کُنْتَ ( کنت )  :مخاطب صیغه7  / فعل ناقص و اسم و خبر دارد / از کان

لَانْفَضُّوا (لانفضوا )  : باب انفعال / ریشه سه حرفی( ف ض ض) / ماضی

فَاعْفُ (فاعف )  : ریشه عفی و معتل است بر وزن یَفعُلُ و  فعل امر از تعفُ (چون فاء چسبیده به فعل همزه حذف شده) جزم حرف عله به حذف آن است .

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (استغفر لهم ) : فعل امر از باب استفعال  صیغه اول "واو" 

واو عاطفه چون کلمات رو به هم مرتبط میکند

 "شَاوِرْهُمْ" (شاورهم)  شاور : صیغه اول فعل امر از باب مفاعله و هُم : مفعول به

( نکته نحوی : هرگاه فعل به ضمیر متصل گردد در بیشتر مواقع مفعول به می گردد)

عَزَمْتَ (عزمت ) : ثلاثی مجرد صیغه هفتم  / مفرد مذکر مخاطب از باب تفعیل و "ت"فاعل

فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ (فتوکل على اللَّه )  : توکل ثلاثی مزید باب تَفعُل / صیغه اول فعل امر

یُحِبُّ (یحب ) : (فعل مضارع مضاعف/  حبب) / صیغه اول مضارع از باب افعال

الْمُتَوَکِّلِینَ (المتوکلین ) : مفعول به

یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (یحب المتوکلین) : خبر برای اِنَّ  ( ان ) از حروف مشبه به فعل

(ان ، کان، ان،لیت ، لکن ،لعل)

نکات بلاغی

 فَبِاَیِ رَحمَهٍ مِن الله لِنتَ لَهُم" (فبما رحمه من الله لنت لهم ) 

درباره اینکه ما چه نوع ما یی است  بعضی از نظرات در زیر مطرح شده است .

1)  " ما " ما ی نکره تامه  است به معنای شی

2) " ما " صله است .

3)  نظرفخر رازی  این  است  که "ما" مای استفهامیه است و در معنا ،  تعجب  را  می رساند .یعنی  " فَبِاَیِ رَحمَهٍ مِن الله لِنتَ لَهُم" (فبما رحمه من الله لنت لهم )  و به این معناست که : درست است که ما ، ما را هم معنی با  " اَیُّ = به معنای چه " در نظر گرفته ایم   اما در معنا و ترجمه  تعجب را می رساند و این گونه ترجمه می گردد " چه رحمت بزرگی بوده است آن رحمتی که خداوند به تو عطا کرده است ".

4)  " ما " ، ما زائده است . که این قول و این نظر را بیشتر مفسرین و علما و نحوین پذیرفته اند .

اما این که می گوییم زائده به این معنا نیست که  ما ، مایی زائد و بدون فایده است . زائده که این جا مطرح می گردد در حقیقت زائده در اِعراب است . به این معنا که که مانع تاثیر حرف جَرِّ با  در کلمه "رَحمَه " نشده است . اینطور خوانده می شود  " فَبِما رحمتهٍ "  رَحمَةٍ  در این جا به  واسطه حرف جر با که آمده ، مجرور شده است و در این جا " ما  " بی تاثیر است چون اگر قرار بود تاثیر داشته باشد و زائده نباشد ،  " ما " باید مجرور می شد و "رحمه" اعراب دیگری را می گرفت . به همین خاطر " ما " را  " ما  زائده " در نظر می گیریم.

 در این جا حرف جر "با" را به دو شکل در نظر گرفته اند :

1- حرف جر سببیه است که  به  این شکل ترجمه می شود : به سبب رحمت.

2- حرف جر را حرف جر مصاحبت گرفته اند به معنی معیت ، به معنای " مَعَ "  که به این شکل ترجمه می شود : با رحمت ، به همراه رحمتی از خداوند.

 نیست  و در حقیقت به هدف و غرضی آمده است  و  برای  تاکید و وضوح  و تقریر بیشترآمده است . به این شکل که اگر " ما " از جمله حذف گردد ، جمله از نظر معنا دچار نقصان می گردد . همچنین از نظر ساختار و ترکیب هم دیگر آن نظم و ساختار قوی و منسجمی که اکنون دارد را نخواهد داشت .

تمام موارد ذکر شده از آن جهت است که بگوییم معنایی که  " ما "  می خواهد در این بخش از آیه برای ما داشته باشد ، همان تاکیدی است که دارد و آن تاکید در حقیقت باعث می شود که معنای آیه در روح و جان انسان بیشتر نقش ببندد.

نکته بعدی که وجود دارد در مورد کلمه  " رحمه " است . اگر دقت کنید ، می بینیم که کلمه رحمه در این  جا به صورت نکره و همراه با تنوین آمده است . " فَبِما رَحمَهٍ مِن الله "

چرا بصورت نکره آمده است ؟

و چرا با تنوین آمده است ؟

در این جا هم در حقیقت کلمه رحمت برای تفخیم ، نکره آمده است . به این خاطر که در ادامه می فرمایند " فَبِما رَحمَهٍ مِن الله " ، مِن الله ؛ جار و مجرور است که این جار و مجرور  به یک محذوف تعلق دارد که آن محذوف ، صفت است برای کلمه رحمه .

می توانیم به این شکل  بگوییم که تقدیر این جمله به این شکل است که " فَبِما رَحمَهٍ عَظیمَهٍ کائِنَهٍ مِن اللهِ تَعالی لِنتَ لَهُم " در حقیقت این کلمات را که صفت  هستند برای رحمت در تقدیر دارد.

تمام این ها درمعنا باعث تفخیم  و تعظیم می شود .که  می توانیم به این شکل ترجمه کنیم  : رحمت عظیمی ، رحمت بزرگی .

نکته دیگر اینکه در ابتدای آیه " فَبِما رَحمَهٍ مِن اللهِ لِنتَ لَهُم  " بِما رَحمَهٍ " این جار و مجرور بر فعل جمله " لِنتَ لَهُم  "مقدم شده اند . می توانست به این شکل مطرح شود :  " لِنتَ لَهُم  ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  : تو نرم خو و نرم شدی برایشان به خاطر آن رحمتی ازجانب خداوند "

 در صورتی که می بینیم  که  " ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  " مقدم شد  برفعل ، این سوال پیش می آید که دلیل این تقدیم چه است ؟

قاعده ای در زبان عربی وجود دارد که می گوید : (( تَقدیمُ ما حَقُّهُ التَّأخیر یُفیدُ الحَصر : مقدم کردن هر آن چه که حقش تاخیر باشد افاده ی حصر را می کند .

اینجا می بینیم که " ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  " مقدم  بر فعل ما شد . در این جا در حقیقت حصر و قصر را دارد. بِرَحمَهٍ مِن الله لا بِغَیرِ ذلِکَ مِن احوالِهِم .

یکی  از آیات مهمی که پیرامون موضوع  تعلیم و تعلم در قرآن کریم به آن استناد کرد و در واقع اخلاق معلمین را برای  ما ترسیم  می کند ؛ آیه 159 سوره مبارکه آل عمران است .

پیامبر اکرم در مقام یک معلم موظف است که دستوراتی را در تعامل با خودش با متعلم و امتی که به نوعی دانشجو و دانش آموز این پیامبر هستند رعایت بکنند .

یکی از آن نکات این است که باید اهل رأفت و رحمت نسبت به شاگردان باشد .

تربیت جز با مهربانی  و جز با مراعات اصول دوستی امکان پذیر نیست .

قرآن می فرماید : " فَبِما رَحَمهٍ مِن اَلله لِنتَ لَهُم : ای پیامبر این نرمی و نرم خویی که تو نسبت به مردم به خرج می دهی به خاطر رحمت پروردگار است "

وَلَو کُنتَ فَظًّاً غَلیظَ القَلبِ  (ولو کنت فظا غلیظ القلب )  : اگر تو ای پیامبر سخت دل و تند خو بودی .

لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (لانفضوا من حولک ) : مردم از دور تو پراکنده می شدند .

در واقع باید بدانیم معلم  وظیفه اش صرفا بیان یک سلسله مطالب و بعد هم  ثبت  این مطالب توسط دانش آموز و دانشجو و گرفتن نمره نیست . رسالت یک معلم راهبری است . معلم  دست متعلم را می گیرد و همراه خود حرکت داده و به جلو می برد .

برای اینکه متعلم با معلم همراهی کند ، معلم باید نرم خو باشد  و اخلاق او اخلاق پسندیده ای باشد .

فَاعْفُ عَنْهُمْ (فاعف عنهم ) : از بدی های متعلم باید در گذرد .

نه تنها از بدی ها در گذرد بلکه

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (واستغفر لهم )  : از خدا هم بخواهد که خدای متعال هم بدی های متعلمین را مورد عفو و بخشش قرار دهد .

و این اوج بزرگواری یک معلم است که در عین اینکه به او بد کرده اند اما او برای متعلمانی که چه بسا آداب را نسبت به او رعایت نکرده اند ، خیرخواهی می کند.

وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ (و شاورهم فی الامر)  : در تصمیمات خود از آن ها مشورت بگیر .

مشورت گرفتن معلم از متعلم  در مواردی موجب می شود که متعلم خود را در این مسیر تعلیم و تعلم سهیم بداند و احساس بکند که بخشی از این  این مسیری که ترسیم شده با نظر او شکل گرفته است . این باعث می شود که به کاری که دارد انجام می دهد دل ببندد و دل بدهد و درصد موفقیت در چنین حالتی قطعا بیشتر خواهد بود.

*****

زبان قرآن و مفاهیم - درس سوم

22 مهر

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ

 أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ

 وَالْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

﴿ ال عمران آیه 164)ُ

لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو ا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین

نکات مربوط به صرف(صرف به معنی تغییر است یعنی بتوانیم یک مصدر را به یک فعل تغییر دهیم و..)

افعال :

مَنَّ ( من ) :در این فعل حرف ن دوبار تکرار شده و چون مانند هم هستند دو حرف پس در هم ادغام شده اند /ماضی است/

مضارع آن  = یَمُنُّ ( یمن ) /اوزان ثلاثی مجرد سماعی است مانند همین فعل/فتحه اخر آن در تمام صرف ماضی این فعل وجود دارد.

بَعَثَ ( بعث )  ( یبعث ) : فعل ماضی/ثلاثی مجرد/صیغه اول  

یَتْلُو ( یتلو) :فعل امر آن اُتْلو   ( یتلو   - اتلوا)

یُزَکِّیهِمْ ( یزکیهم ) :ثلاثی مزید و مضارع/ ازباب تَفعیل و مصدر آن تَزکیه می باشد/هم(ضمیر متصل) نقش مفعول دارد 

یُعَلِّمُهُمُ (یعلمهم ) : ثلاثی مزید و مضارع و صیغه اول/ ازباب تَفعیل و مصدر آن تَعلیم می باشد/ هم(ضمیر متصل) نقش مفعول دارد  ( یعلمهم – تعلیم )

کَانُوا ( کانوا ) :کانَ ماضی می باشد مضارع آن یَکونُ/صیغه سوم می باشد/جز افعال ناقصه است ونقطه مقابل حروف مشبه بالفعل ماننداَنَّ واِنَّ عمل می کنند.یعنی اسم ان مرفوع و خبر ان منصوب است

( کانوا – ان )

نکات مربوط به نحو

لَقَدْ ( لقد) :لام،لام قسم است وجواب است برای قسم محذوف .

 قد حرف تحقیق است اگر قد برسر فعل ماضی بیاید معنی تحقیق می دهد یعنی وقوع فعل حتمی است ولی بر سر فعل مضارع این معنا را نمی دهد.

اللَّهُ : فاعل فعل مَنَّ است.   ( الله – من )

عَلَى : حرف جر   ( علی)

الْمُؤْمِنِینَ : مجرور به حرف جر عَلَى   ( المومنین )

إِذْ : ظرف است    (اذ)

رَسُولًا:مفعول فعل بَعَثَ است   (رسولا)

مِنْ أَنْفُسِهِمْ:صفت است برای رسول   ( من انفسهم )

یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ:

تمام کلمات نعت(صفت)هستند برای پیامبراکرم(ص)(رسول)

(یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب )

مُبِینٍ : صفت است برای ضَلَالٍ  ( مبین )

إِنْ:این اِن ،اِن مخففه الثقیله است.

  نکات بلاغی ( سوره آل عمران -164) :

اولین نکته بلاغی صنعت التفات موجود در این آیه است یعنی تغییر در خطاب است .به معنی روی گرداندن از غایب به مخاطب یا متکلم  و بالعکس است یعنی از متکلم به غائب واز غائب به مخاطب .

صنعت التفات در این ایه موجود است،و به این صورت که در این ایه از خطاب به غیبت است یعنی در ایه های قبل مومنین مورد خطاب بودند ولی در این ایه مومنین به صورت غایب فرض شدند.

خداوند در ایه قبل می پرسیدند  ایا کسی که پیرو رضوان خداست  ولی در این آیه می فرماید خداوند بر مومنین منت نهاد.ومومنین به صورت غایب در نظر گرفته شده اند.

دلیل و وجه وجود این التفات چیست؟

علت وجود این التفات این است که این ایه در زمینه منت گذاری و منت گذاشتن بر مومنین است به خاطر صفتی که دارند.و آن صفت ایمان است،

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ( لقد من الله علی المومنین )

 و این معنا را فقط با اوردن صفت یعنی مومنین به صورت غائب می توان دریافت کرد و اگر به صورت مضارع اورده می شد مانند آیات قبلی این معنا از آن افاده نمی شد.

علت این منت گذاری که ایمان این افراد است از این ایه دریافت نمی شد.

دومین صنعت ،صنعت تجرید از فنون علم بدیع است

 و به معنی این است که متکلم از یک موصوفی که دارای یک صفتی است به جهت مبالغه و برای اینکه مبالغه کند در آن صفت ،امر دیگری را مانند آن چیز انتزاع می کند تا جایی که گویی آن امری که انتزاع شده برای آن صفت بلیغ تر است و شایستگی بهتری برای خود آن  امر و موصوف اصلی دارد.

مانند مثال لی مِن فلانٍ صدیقٍ حمیم به معنی :

از فلانی دوست شفیق و مهربانی دارم

در اینجا(( مِن))مِن تجریدیه است و باعث شده ما فن تجرید را داشته باشیم به عبارت دیگر می خواهد بگوید فلانی در دوستی و رفاقت به حدی رسیده که شایسته است ما شخص دیگری را از ان تجرید و جدا کنیم.

یعنی از فلانی دوست شفیق و مهربانی دارم.

انواع تجرید:

1) با ((بِ)) تجریدیه

2) با (( مِن)) تجریدیه

3) بدون واسطه

4) به شکل کنایه

 

و .....

مثال دوم:در خطبه ابوطالب(ع) درازدواج حضرت خدیجه(س)

الحمدلله الذى جعلنا مِن ذریه ابراهیم وزرع اسماعیل .

سپاس خدای را که ما را از نسل  ابراهیم و ذریه اسماعیل قرار داد.که به جهت مبالغه به صورت از نسل  ابراهیم اورده است.و این ذریه را از بقیه جدا کرده است.

در این جا مِن ،مِن تجریدیه است و می توانست از مِن استفاده نکند و به این صورت بیاورد که الحمدلله الذى جعلنا ذریه ابراهیم وزرع اسماعیل

سپاس خدای را که ما را ذریه ابراهیم و فرزندان ان قرار داد.که به جهت مبالغه به صورت اول که در بالا ذکر شد اورده است ومِن ،مَن تجریدیه است.

در این آیه مِنْ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ، مِنْ تجریدیه است.

برای اینکه عظمت و کمال شایستگی بلاغت آن را  بیشتربیان کند.

نکته بعدی کلمه رَسُولًا است که به صورت نکره امده است.و علت آن تعظیم و تفخیم است به این صورت که صفاتی که بعد از ان برای رسول آمده اند

یعنی :مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ

همگی باعث تعظیم و تفخیم آن کلمه شده اند.

( من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب )

نکته بعدی: درباره ی فِی ضَلَالٍ است .

در قسمت(( وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ)) است .

(و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین )

برای کلمه ضلال حرف فی آورده شده است .که ازحروف جر است و معنی ظرفیت دارد و به معنی در است و ضلال و گمراهی را به مانند ظرفی در نظر گرفته که اعراب جاهلی در ان وجود داشتند.

یکی از آیاتی که پیرامون تعلیم و تعلم وجود دارد در قرآن  آیه 164 ال عمران است.خداوند در این آیه با تعبیر منت نهادن،نعمت بزرگ معلمان الهی را بر ما ارزانی می دارد.

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ

 به درستی که خداوند بر مومنین منت نهاده است،کلمه منت از ماده مَنّ به معنی نعمت سنگین و ثقیل که ارزش فوق العاده ای دارد است.

و در این آیه منظور از آن نعمت بزرگ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ است یعنی پیامبری از جنس خودشان مبعوث کرده است.

 که این پیامبر یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ

یعنی ایات خدا را برای انها تلاوت کند

 وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ

و مردم را پاک کند و به انها کتاب و حکمت بیاموزد،که کتاب به معنی احکام شریعت و حکمت به معنی حقایق جهان هستی و براهین و آنچه انسان با عقل خود می تواند درک کند می باشد و پیامبران مددکار عقل انسان هستند.

(لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین)

وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

وبه درستی که مردم قبل از انکه پیامبران بیایند و بدون پیامبران در گمراهی آشکاری به سر می برند.

خداوند در هیچ جا تعبیر منت نهادن با ما سخن نگفته جز همین مورد درباره پیامبران و مهمترین ویژگی پیامبران معلمی انهاست که انها معلمند ودست بشریت را می گیرند و به انها آموزش می دهند.

تعلیم به معنای انتقال دادن معلومات و کمک کردن به دانش اموز و دانشجو برای دریافت این معلومات است مانند همان کار معلمان البته تعلیم و تعلم اگر در مسیر الهی باشد و برای تقرب الهی باشد قطعا ارزش غیر قابل وصفی دارد .

در روایات داریم :

 مَن تَعَلَّمَ  و  العَلمَ و عَمِلَ للّه ، دُعِیَ فی مَلَکوتِ السَّماواتِ عَظیما :

من تعلم و العلم و عمل لله ، دعی فی ملکوت السماوات عظیما

هر که براى خدا علم بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگى یاد می شود .

******

درس چهارم زبان قران و مفاهیم

25مهر ماه

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ

وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ( سوره انعام آیه 152)

و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی‏ هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا

وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون (انعام -152 )

نکات صرفی:

لا تَقْرَبُوا ( لا تقربوا ) : اخر فعل مجزوم است به حذف ن علامت رفع پس فعل نهی است و لا ابتدای فعل لا نهی است.

یَبْلُغَ ( یبلغ ) : ثلاثی مجرد است و مضارع/ وبه جهت اَن مستتر بعد حتی فعل منصوب شده است / فعل نشان و حرکت فتحه در اخر فعل نشان از منصوب بودن فعل است.

أَوْفُوا ( اوفوا ) : فعل لفیف مفروق است زیرا دو حرف عله دارد (واو)و (یا) صیغه اول آن وَفَیَ می باشد/ اوفوا از باب اِفعال می باشد و مضارع  و  صیغه سوم می باشد. أَوْفی بوده که اعلال یافته ودر صیغه سوم به این شکل امده است.

لا نُکَلِّفُ ( لا نکلف ) : فعل نفی است زیرا اخرش مجزوم نمی باشد / ثلاثی مزید از باب تفعیل بر وزن یُفَغِّلُ می باشد مصدرش تکلیف است/ مضارع

قُلْتُمْ ( قلتم ) : اصل آن قول است و اجوف واوی است/ ماضی/ صیغه 12 است جمع مونث مخاطب

فَاعْدِلُوا ( فاعدلوا ) : امر است/ثلاثی مجرد/صیغه سوم/ وفعل امر از مخاطب مضارع ساخته می شود.

کانَ ( کان )  : فعل ناقصه/که دارای اسم و خبر است

وصَّاکُمْ ( وصاکم ) : ثلاثی مزید است/ از باب تفعیل/ بر وزن فَعَّل/ کُم متصل نقش مفعول به دارد/ماضی صیغه اول است.

تَذَکَّرُونَ ( تذکرون ) :ثلاثی مزید است/ت اول فعل حذف شده در واقع فعل تَتَذَکَّرُونَ بوده است مضارع است و از باب تَفَعُّل می باشد بر وزن یَتَفَعَّلُ می باشد.

نکات نحوی مربوطه:

لا تَقْرَبُوا ( لاتقربوا ) : واو آخر فعل فاعل است

مالَ ( مال) : مفعول به برای فعل لا تَقْرَبُوا و مضاف(مضاف بودن نقش نیست)

الْیَتیمِ ( الیتیم ) : مضاف الیه

إِلاَّ ( الا )  : ادات حصر

هِیَ ( هی ) : مبتدا

أَحْسَنُ ( احسن ) : خبر

حَتَّی ( حتی ) :حرف غایه

أَشُدَّهُ ( اشده ) : مفعول به /  و جمعی است که مفرد ندارد یا مفردی است که بنا جمع دارد

نَفْساً ( نفسا ) : مفعول به اول برای نُکَلِّفُ ( نکلف )

وُسْعَها ( وسعها )  : مفعول به دوم برای نُکَلِّفُ ( نکلف )

کان : فعل ناقصه و اسم کان مستتر است

ذا : خبر کان منصوب

در عبارت وَ لَوْ کانَ  ( و لو کان ) ( واو) واو حالیه می باشد.

ذلِکُمْ ( ذلکم ) : مبتدا

وَصَّاکُمْ بِهِ ( وصاکم به ) : خبر برای مبتدا ( ذلکم )

نکات بلاغی مربوطه:

اولین نکته در عبارت قرآنی ((أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ))  ( اوفوا الکیل و المیزان بالقسط ) وجود دارد. أَوْفُوا ( اوفوا ) فعل امر است. به معنی وفا کنید.

الْکَیْلَ ( الکیل ) : پیمانه

 الْمیزانَ ( المیزان ) :ترازو

 بِالْقِسْطِ ( بالقسط ) : عدل و قسط وداد

بین این کلمات تناسب وجود دارد به همین دلیل صنعت مراعات نظیر وجود دارد.

مراعات نظیر:

یعنی دو یا چند کلمه را در کنار هم بیاوریم که دارای تناسب باشند واین تناسب از نوع تضاد نباشد و کلمات ذکر شده در بالا( أَوْفُوا/ الْکَیْلَ /الْمیزانَ /بِالْقِسْطِ)دارای این ویژگی می باشند.

دومین نکته در عبارت قرآنی ((لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))  ( لا نکلف نفسا الا وسعها ) وجود دارد. و آن صنعت تذییل می باشد.

صنعت تذییل :

که این صنعت از اقسام اطناب است و عبارت است از آوردن جمله مستقلی پس از جمله دیگر که مشتمل بر معنای جمله قبل است و به منظور تأکید منطق یا مفهوم جمله قبل آورده شده است.

لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ( لا نکلف نفسا الا وسعها ) تذییلی است بر قسمت قبلی آیه ،آن قسمتی که می فرمایید: وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ  ( و لا تقربوا مال الیتیم ) و قسمت وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ ( و اوفوا الکیل )

علت وجود صنعت تذییل : این قسمت((لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))تاکید و تثبیتی است برای قسمت های قبلی آیه و میخواهد اشاره کند ان مواردی که گفته شد ان امر و نهی ها در قدرت و توان و امکان بشر هست که می توانند آنها را انجام دهند و خداوند هم بشر را به همان اندازه که در توان انها هست مکلف می کند پس این قسمت تاکیدی است و تذییلی است بر قسمت قبلی آیه.

سومین نکته در عبارت قرآنی ((بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا)) ( بعهد الله اوفوا )  وجود دارد. بِعَهْد ( بعهد) جارو مجرور است و بر عامل خود که أَوْفُوا ( اوفوا ) است مقدم شده است.

باید توجه داشت که این تقدیم و تاخیرها بی دلیل نیست. در زبان عربی عامل اول می آید و بعد جارو مجرورمتعلق به آن عامل می آید.

علت این تقدیم بیان شرافت دادن و اهمیت دادن به آن است. در این قسمت آیه اهتمام به امر عهد و پیمان می کند و ذهن شنونده را در هنگام شنیدن آیه متوجه اهمیت عهد و پیمان می کند تا بخش بعدی که فعل أَوْفُوا می آید و دستور می دهد به عهد و پیمان وفا کنید در ذهن شنونده تثبیت شود و به اهمیت آن پی می برد.

چهارمین نکته در فعل تَتَذَکَّرُونَ (تتذکرون ) در آخر آیه است.

که فعل مضارع است و صیغه جمع مذکر مخاطب می باشد از ریشه ذکر که به باب تَفَعُّل رفته است.

 و صرف آن  تَذَکَّرَماضی/یَتَذَکَّرُمضارع/تَذَکُّرمصدر می باشد پس در مضارع صیغه للمخاطبین فعل طبق قاعده باید تَتَذَکَّرُونَ باشد ولی از نظر بلاغی و برای جلوگیری از تکرار دو حرف ((ت))که در کنار هم قرار گرفته اند، یکی از آن حذف شده است . و دلیل بلاغی آن به جهت تخفیف و سهولت در تلفظ بوده است .

پنجمین نکته در عبارت قرآنی ((وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏))  (و لو کان ذا قربی ) وجود دارد. در این عبارت ( واو) واو حالیه می باشد و(لَوْ)لو وُصلیه می باشد که افاده ی مبالغه می کند.

نکات تربیتی:

یکی از نکاتی که در قرآن کریم با عنوان اصول مهم تربیتی مورد تاکید قرار گرفته است و می توانیم در بحث آموزش هم به آن استناد کنیم نکته موجود در آیه 152 سوره انعام است.

خداوند در این آیه دستوراتی را بیان می کند

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ (و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی‏ هی احسن )  : به مال یتیم نزدیک نشوید مگر با نیت خیرخواهانه بخواهید به او کمک کنید.

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ  (و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط ) : وترازو و کیل را به عدالت برپا کنید.

 لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (لا نکلف نفسا الا وسعها ) : ما هیچ نفسی را جز به اندازه قدرت وتوانایی اش تکلیف نکرده ایم.

نکته مهم در همین آیه شریفه و در همین فراز است. خداوند در مقام تعلیم دستوراتی را بیان می کند :

1) مراعات مال یتیمان

2) عدالت در وزن کردن ومعاملات و رعایت حقوق دیگران

3) اما در عین حال بر این نکته هم تاکید می کند که این خدایی که در مسیر تربیت انسان ها این دستورات را برایشان بیان کرده است، بیش از توانایی آنها چیزی نمی خواهد.

طبیعتا رعایت عدالت در وزن کردن مراتبی دارد و مراعات حقوق یتیمان مراتبی دارد . بعضی از دقت ها که احتیاط های بسیار سختی هم در آنها وجود دارد  وعامه انسان ها نتوانند آن را رعایت کنند لذا می فرماید: هرکس به اندازه توانش به این دستورات پایبند باشد و ما بیش از آن توقع نداریم.

بر همین اساس یک معلم هم دستوراتی را که برای رشد متعلم و حرکت روبه جلوی دانش آموز و دانشجوی خود بیان می کند در این چارچوب بیان بکند و سطح استعداد او را مراعات بکند و ظرفیت او را برای ترقی و دریافت مطالب وحرکت رو به جلوی او مراعات بکند .

برهمین اساس معلمان میزان رشد و تلاش دانش آموزان را مد نظر قرار دهند و اگر دیدند کسی به اندازه وسع خود تلاش می کند از او تقدیر و قدردانی به عمل بیاید اگرچه نمره او از فرد تیز هوش  پایین تر باشد ولی او واقعا تمام تلاش خود را انجام می دهد تا وظیفه خود را انجام دهد.

پس باید معیار ما برای ارج نهادن به تلاش های متعلمان این باشد که به اندازه وسعشان وتواناییشان تلاش کرده اند. هرکس به اندازه توانایی خود تلاش کرد از نگاه ما محترم وشایسته قدردانی است.

*****

زبان قرآن و مفاهیم-درس پنجم

29مهر ماه

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ (توبه -128)

لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم ( توبه -128)

افعال :

جاءَ ( جاء ) : ماضی است مضارع ان یَجیعُ / مهموز و معتل است/ زیرا حرف وسط حرف عله است اعلال یافته از نوع اعلال به قلب/ صیغه اول/ ضمیر متصل کم نقش مفعول به دارد برای آن

عَنِتُّمْ (عنتم ) : از ریشه ی ( عنت )عَنِتُّ این فعل 7 بار در قرآن آمده است ولی به همین شکل فقط دوبار آمده است./ صیغه نهم

اسم ها:

رسول : نقش فاعل دارد

عزیز و حریص هردو صفت مشبه هستند

حریص اگر در امور معنوی باشد بسیار پسندیده است این کلمه از حرص گرفته شده و بر وزن فَعیل می باشد.

نکات نحوی

لَقَدْ ( لقد ) : لام ،لام قسم است و قد حرف تحقیق است و اگر بر سر فعل مضارع قرار بگیردکه در اینجا به همین صورت است حتمیت و قطعیت وقوع فعل است.

مِنْ أَنْفُسِکُمْ ( من انفسکم ) : جارومجرور

أَنْفُسِکُمْ ( انفسکم ) : مضاف (أَنْفُسِ) و کم (مضاف الیه)

  نکته : ضمیر به فعل اضافه شود نقش مفعولی یا فاعلی دارد و اگربه اسم اضافه شود نقش مضاف الیه دارد.

عزیز و رحیم و رئوف برای رسول صفت هستند

بِالْمُؤْمِنینَ ( بالمومنین ) : جارو مجرور هستند(ب حرف جر)

ما عَنِتُّمْ ( ما عنتم ) : در اینجا (ما )، مای موصوله است. و هم می تواند مای مصدریه باشد.

  نکات بلاغی:

لقد جاءکم رسول من انفسکم

1) این آیه با دو تاکید شروع شده است. اولین تاکید با حرف لام هست که لام ، لام جواب است برای قسم محذوف. یا لام ابتدا است برای تاکید و حرف قد تاکید دوم هست که قد حرف تحقیق است.

توجه کنید که مضمون آیه از مواردی است که هیچ گونه جای انکاری در آن نیست که منظور همان آمدن رسول از جنس خودتان است برای شما.

در این آیه مخاطبین که منکر نیستند ، منکر در نظر گرفته شده اند وکلام برای آنها به صورت موکد آمده است گویی که این افراد منکر هستند . یعنی مخاطب غیر منکر به عنوان منکر در نظر گرفته شده است. حال آنکه باید جمله بدون تاکید می آمد چون مخاطبین منکر نیستند. زیرا در آیات مشابه تاکیدی صورت نگرفته است مانند آیه 15 سوره مائده یا آیه 174 سوره نسا.

  دلیل بلاغی این تاکید در این آیه چیست؟

مخاطبین که مشرکین هستند از آمدن رسول هیچ بهره ای نبرده اند واز رسول در راه هدایت خودشان استفاده نکرده اند . به همین دلیل و به دلیل نوع رفتارشان آنها به منزله منکر در نظر گرفته شده اند گویی که رسول را انکار می کنند به همین دلیل آیه با دو تاکید موکد شده است.

2) در قسمت بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ (بالمومنین رئوف رحیم ) وجود دارد که منظور رسول خداست که به مومنین رئوف و رحیم هستند . در اینجا بِالْمُؤْمِنینَ جارو مجرور است و به کلمه متعلق خودش یعنی رَئُوفٌ مقدم شده است.

و قاعدتا جمله باید رَئُوفٌ رَحیمٌ بِالْمُؤْمِنینَ می شد و علت این تقدیم این است که افاده اختصاص کند.

لا رافته و لارحمه الا بالمومنین یعنی هر آنچه رحمت و هر آنچه مهربانی است از آن مومنین است و شامل حال کفار نمی شود.

 پس تقدیم جارومجرور در این جا به قرض اختصاص رحمت و رافت و مهربانی نسبت به مومنین است.

3) در قسمت لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ ( لقد جاءکم رسول من انفسکم ) وجود دارد.

فعل جاء به معنی آمدن است و مجی هم به معنی آمدن رسول است در این آیه به صورت مجازی از آن استفاده شده است. کلمه مجی و جاء یعنی آمدن از یک مکان به مکان دیگری و معنی اصلی کلمه است.

اما در این آیه معنی مجازی آن استفاده شده است.یعنی مراد از آمدن رسول دعوت مردم به دین است و مراد در این آیه معنی مجازی آن است.که از این موارد در قران بسیار وجود دارد.

نکات تربیتی

خداوند به برخی از ویژگی های بزرگترین معلم بشردر مقام تعلیم و تعلم اشاره می کند که این ویژگی ها می تواند برای معلمان نقشه راه باشد .

می فرماید (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم )

به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که فقر جهالت ورنج هاى شما بر او سخت است; و اصرار بر هدایت و نجات شما دارد; و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. در این آیه ما ، مای مصدریه است .

و معلم باید با متعلم هم دردی بکند و سختی های متعلم برای او هم سخت باشد و ندانستن و جهالت متعلم برای معلم سخت و گران باشد. یعنی باید معلم احساس کند آرامش نمی یابد مگر اینکه تمام دانش آموزان درس را بفهمند نه اینکه از سر وظیفه بدون اهمیت به دانش آموزان تدریس را به عنوان شغلش انجام دهد.

و رسول نسب به نجات شما حرص می ورزد با وجود اینکه حرص صفت ناپسندی است مانند حرص برای مال دنیا . ولی در موارد معنوی پسندیده است مانند حرص ورزیدن برای هدایت مردم و مانند این مثال که پیامبر برای هدایت مردم حرص می ورزید تا جایی که خداوند به ایشان فرمودند لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُوْمِنِینَ ( لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین ) : شاید تو از غصه و غم و اندوه خود را تلف مى‌کنى و مى‌کشى، براى اینکه این کفار و مشرکین ایمان نمى‌آورند.

وخداوند از پیامبر می خواهد به خاطر ایمان نیاوردن مردم این قدر حرص نخورد و این نشان دهنده تلاش بسیار پیامبر برای هدایت مردم بودتا جایی که به تعبیر قران خود را.درآستانه کشته شدن قرار داده بود

و معلم هم برای آموزش متعلمان باید حرص بخورد و تلاش کند.

و پیامبر نسبت به مومنان و نسبت به کسانی که شیفته او بودند و به در خانه او آمده بودند وتصمیم دارند از او مطالبی فرا بگیرند با مهربانی و رافت برخورد می کند و معلمان هم باید اینگونه رفتار کنند.

زبان قران و مفاهیم -درس ششم

2 آبان

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿ایه ١٢٥سوره نحل﴾

ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین ( سوره نحل – 125)

نکات صرفی

افعال :

اُدْعُ ( ادع ) : از ریشه ( دَعَوَ - دَعا) فعل معتل / ناقص واوی / فعل امر فاعل آن انتَ و مستتراست به استتار وجوبی

جَادِلْهُمْ ( جادلهم ) :ریشه ان جَدَلَ ( جدل ) است و به باب مُفاعِله رفته است.

صرف این باب : (فــاعَـــلَ:ماضی/یُـــفــاعِـــلُ:مضارع/مُــفــاعَـلَــه:مصدر) و امر است بر وزن تُجادِلُ که حرف مضارعه حذف شده است و اخرش جزم یافته است/ صیغه اول هست

أَعْلَمُ ( اعلم ) : اَفعل تفضیل است که منسوب می شود به خداوند متعال

ضَلَّ ( ضل ) :مضارع ان یَضِّلُ/ مضاعف است/ ثلاثی مجرد/ ماضی است.

نکات نحوی:

بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَه ( بالحکمه و الموعظه ) : اسم هستند

الْحَسَنَةِ ( الحسنه ) : صفت برای الْمَوْعِظَةِ ( الموعظه )

هِیَ أَحْسَنُ ( هی احسن ) : هِیَ(مبتدا) أَحْسَنُ(خبر)

إِنَّ ( ان ) : حرف مشبه بلفعل

رَبَّکَ ( ربک ) :اسم اِنَّ

 هُوَ أَعْلَمُ ( هو اعلم ) : خبر برای اِنَّ

بِالْمُهْتَدِینَ ( بالمهتدین ) : جارو مجرور و از ریشه ( اِهتَدی /یَهتَدی) (مُهتدی :اسم فاعل از إِهتَدَى)/(مُهتدًی : اسم المفعول از إِهتَدَى)/در اینجا اسم فاعل وجود دارد.

نکات بلاغی :

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ

1) شروع جمله با فعل امر است (اُدْعُ) و از آنجایی که این جمله حاوی مطالبی است که از ما قبل از خودش منقطع هست به همین دلیل در ابتدای آیه ادات وصل دیده نمی شود. و این جمله یک جمله استینافیه است. یعنی جمله ای که از نظر معنایی کاملا مستقل است و ارتباطی به ما قبل خود از نظر معنایی ندارد. پس دلیل شروع آیه بدون ادات وصل این است که این کلام کلامی منقطع است از آیات قبل.

 

2) در رابطه با دو فعل اُدْعُ و جادِل است هر دو فعل امر هستند . فعل اُدْعُ از ریشه ی دَعوَ است که حرف علّه آن محذوف است در واقع جزم فعل به حذف حرف علّه است.

 جادِلهم صیغه للمخاطب است و امر از باب مُفاعله.

این دو فعل امر از مقام بالا که خداوند است به مقام پایین که خطاب به پیامبر(ص) بیان شده است بنابراین معنای حقیقی امر را دارد چون از مقام بالا به پایین است.اما این دو فعل امر می توانند معنای ثانویه و مجازی هم داشته باشند و آن عبارتند از ارشاد و راهنمایی که این دو فعل برای ارشاد و راهنمایی استفاده شده اند.

3) در رابطه با فعل اُدْعُ است که فعل متعدی است یعنی فعلی که نیاز به مفعول به دارد. ولی در این آیه مفعول به این فعل ذکر نشده است دلیل این حذف به جهت اختصار بوده وبرای تعمیم یعنی عمومیت دادن این قضیه اتفاق افتاده است.

4) درانتهای جمله با تکرار (وَهُوَ أَعْلَمُ بِ )مواجه هستیم و دلیل بلاغی این تکرار برای تاکید است واشاره دارد به اینکه بین حال ضالین (گمراهان) و مهتدین (هدایت شدگان) وثواب و عقابی که شامل حال آنها خواهد شد و تفاوت و تباین وجود دارد، در غیر این صورت احتیاجی به تکرار این بخش از آیه نبود و بدون تکرار با یک واو می توانست جمله را به پایان برساند. پس حکمت تکرار تاکید است.

5) دلیل تقدیم بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ برمُهْتَدِینَ است. چرا خدواند اول فرمود بر کسانی که گمراه شدند اگاه است سپس فرمود بر هدایت یافتگان آگاه است و سوال دوم چرا برای گمراه شدگان از فعل ضَلَّ به جای اسم فاعل ضالّین استفاده کرده و برای هدایت یافتگان اسم فاعل استفاده کرده است و از اِهتدی استفاده نکرده است؟

پاسخ: فعل دلالت برحدوث می کند و نشان می دهد که گمراهی امری حدوثی و عارضی است یعنی این گمراهی بعدا اتفاق می افتد یعنی انسان خودش اسباب گمراهی خودش را فراهم می کند. بنابراین از فعل ضلَّ استفاده کرده است. اما در باره هدایت که از مُهتَدین استفاده کرده است می خواهد بفرماید که هدایت امری فطری است و به همین دلیل فطری بودن دلالت بر ثبوت می کند و این که مهتدین را به صورت اسم آورده خودش دلالت بر ثبوت می کند و این که هدایت امری ثبوتی و فطری در درون انسان است.

این نکات ازکتاب إرشاد العقل السلیم إلى مزایا الکتاب القران الکریم جلد پنجم می باشد.

نکات تربیتی

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ

یکی ازآیاتی که درموضوع تعلیم و تعلم به آن استناد می شود و نکات ارزنده ای از را آن فرا گرفت آیه ۱۲۵ سوره مبارکه نحل است.

 خدای متعال در این آیه نورانی سه شیوه مهم برای آموزش را مطرح می کنند.

خطاب به پیامبر اکرم فرموده است :

 ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن

 ای پیامبر مردم را به سوی راه پروردگارت دعوت کن و از این سه ابزار برای هدایت آنها بهره ببر .

1) اولین ابزار و وسیله حکمت است . حکمت به معنای برهان و استدلال های عقلی و متقن می باشد. گاهی اوقات انسان طرف مقابل را با استدلال عقلی به آنچه باید برسد سوق می دهد البته این مربوط به جایی است که مطلب برای شخص مبهم است و شخص در واقع نسبت به یک مطلبی دارای جهالت است . انسان می تواند با استدلال عقلی او را متوجه مطلب کند .

2) مسیر دوم وعظ و نصیحت است .

 والموعظه الحسنه : موعظه به معنای نصیحت و بیان مواعظ اخلاقی برای شخص است.

 گاهی اوقات متعلم مطلب را می داند اما نیازمند این است که همان نکته ای را که می داند برای او با زبان لطیف بازگو شود . قرآن می فرماید والذکر و فان الذکری تنفع المومنین البته موعظه باید موعظه حسنه باشد و خالی از عیب جویی وخالی از ملامت گری باشد .

همه ما نیاز داریم که نصایح اخلاقی و پندها و اندرزهای اخلاقی به ما گفته شود تا بتوانیم بهتر در مسیر کمال حرکت کنیم

3) سومین ابزاری که در این آیه به آن اشاره شده است جدال است .

جدال به معنای مناظره است که در جدال شخص با تکیه بر مُسلمات طرف مقابل او را متوجه اشتباه های خودش می کند . گاهی فردی در یک مطلبی دچار ابهام و تردید است یک سری مطالب را قبول دارد ما با همان مطالب و مسایلی که مورد قبول او است کاری می کنیم که نسبت به مسایلی که دچار تردید است ، تردید او بر طرف شود و بفهمد که در اشتباه بوده است .

 اما جدال اگر مشتمل بر رفتارهای نادرست مثل تحقیر طرف مقابل و یا استفاده از گزاره هایی که کاذب است، گزاره هایی که از نگاه خود استدلال کننده هم نادرست است اما طرف مقابل به اشتباه آنها را پذیرفته است تکیه بر این گزاره ها بخواهد مناظره و مباحثه انجام پذیرد این جدال احسن نیست . جدال احسن این است که اولا هدف رضای خدا و فهم طرف مقابل باشد و نه تحقیر او و ثانیا در محتوا از اموری استفاده نشود که این امور نادرست و باطلی هستند . از امور درست و صحیحی که طرف مقابل آنها را پذیرفته برای پی بردن به اشتباهاتش در مواقع دیگر کمک بگیریم .

 

درس هفتم – زبان و مفاهیم

 قرآن سوره ی مبارکه کهف آیه ی ۶۶

قال لَهُ مُوسی' هَل‌‌‌ اَتَّبِعُکَ علی'أن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمتَ رُشدًا

قال :قال مضارع یَقُولُ/ ( قَوَلَ ) معتل واز نوع اجوف است اجوف (واوی) چون حرف وسط عله است که همان (واو) است

قَوَلَ که شده قال، قال،یَقُولُ که فعل امرش می شود قُل

اَتَّبِعُ: مضارع مرفوع متکلم وحده است که در واقع باب افتعال است

اِتَّبَعَ/یَتَّبِعُ/ اِتِّباع که فعل تَبِعَ باب افتعال رفته

اِتتَبَعَ که داری دوتا (ت) است (ت/ ت)در هم ادغام شده است به صورت اِتَّبَعَ در آمده

یَتَبِعُ که فعل مضارع است صرف کنیم به متکلم وحده ی( اَتَّبِعُ ) می رسیم وضمیر (ک) به آن چسبیده ضمیر متصل مفعولی است( اَتَّبِعُکَ)

فعل بعدی( تُعَلِّمَنِ)ثلاثی مزیدباب تفعیل

عَلَّمَ/یُعَلِّمُ/تَعلیم در واقع چون( اَن) بر سرفعل مضارع آمده/ تُعَلِّمَ /شده واین نون وقایع است در واقع/ تُعَلِّمَنی/و (ی) حذف شده برای تخفیف وآن/ ی/ضمیر مفعول به است

فعل بعدی/ عُلِمتَ:فعل مجهول/ عَلَمَ/در ماضی حرف اول مضموم می شود وحرف ما قبل آخر مکسور وبقیه ی حروف همه مضموم (تَ) ضمیر به فعل چسبیده که نائب فاعل است

نکات نحوی

موسی: فاعل

لَهُ: جارومجرور

اَتَّبِعُکَ: ک مفعول به

اَن ناصبه که بر سر فعل مضارع وارد شده وآن را منصوب کرده

مِمَّا : که از من وما / نون در میم ادغام شده جارو مجرور است ومتعلق به فعل تُعَلِّمَنِ

 رُشدًا :نقش مفعول به دوم را دارد

برای فعل تُعَلِّمَنِ مفعول اول/ ی/ بود که برای تخفیف حذف شده است

مفعول دوم رُشدًا

نکات بلاغی آیه ی ۶۶ سوره ی کهف

از ابتدای آیه از قول موسی می فرماید

قال لَهُ مُوسی هَل اتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ

هل از ادوات استفهام است جمله ی ما جمله ی استفهامیه است که با هل شروع شده به معنی آیا گفته شده این سوال واین استفهام واین درخواست تلطف است به این معنا که استفهام ودرخواست هیچگونه وجه التزام واجباری در آن وجود ندارد واین درخواستی است که در نهایت تواضع وادب بیان شده است

به این شکل فرموده که آیا اجازه می دهید من تو را پیروی کنم

می توانست این مفهوم را در قالب واسلوب دیگری غیر از استفهام مطرح کند مثلا می توانست بگوید من نزد تو آمده ام تا از تو پیروی کنمیا تو را پیروی کنم حالا ادامه ی آیه از آنچه تورا آموخته اند ولی با آوردن استفهام که آیا می توانم نهایت ادب وتواضع را بیان کرده پس استفهام در این بخش از آیه از معنای حقیقی خودش که طلب فهم است خارج شده ومعنای ثانوی ومجازی گرفته است

معنای ثانوی چه هست؟

عرض است به معناطلب ودرخواست با رفق ومدارا ونرمی

در این بخش از آیه نکته ی دیگری وجود دارد آنجا که می فرماید هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ.....

 کلمه ی علی به معنای بر/روی ولی در این بخش از آیه از معنی اصلی وحقیقی خارج شده ومعنی مجازی گرفته است آن معنای مجازی کدام است؟ معنای مجازی آن به شرط این که می دهد

آیا اذن می دهی من تو را پیروی کنم( به شرط این که) پس علی معنی مجازی در این بخش دارد در ادامه ی آیه فعل تُعَلِّمَنِ کسره را روی حرف نون است در اصل این کلمه /تُعَلِّمنی/ بوده در حقیقت ضمیر ی متکلم که مفعول به بوده از آخرش حذف شده واین کسر نشان دهنده ی این است که اینجا ضمیر( ی) متکلم بوده وحذف شده

دلیل حذف ضمیر چیست؟

دلیل بلاغی که مطرح شده اختصار،تخفیف وسهولت تلفظ است.

نکته ی آخر که مربوط می شود به آخر آیه/مِمَّا عُلِّمتَ/ مما از( من وما )که ما موصوله است وبه معنای الذی وعُلِّمتَ رشدا جمله ی صله است وآعد صله در این بخش از آیه حذف شده است.

به جای ما الذی می گذاریم وتقدیرش این چنین است/ مِنَ الذی عَلَمتهُ رُشدًا/ وضمیر ( هُ) که آعد صله /ما/ است ومفعول به است حذف شده ودلیل بلاغی حذف ضمیر تخفیف دانسته اند ومخفف کردن وسبک کردن جمله.

نکات تربیتی:

آیاتی که پیرامون موضوع تعلیم وتعلم در قرآن وجود دارد مورد بررسی قرار می دهیم آیه ی ۶۶ سوره ی کهف

این آیه اشاره دارد به ماجرای حضرت موسی خداوند به موسی امر کرد که مسیری را طی کند نزد شخصی که بنا بر روایات آن شخص خضر بوده است تعلم کند ومطالبی را فرا بگیرد آیه شریفه به این فراز اشاره دارد قال موسی.....

حضرت موسی آن بنده ی خوب خدا را که قرار بود موسی نزد اوشاگردی کند پیدا کردو او را مورد خطاب قرار می دهد /هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ مماعُلِّمتَ رُشدًا/ آیا اجازه می دهی که من از شما تبعیت کنم ومن خادم شما باشم تا از علم شما وآنچه شما فرا گرفته اید به من هم مطالبی را آموزش بدهیدچند نکته از این آیه ی شریفه استفاده می شود

نکته ی اول اینکه انسان هر قدر مقامش عالی باشدباز نیاز به معلم ونصیحت کننده داردشنیدن اثری دارد که چه بسا این اثر در دانستن نباشد در روایات است که اشرف مخلوقات حضرت محمد (ص) خودش را بی نیاز ازنصیحت جبرئیل این فرشته ی بزرگ خدا نمی دانستند ولذا در روایات متعدد است که می فرمایند/ یا اخا جبرئیل ارنی/ ای جبرئیل برادرم مرا نصیحت کن مرا موعظه کن

نکته ی دوم متعلم وشاگرد باید از معلم اجازه بگیردوکاری را بر او تحمیل نکند

هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ

آیا اجازه می دهید از شما پیروی کنم با شما همراهی کنم

نکته ی سوم متعلم باید تابع وپیرو وتسلیم باشدباید بداند که او وظیفه داردچشم وگوش را به سخن معلم معطوف کند باید ببیند معلم چه می گوید

نکته ی چهارم علی أن تُعَلِّمَنِ مماعُلِّمتَ رُشدًا

به من آموزش بدهی بخشی ا ز آنچه را که به توآموزش داده شده است هیچگاه متعلم تصور نکند می توان درمدت کوتاهی همه ی علوم معلم را فرا بگیرد همان طوری که متعلم در حال رشد است

معلم هم درحال رشد است معلم هم با بیان مطالب زوایای پنهانی از مطلب چه بسا بر او بیش از گذشته آشکار شود علاوه بر این ادب شاگردی اقتضا می کندکه انسان هیچگاه خودش را همطرازمعلم نبیند ولذا حضرت موسی به ایشان فرمود علی أن تُعَلِّمَنِ مما عُلِّمتَ رُشدًا بخشی از آنچه به شما آموزش داده شده است بیاموز

این آیه وآیاتی مربوط به داستان موسی وخضر در بر دارنده ی تعالیم فراوانی پیرامون آداب تعلیم وتعلم است.

درس هشتم زبان قران و مفاهیم

9 آبان ماه

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

فتعالی الله الملک الحق و لا تجعل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما ( طاها – 114)

نکات صرفی :

افعال :

فَتَعَالَى (فتعالی ) : از باب تَفاعُل/ ماضی/ فاعل الله

لَا تَعْجَلْ ( لا تجعل ) : ثلاثی مجرد/ لا ، لای ناهیه است و علت جزم فعل است

یُقْضَى ( یقضی) ٰ: معتل ناقص یایی/ مجهول/ مضارع

قُلْ ( قل ) : امر از تَقولُ به علت التقا ساکنین بعد از جزم اخر فعل باعث حذف حرف عله شده است صیغه ی بعدی امرش قولا است زیرا التقا ساکنین رفع می شود / اجوف واوی

زِدْنِی : ثلاثی مجرد / اجوف یایی است و معتل/ امراست از زیدْ مانند قوانین قُلْ حرف علّه حذف شده ولی در صیغه های بعد حرف عله باز می گردد.

نکات نحوی:

فَتَعَالَى ( فتعالی ):ف ، فا استنافیه است/ الله فاعل آن

الْمَلِکُ ( الملک ) : صفت برای الله

الْحَقُّ ( الحق ) : صفت دوم

وَلَا تَعْجَلْ ( ولا تجعل ): و، واو عاطفه

بِالْقُرْآنِ ( بالقرآن ) : جارو مجرور

مِنْ قَبْلِ ( من قبل ) : جارو مجرور

أَنْ یُقْضَى ( ان یقضی )ٰ: اَن ، اَن ناصبه است

وَحْیُ ( وحی ) : نائب فاعل برای أَنْ یُقْضَىٰ

رَبِّ ( رب ) : منادای مضاف منصوب و یای محذوفه ، ی آن مضاف الیه است

زِدْنِی ( زدنی ) : ی در اینجا مفعول به اول است و مفعول به دوم این فعل عِلْمًا است البته بنابر نظر برخی نقش تمییز هم می تواند داشته باشد.

نکات بلاغی

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

نکته اول : در عبارت قرانی

 وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ( و قل رب زدنی علما ) : بگو پروردگارا دانش مرا بیافزا

در ابتدای ایه کلمه قُل وجود دارد که فعل امر است از ریشه قَوَلَ و صیغه آن للمخاطب می باشد و اعلال به حذف در آن رخ داده است .

از نظر بلاغی چون این فعل از مقام بالا یعنی خداوند به مقام پایین تر یعنی پیامبر اسلام(ص) است در معنای اصلی و حقیقی خودش به کار رفته است.

اما فعل زِدْنِی که امر هم می باشد چون که از مقام پایین تر یعنی پیامبر اسلام(ص)(بنده)به مقام بالا یعنی خداوند می باشد دیگر نمی توان به آن امر گفت بلکه دعا می باشد و خود این فعل ( زدنی ) :

فعل(فعل امر) و فاعل (ضمیر مستتر انتَ وجوبی ) و مفعول به(ی) است و نون موجود در آن نون وقایه می باشد .

این دعا و درخواست متضمن تواضع و شکر و سپاس گزاری از خداوند است به این صورت که

زِدْنِی عِلْمًا : پروردگارا علم مرا زیاد کن. و نفرموده اند که خدایا به من علم بده بلکه گفته علم مرا زیاد کن یعنی خودش به این که خداوند به او علم ارزانی داشته است واقف است و متواضع می باشد و شاکر به این که خداوند به او علم ارزانی داشته است ، می باشد.

در رَبِّ که در واقع رَبّی بوده است به معنی پروردگارمن ،یا حرف ندا بوده است. اما (یاء )از آخر آن حذف شده و رَبِّ منادای مضاف ومنصوب می باشد و علامت نصب آن فتحه ی مقدره قبل از یا محذوفه .

حرف یاء که ضمیر متکلم وحده است حذف شده ولی کسره به نشانه وجود یاء باقی مانده است.

و دلیل بلاغی حذف یاء تخفیف و سهولت تلفظ است.

نکته نحوی زِدْنِی عِلْمًا این است که این جمله جمله ی جواب ندا می باشد و محلی از اعراب ندارد.

نکات تربیتی

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

در این آیه خداوند به پیامبر اکرم(ص)دعایی را آموخته است و آن دعا : (قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا، پروردگارا دانش مرا بیافزا.) می باشد.

پیام این دعا این است که انسان باید روحیه ی علم آموزی داشته باشد و برای افزایش معلومات خود تلاش بکند.

خداوند نسبت به پیامبر می فرمایید:

وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ: و تو (ای رسول ما) آیات قرآن (عظیم) از جانب خدایی حکیم و دانا (به وحی) بر تو القا می‌شود. (آیه 6 سوره نمل)

یعنی پیامبر از عالی ترین کانون معرفت سیراب شده است ولی در عین حال خدواند به او می فرمایید وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا.

نکته قابل توجه این است که در این آیه نمی فرمایید رَبِّ زِدْ عِلْمی : یعنی علم مرا افزایش بده بلکه می فرمایید زِدْنِی عِلْمًا یعنی من را افزایش بده از نظر علم.

نکته تربیتی موجود در آن ، این است که با این تعبیر ارزش واهمیت علم مشخص می شود و هر قدر انسان علمش بیشتر شود خودش بزرگتر می شود .

در تعابیر آمده است العلم ُسلطان : علم سلطه می دهد .

انسانی که دارای علم است بر دیگران برتری پیدا می کند. خود به خود کسی که عالم است سعه ی وجودی پیدا می کند و دیگران تحت تاثیر سعه ی وجودی او قرار خواهند گرفت و این نکته چه برای فرد عالم چه برای جامعه ی عالم صادق است.جامعه ی صاحب علم و فرهنگ بر سایر جوامع برتری دارد. و ایران اسلامی به خاطر سابقه ی متمادی علم و دانش وحکمتش امروز در میان سایر کشورها به عنوان یک کشور فرهیخته و متمدن با انسان های فهیم و با معرفت مطرح است. دانشمندان بزرگ کشور ما زبانزد سایر کشورها در شاخه های مختلف می باشند .

پس به هر میزان که علم فرد و جامعه بیشتر شود آن فرد و جامعه بزرگتر می شوند پس باید روحیه ی علم آموزی باید در بین همه وجود داشته باشد و معلم هم باید سطح معلومات خود را پا به پای شاگردان بالا ببرد.

درس دوم شمیم دانش

حفظ سوره ق-درس اول

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع حفظ قرآن

حفظ قرآن کریم که در آیات و روایات متعددی  به آن پرداخته  شده است ، البته دقت نظر در این آیات و روایات ما را به تعریف دقیق تری در زمینه حفظ قرآن می رساند . و دیدگاه اصیل را نسبت به موضوع قرآن کریم آشکار می کند .

حفظ قرآن در لسان علما و مراجع عظام تقلید و شخصیت برجسته دینی دیده می شود و به خصوص در این سالهای اخیر تاکیدهای بسیاری از سوی مقام معظم رهبری شده و ایشان خواستند که بسیاری از مردم و حدود ده میلیون نفر از جمعیت کشور حافظ قرآن باشند .

شاید با دانستن این مطلب این سوال در اذهان ایجاد شود که در حفظ قرآن چه خصوصیتی نهفته است که این مطالبه انجام شده و چرا و چگونه باید قرآن را حفظ کنیم و این موضوعاتی است  که برای هر مخاطبی که با مساله حفظ قرآن روبرو می شود حساسیت دارد و به ویژه فرهنگیان و معلمان عزیز که کارشان تعلیم و تربیت است باید به این موضوع بیشتر توجه داشته باشند .(گرچه بسیاری از معلمان از حافظان قرآن هستند بعضی کل قران و بعضی بخش را حفظ کرده اند .که در مسابقات و برنامه های مختلفی با معلمان عزیز که در این زمینه فعال بوده اند دیده شده اند )

بخشی از برنامه به چیستی ، چرایی و چگونگی حفظ قرآن و بخشی نیز به انجام حفظ قرآن معطوف می شود.

در مورد حفظ قرآن سوره مبارکه قاف انتخاب شده :

سوره مبارکه قاف  که در جز26 می باشد قرآنی هایی  که درکشور ما از آن استفاده می شود و دارای 604صفحه هستند این سوره در صفحه های   518و 519 و بخشی نیز در صفحه520 و کمتر از 3صفحه و دارای 45ایه و نسبتا آیات کوتاهی دارد.و به همین دلیل و دلایل دیگر برای حفظ انتخاب شده است .

حفظ قرآن با نزول قرآن آغاز شد و به صورت مکتوب بر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نازل نشد و سپس توسط عده ای از مسلمانان  نوشتن آیات نازل شده آغاز شد و آنچه که پیامبر (ص) برمردم تلاوت می کردند از محفوظات ایشان بود و بعد گروهی از مسلمانان به تشویق پیامبر (ص) به حفظ قرآن  پرداختند و در سالهای  بعد تا به امروز استمرار پیدا کرد.

 در واقع قدمت حفظ قرآن به زمان نزول قرآن  وبه زمان پیامبر برمی گردد و اولین حافظ قرآن از بین بشر شخص پیامبر اسلام (ص) بودند که کاملترین و جامع ترین حفظ قرآن  قطعا توسط خود پیامبر و سپس ائمه اطهار وسپس مسلمانان صدر اسلام وتا به امروز استمرار پیدا کرد.

جایگاه حفظ روشن شود.

در همین جا همین سوال پیش می آید که اگر در صدر اسلام به دلیل مکتوب نازل نشدن قرآن کریم حفظ قرآن جایگاه ویژه داشته است؟ آیا همچنان این جایگاه مطرح هست یا خیر؟ که در ادامه می پردازیم.

  اما در خود قرآن کریم نسبت به موضوع حفظ توجه شده است

اما به صورت خاص امر به حفظ کردن قرآن به این صورت که به معنی از بر خواندن با لفظ حفظ باشد نیامده، در قران کریم عمدتا کلمه حفظ و ریشه و مشتقات آن به معنی نگهداری کردن و مراقبت کردن آمده است.

اما آیاتی داریم که با استفاده از کلمات دیگری به موضوع حفظ قرآن اشاره می کند در یکی از این ایات خداوند می فرماید:

ایاتی که پیامبر گرامی اسلام بر مردم تلاوت می کند آنها را از روی نوشته ای از قبل تعیین شده نیاورده و نخوانده است. پیامبر پیش از خواندن قرآن هیچ خطی ننوشته بود و کتابی نخوانده بود.

وَ ما کُنتَ تَتلوا مِن قَبلِه مِن کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ

و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک

خداوند می فرماید این ایات تلاوت شده توسط پیامبر از سینه او و قلب ایشان بر شما خوانده می شود، بَل هُوَ ایاتٌ بیناتٌ فی صُدورِ الَذین اُتوا العِلم  ( سوره عنکبوت)

ایات بینات فی صدور الذین اتوا العلم  ( سوره عنکبوت )

ناگفته پیداست که خداوند در این آیه به  نوعی از حفظ و مرتبه ای از آن که جای آن قلب و سینه ی پیامبر گرامی اسلام است. و این مرتبه بسیار بالا از انس با قران و حفظ قرآن است.

نزل بِهِ الروُّحُ الاَمینُ الامین علی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرینَ  ( سوره مبارکه شعرا )

نزل به الروح الامین الامین علی قلبک لتکون من المنذرین  ( سوره مبارکه شعرا )

قران کریم به حفظ قران توجه ویژه داشته نه به این صورت که به معنی از بر خواندن بلکه موضوعی فراتر از آن.

اسم این سوره از حروف مقطعه ابتدای سوره گرفته شده، 29 سوره قرآن با حروف مقطعه آغاز شده اند. مثل سوره مبارکه بقره الم

چرا حروف مقطعه می گویم، چون به صورت حرف حرف و جداگانه می خوانیم نه به صورت کلمه ای متشکل از این حروف . مثلا الم   الف لام میم

ایه اول سوره شامل حرف مقطعه و سه کلمه دیگر است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

بسم الله الرحمن الرحیم

ق و َالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ﴿١﴾

ق و القرآن المجید ﴿١﴾

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

ق، سوگند به قرآن مجید (که قیامت و رستاخیز حق است) (1)

و واو قسم هست یعنی قسم به قرآن مجید. در فارسی قران را با صفت مجید خیلی یاد می کنیم

مجید یعنی نام آور با مجد و با عظمت.چیزی که نام و شهرت آن فراگیر شده باشد، که قرآن این چنین است.

********

حفظ سوره ی ق-درس دوم

19 مهر ماه

استاد محمد مهدی بحرالعلوم

 موضوع حفظ قرآن در خود قران کریم مورد توجه قرار گرفته است.آیاتی در جاهای مختلفی از قرآن داریم که نشان می دهد پیامبر گرامی اسلام، قرآن را از حفظ تلاوت می کردند و اتفاقا این آیات نشان می دهد، که حفظ قرآن برای پیامبر گرامی اسلام توسط خداوند تضمین شده بوده است و به ایشان  اطمینان داده شد که آیات قرآن از قلب و سینه مبارک آن حضرت حذف و فراموش نمی شود.

فرمود :" سنقرئک فلا تنسی " ما قرآن را بر تو اقراء می کنیم  و تو فراموش نخواهی کرد یا فرمود: " لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه . بسیاری از مفسرین معتقد هستند که این وعده ی خداوند بر جمع و قرائت قرآن و به سینه و قلب سپردن قرآن توسط خداوند برای پیامبر هست.

اما در روایات متعددی هم  موضوع حفظ قرآن را می بینیم. پیامبر اسلام(ص) مسلمانان را به حفظ قرآن تشویق می کردند، همچنین ائمه اطهار (ع).

امام صادق (ع) دعایی را برای حفظ قرآن تعلیم دادند که این دعا در کتاب شریف بحارالانوار و کتب دیگر آمده است. مضامین این دعا بسیار جذاب و جالب است. همه این روایات که در کنار هم می گذاریم باز هم به ما یادآوری می کند که موضوع حفظ قرآن بسیار فراتر از، از بر خواندن قرآن مثل از برخواندن خیلی کتب دیگر و موارد دیگر... است.

 به هر حال معلم هستیم و می دانیم که ما  بخش عمده ای از آموزش ها بر پایه یا  از روش حفظ کردن آموزش و تعلیم  داده می شود اما وقتی صحبت از قرآن و حفظ قران است دیدگاه آیات و روایات نسبت به این موضوع بسیار متفاوت  است از برخواندن دیگر موارد. وقتی به روایات توجه می کنیم می بینیم که از برخواندن قرآن  به صورت خواندن همین الفاظ، پایین ترین سطح حفظ قرآن است و مراتب بسیار بالاتری هم مطرح است. فهم قرآن، درک کردن قرآن، فهم جایگاه قرآن و حفظ کردن قرآن به معنی محافظت کردن از دستورات قرآن در واقع عمل کردن به آیات قرآن مورد توجه  آیات و روایات است.

 در دعای امام صادق (ع) که برای حفظ قرآن آمده است که اولین جمله این دعا این هست که :  " اللهم ارحمنی بترک معاصیک " خداوندا به من رحم کن با کمک کردن من به ترک کردن گناهان . یعنی پیش نیاز موضوع حفظ قرآن، پاک شدن از گناهان است در تعبیر امام صادق (ع).

در جای دیگر از این دعا می فرماید: "والزم قلبی حفظ کتابک" قلب من را همراه کن با حفظ کتابت. " کما علمتنی " همانطور که من اموزش دادی.

این دعا و روایات دیگر جایگاه حفظ قران را در دیدگاه اهل بیت  عصمت و طهارت (ع) و پیامبرگرامی اسلام (ص)  نشان می دهد.

 اتفاقا خیلی خوب است که ما می خواهیم قرآن را حفظ کنیم و حفظ قرآن را به دیگران توصیه کنیم از  این افق بلند اگاه باشیم. نگاه مان به این افق بلند باشد و نگاه مان صرفا به حفظ کردن ظاهر ایات قرآن نباشد. اگرچه آن هم ارزشمند است.

 ان شاء الله که همه ما روز به روز به بطن و متن اصیل قرآن نزدیک شویم.

حفظ سوره  " ق " را آغاز کردیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

ق و القرآن المجید.

 ق از حرف مقطعه بود که اسم سوره قاف هم از آن گرفته شده است. اینکه این حروف مقطعه چه معانی دارند و در ابتدای سوره ها چه چیزی را به مخاطب القا می کنند مفسران اقوال متعددی دارند. اما آن قولی که بیشتر به آن توجه شده است که این حروف رمز هایی بین خداوند و پیامبر گرامی اسلام (ص) هستند و برای ما ترجمه پذیر نیستند.

کسانی که در این مورد اطلاعات بیشتری می خواهند می توانند به تفاسیر و کتب علوم قرآنی مراجعه کنند.

فرمود: ق و القرآن المجید. معنی: قسم به قرآن مجید. که گفتیم مجد یعنی شهرت و فراگیر شدن نام و عظمت یک چیز. قرآنی که فراگیر و جهانگیر است همه جهان را فرا خواهد گرفت. بعضی ها معتقدند که این اخبار غیبی قرآن است یعنی روزی خواهد آمد که قرآن کریم و جایگاه آن برای همه جهانیان آشکار خواهد شد. در آیه دوم می فرماید: بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم فقال الکافرون هذا شیء عجیب.

معنی: با این که جایگاه قرآن رفیع و آشکار است اما کفار و مشرکان و گروهی از مردم تعجب می کنند از اینکه یک هشدار دهنده ای از بین خودشان برای آنها بیاید و آیات قرآن را تلاوت کند.

بل عجبوا. معنی:تعجب کردند، عجب پنداشتند و باور نکردندکه.منذر. معنی: انذار کننده ای برای آنها از بین خودشان بیاید.

در آیات دیگر قرآن هم خداوند از قول کفار ومشرکان نقل می کند که آن ها تعجب می کردند از این که کسی که با آنها غذا می خورد یا در بازار حرکت می کند در واقع مثل دیگران زندگی می کند بر او وحی می شود و آیاتی از قرآن برای مردم می خواند.

اتفاقا این آیه ای که خیلی ها هم حفظ هستند در سوره کهف همین را می فرماید: قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الی. معنی: من هم مثل شما بشری هستم که تفاوت من با شما این است که بر من وحی می شود.

 بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم فقال الکافرون هذا شیء عجیب.

.معنی: پس کافران می گویند این یک چیز عجیبی است که یکی از خودِ ما قرآن را بر ما بخواند، بر او قرآن نازل و وحی شود. با این جمله میخواهند منکر نبوت و رسالت پیامبر و دعوی ایشان مبنی بر رسالت شوند. حفظ این دو آیه اول که قرار بود آیه اول را به حافظه بسپارید خیلی هم آسان بود، برای ما خیلی آسان است. شما به کلمات این دو آیه توجه کنید ببینید بعضی از کلمات این دو آیه چقدر در محاوره فارسی ما کاربرد دارد. مثلا کلمه قرآن، کلمه مجید، کلمه عجیب، کلمه کافر، این ها کلماتی هستند که در فارسی کاربرد دارند.

 بعضی از کلمات این دو آیه هم در فارسی کاربرد ندارند اما کلمات رایج  قرآن و زبان عربی هستند مثل هذا، شئ، قال. بنابراین اگر به این دو آیه توجه کنید تقریبا یا تحقیقا  شما کلمه کم کاربردی را در این دو آیه نمی بینید، یا کلمات کاملا در فارسی به کار می روند یا هم خانواده های آن ها در فارسی به کار می روند. یا کلمات عربی پر کاربردی هستند لذا خواندن مکرر و سپس حفظ این آیات برای ما فارسی زبان ها موضوع پیچیده و  عجیبی نیست.

"ق و القرآن المجید. بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم فقال الکافرون هذا شیء عجیب" سعی کنید آیات را آنقدر از روی قرآن چند بار بخوانید تا جایی که مطمئن شوید بدون نگاه کردن به قرآن میتوانید آیات را از حفظ بخوانید ، هر وقت این اتفاق افتاد می توانید مطمئن شوید که برای کوتاه مدت این ایات قرآن را حفظ هستید. بعد از مدتی مثلا چند ساعت دوباره  همین آیات را از روی قرآن نگاه کنید و از حفظ هم بخوانید .

 

حفظ  قرآن- درس سوم

23 مهر ماه

 

حفظ قرآن  در صدر اسلام به صورت مکتوب نبود و سپس چندان رایج نبود اما در بین مسلمانان آموزش قرآن از طریق حفظ کردن و سینه به سینه صورت  می گرفت و قرآن ترویج و آموزش داده می شد .

 اما در عصر حاضر که قرآن در تیراژ بالا چاپ میگردد حفظ قران چه آثار و برکاتی دارد  که امروزه هم باید به آن بپردازیم ؟

انس یک مسلمان با قرآن موضوعی نیست که مربوط به یک دوره خاص ،یا یک جغرافیای خاص و یا یک  صنف خاص باشد .

در واقع  هر مسلمانی ، بلکه هر  انسانی که مخاطب خداوند متعال  در قرآن کریم است باید این کتاب را  خوب بشناسد و با آن  انس بگیرد و به فرموده قرآن تا میتواند قرآن بخوانید  :  " فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ"

در سیره اهل بیت عصمت و طهارت  علیه السلام می بینیم که تلاوت قرآن جز جدی ترین برنامه  های روزمره آنها بوده  در مدتهای  کوتاهی  یک ختم قرآن داشتند ودر هرماه چندین بار ختم قرآن انجام میدادند و به ما نیز توصیه شده تا میتوانیم قرآن بخوانیم و به فرزندانمان قرآن آموزش بدهیم .

اگر کسی سوره ای از قرآن را در خواندنش مداومت  کند  و در پس این تلاوت های مکرر  این قرآن را به حافظه خواهد سپرد ،خیلی از مطالب هستند که ما به دلیل تکرار زیاد که نسبت به آنهاداریم آگاهانه یا ناخودآگاه حفظ می شویم

معلمانی که یک شعر فارسی را سال هاتدریس میکنند شاید قصدی برای حفظ کردن آن  ندارند ولی  آن را حفظ می شوند یا کسانی که شبهای جمعه دعای کمیل  میخواند شاید قصدی برای حفظ کردن دعای کمیل  ندارند،  و لی آن را  حفظ می شوند.در گذشته بزرگترها که سوره  مبارکه "یس"را در شبهای جمعه یا صبح جمعه می خواندند و یا  برخی سوره ها را هر شب مثل سوره "ملک و نبا" را بعد از مدتی حفظ می شدند .

در واقع حفظ قرآن محصول "فاقروا ماتیسر  من القران"است که اصیل ترین نوع حفظ قرآن می باشد که در واقع  انس مکرر و مداوم با آیات قرآن است که  ما را به این حفظ قرآن می رساند و در همین انس دایمی با قرآن  برکاتی نهفته است.

1- مقام معظم رهبری فرمودند:کسی که حافظ قرآن هست، زمینه تدبر و تفکر در آیات را بهتر و بیشتر دارد .

قطعا همین طور هست چرا که کسی که آیات قران را در ذهن دارد  می تواند آنها را در مواقع مختلف به یاد بیاورد و موضوع واحد رادر موقعیتهای  مختلف میتواند بیاد بیاورد و با تفکر به آنها به نتایجی برسد و بهره برداری هایی بکند و  در حد وظرفیت خودش به  مقامی برسد.البته قطعا حافظی میتواندبه این حد برسد که از مفاهیم آنچه  که حفظ کرده  هم بهره مند باشد.

دومین برکات حفظ :

2- دومین برکات حفظ  قران  اثر وضعی می باشد :کسی که قرآن می خواند و می داند که  قرآن کلام خداست و حتی اگر معانی آن را کامل نداند و این ارتباطی که بین خودش  وخداوند احساس میکند و خود را مخاطب خدا می داند ناخودآگاه  تاثیری در روح و فکراین فرد قرائت کننده خواهد گذاشت .کسی که قرآن را زیادمی خواند  و حفظ می شود.  یک انس و همنشینی با قرآن احساس میکند و احساس این همنشینی خودش اثراتی دارد. خود این موضوع تذکردهنده است کسی که قرآن را همراه خود دارد ،

به هر حال همیشه یک تذکر دهنده همراه او هست .نه اینکه بگوییم  یک حافظ قرآن یک معصوم هست. خیر . اما اگر گناهی یا خطایی از او سربزند ، اول تذکردهنده نسبت به آن گناه همین قرآن می باشد که همنشین این فرد هست.

 

حفظ سوره " ق " درس چهارم

26مهر ماه

در جلسات قبل گفته شد که ؛ حفظ قرآن برکاتی دارد که تسلط بیشتر یک حافظ قرآن بر موضوع تفکر و تدبر آیات قرآن و زمینه سازی حفظ قرآن برای تدبر و تفکر را صحبت کردیم .

کسی که حافظ قرآن است و خود را همنشین قرآن می داند به سمت هرکاری نمی رود و اگر خطایی سرزد بهترین تذکر دهنده همین قرآن است که با او همراه است .

در ذهن ما موارد زیادی عبور می کند بخشی مفید هستند و بخشی باطل است در واقع لغو هستند ؛ نه سودی دارند و نه ضرر، بود و نبود آنها فرقی نمی کند به موضوعات زیادی فکر می کنیم وبخشی از آنها مضر و حتی خدای نکرده گناه باشد آنچه به آن فکر می کنیم .

کسی که قرآن را حفظ کرده و قرآن همراه اوست و قرآن را از حفظ تلاوت می کند و به آنچه می خواند فکر می کند معانی و مفاهیم آن را می داند ، بخش عمده ای از خطورات ذهنی او و سپس کم کم آنچه به قلبش می پذیرد و به درون جان او نفوذ می کند قرآن است .

3- سومین برکات حفظ:چه بهتر از این سخنی که باطل نیست ، شوخی نیست ، شعر نیست، حقیقت محض است و حقانیت محض است ، بنابراین کسی که قرآن را اینگونه تلاوت می کند با منبع اصیل نورانیت همراه خواهد شد و ذهن و انشالله قلب او مطهر خواهد بود،

 فرمود : "لا یعذب الله قلبا و عی القرآن ": خداوند عذاب نمی کند قلبی را که ظرف و جایگاه قرآن است ، البته قلبی که بخواهد جایگاه قرآن باشد باید پاک و مطهر باشد . در واقع حفظ قرآن و طهارت تاثیر و تاثردوطرفه ای دارد کسی که مطهر است پاک است ظرف آماده ای برای دریافت قرآن است و کسی که قرآن را حفظ می کند به تدریج به این طهارت افزوده می شود.

ادامه آیات برای حفظ:

بل کذبوا بالحق لما جاءهم فهم فی امر مریج (5) اَفلم یَنظروا الی سَماء فوقهم کیف بَنیناها و زَینّاها و مالها مِن فُروج(6)

  بل کذبوا بالحق لما جاءهم

با توجه به معانی آیات قبل ، کفار در رسالت پیامبر و در وعده معاد تردید ایجاد کردند و گفتند خیلی بعید است که ما دوباره بعد از مرگ برگردیم . و گفتند این حرف عجیبی است که یک نفر از بین خودمان آیاتی را بر ما بخواند و بگوید که بر او وحی شده است .

 در این آیه خداوند می فرماید : اینها حق را تکذیب کردند ، دروغ پنداشتند ، دروغ انگاشتند ، زمانی که بر آنها آمد در واقع قرآن را تکذیب کردند ،پیامبر را تکذیب کردند .

  فهم فی امر مریج(هرج و مرج فکری دارند)

 آنها در امری ناپایدار هستند . اینها ثباتی ندارند.

افلم ینظروا الی سماء

آیا اینها به آسمان نگاه نمی کنند .

فوقهم :

که بر فراز آنهاست .آسمانی که بالای سر آن هاست .

کیف بنینا ها :

 چگونه ما این آسمان را بنا کردیم .

و زیناها :

و آن را تزیین کردیم چقدر زیباست این آسمان .

و مالها من فروج

و این آسمان خلل و شکافی ندارد ، یک دست است . البته منظره آسمان را در روز یا به خصوص در شب و این زینت ها را همه ما دیدیم. به خصوص آنهای که در شهرهای آلوده زندگی نمی کنند این صحنه ها را خیلی زیباتر می بینند .

در صحرا آسمان زیباتر دیده می شود. اما با همین نگاه ساده همه ی عجایب و شگفتی های آسمان و کیفیت بنا کردن و بنا شدن آسمان را نمی شود دریافت کرد ، زیبایی ها را می شود دید .

کسانی که تحقیق می کنند به زیبایی ها و شگفتی های بیشتری دست می یابند.

این عجایب ، این شگفتی ها، این زیبایی ها کار کیست؟

 همین خدایی که قرآن را نازل کرده و پیامبری را فرستاده و وعده ی معاد و قیامت را هم داده است .

خداوند در این آیات می خواهد قدرت خود بر آفرینش را ذکر کند . آسمان و در آینده زمین ، نزول باران ، رویش گیاهان و در واقع پاسخ به این سوال که آیا می شود دوباره همین اموات ( کسانی که از دنیا می روند) زنده شوند؟ اِحیا شوند؟ خداوند می فرماید کسی که این آسمان هاو زمین را با این عجایب و قراین و شگفتی ها واین نظم و زیبایی ها آفریده می تواند دوباره هم آنها را بیافریند .

 بار اولی که آنها را آفرید از هیچ ، از نبودن آنها را آفرید و اکنون دوباره می خواهد آنها را خلق کند بنابراین کسی که بار اول این کار کرده بار بعد هم می تواند این کار را بکند.

  بل کذبوا بالحق لما جاءهم فهم فی امر مریج (5) افلم ینظرو الی سماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها و مالها من فروج(6)

کلمات آشنا در این دو آیه کم نیستند .

کلمه حق ، سماء، زیناها که در فارسی زینت یا تزیین داریم . ینظروا از نَظَر ، نگاه کردن ، توجه کردن. بنابراین کلماتی که یا خودشان در فارسی به کار می روند یا هم خانواده های آنها و یا در عربی پرکاربرد هستند باز هم در این آیات ما می بینیم .

همین موضوع باعث شده خواندن ، حفظ کردن و فهم ترجمه اولیه آیات قرآن موضوع سختی برای ما فارسی زبان ها نباشد .

یک موضوع مهم هنگام حفظ قرآن ، برگشت و تکرار آیاتی است که در روزهای گذشته حفظ شده اید در واقع مرور محفوظات ، است .

همه ما از کودکی بعد دوران تحصیل و بعد احتمالا دانشگاه به بعد تا به امروز موارد زیادی را حفظ کردیم اما خیلی از آنها را هم بدست فراموشی سپردیم . فراموشی مطلق شاید نه ، اما بطور نسبی شاید آنها را فراموش کردیم .

شاید دوباره آنها را ببینیم ، بخوا نیم و توجه کنیم به یاد بیاوریم .

 در دوران تحصیل اشعار زیادی را حفظ کردیم ، فرمول های زیادی را حفظ کردیم ، اطلاعات زیادی را از تاریخ و جغرافی و .... حفظ کردیم و خیلی ازآنها را فراموش کردیم . بنابراین همه می دانیم که محفوظاتی که به آن مراجعه نکنیم و دوباره تکرار نشود آنها را از دست خواهیم داد و غباری از فراموشی روی آنها را فرا خواهد گرفت.

بنابراین در مورد قرآن هم همین است بعضی از افراد قرآن را حفظ می کنند و حتی به سمت حفظ کل قرآن می روند اما به پشت سرشان در محفوظات توجه ای نمی کنند و هرچه جلوتر می روند از آن طرف آیاتی را به فراموشی می سپارند مثلا ده جزء قرآن را خوانده اند و حفظ کرده اند اما قدرت پاسخگویی و داوری را ندارند.

 یکی از مهمترین دلایل این است که همزمان با حفظ کردن مرور محفوظات را انجام نداده اند. در همین سوره ی مبارک ق اکنون که آیه پنجم و ششم را حفظ می کنید به آیات اول تا چهارم هم توجه کنید .

 اکنون مقدار محفوظات شما از سوره ق چند خطی و چند آیه ای بیشتر نیست.شما می توانید در یک وعده پنج دقیقه ای دو یا سه بار همین آیات را از ابتدا بخوانید.

در فواصل مختلف مثلا بعد از نماز صبح ، بین نماز ظهر و عصر و بین نماز مغرب و عشاء و یا در فواصل دیگری که برایتان میسر است .

در هر صورت برگشت شما به این آیات باید مکرر باشد و وقتی به سراغ آیات جدید می رویم از کیفیت محفوظات گذشته خیالمان راحت باشد.

آموزش حفظ سوره ی قاف-درس پنجم

استاد محمد مهدی بحرالعلوم

30 مهر ماه

اساس حفظ قرآن، مثل حفظ کردن هرچیز دیگری بر پایه تکرار همراه با توجه است. روان شناسان معتقدند که هر چیزی را که انسان حفظ کند ، بعد از ارتباطی که یکی از حواس پنج گانه انسان با شیئی دارد ، یعنی چیزی را می بیند، یا می شنود، یا استشمام می کند ، یا لمس می کند و یا می چشد، در حافظه کوتاه مدت انسان از آن شئ اثری باقی می ماند ، که درصورت تکرار این تماس و توجه بیشتر به آن مطلب و شئ آن اثر ماندگار تر می شود تا به حافظه بلند مدت انسان رسوخ کند و در واقع آن زمان است که می گوییم مطلبی را حفظ کردیم و به یاد داریم.

حفظ کردن آیات قران هم از همین اساس حفظ کردن ها پیروی می کند. البته همانطور که گفتیم تعریف روایات و آیات ما از حفظ قران چیزی فراتر از حفظ الفاظ قرآن است . اما از همین جا هم آغاز می شود. در واقع خواندن و یا شنیدن آیات قرآن به صورت مکرر و تمرکز کردن بر آن و توجه کردن و به ویژه توجه به اجزاء آیات قرآن، کلمات آیات و معانی آیات، مسیری است که حفظ آیات قرآن را برای ما میسر می کند.

مراحل حفظ قرآن :

1) اولین گام برای حفظ قرآن ، خواندن صحیح و روان آیاتی که می خواهیم حفظ کنیم. خواندن قرآن مهارت است ، اما مهارت سختی نیست که از عهده آن بر نیاییم . خواندن کلمات قرآن برای ما فارسی زبان ها که زبان مان نزدیک به زبان عربی است کار سخت و دشواری نیست.

 اما بعضی افراد به دلیل اینکه تمرین و توجه نکرده اند، وقتی می خواهند قرآن را باز کنند و از اواسط قرآن، مثلا جزء بیست و ششم ، سوره ی قاف(سوره45) را می خواهند بخوانند احساس می کنند که نمی توانند یا واقعا هم نمی توانند.

بعضی افراد هم هستند که مهارت خواندن قرآن را دارند ، اما وقتی می خواهند قرآن را بخوانند و آیات خوانده شده را حفظ کنند دقت کافی به خرج نمی دهند و در خواندنشان اشتباهاتی وجود دارد. و همین را حفظ می کنند .

کسانی که قرآن را اشتباه می خوانند و اشتباه حفظ می کنند، پاک کردن و اصلاح این اشتباه در آینده برای آن ها کار ساده ای نخواهد بود . بنابراین، اولین گام برای حفظ قران "صحیح و روان خواندن آیات قران" است.

البته روان هم باید باشد،یعنی بدون تکلّف ، بدون مکث های طولانی و غیر طولانی.(بدون تپق زدن)

با گوش کردن ، استماع آیات قرآن ، از طریق CDو نرم افزارها و نوار های ترتیل قرآن، می توانید بعد از گوش کردن و صحیح شنیدن و صحیح خواندن، آیات را حفظ کنید.

پس گام اول در حفظ کردن آیات قرآن است.گام ساده ای به نظر می رسد اما یکی از مهم ترین ریشه های حفظ قرآن است. بعد از تسلط بر خواندن قرآن و مهارت بر صحیح خواندن آیاتی که می خواهیم حفظ کنیم .

2) گام بعد" تقطیع و تقسیم کردن "است.

تکنیک تقطیع موضوعی نیست که ما در حفظ قران ابداع کرده باشیم یا مختص حفظ قران باشد.

اگر توجه کرده باشید در حفظ اشعار فارسی یکی از بهترین راه ها تقطیع اشعار مثلا به ابیات است، اگر یک قطعه شعری ۱۴بیت دارد . اگر آن را به ۱۴قسمت تقسیم کنیم و یا هر دو الی سه بیتی را که به یک موضوع با یک محور پرداخته شده .مثلا هر ۱۴بیت را به ۷قسمت ۲بیتی تقسیم کنیم و قسمت به قسمت جلو برویم و حفظ کنیم این کار را تسهیل می کند، در حفظ قران نیز همینطور است.

یک راه در حفظ قران مثلا سوره «ق» ۱۰الی۲۰بار از اول تا آخر بخوانیم، و حفظ کنیم که امکان پذیر هم است،

اما راه دوم آیات سوره «ق» را تقسیم کنیم و در هر برنامه مثلا ۲آیه بخوانیم و حفظ کنیم، قطعا تقطیع بهتر و راحت تر است.

اما توصیه نمی شود که قطعات متعدد باشد هر چه قطعات کمتر باشد در آینده متصل کردن آنها آسانتر و راحت تر است.

ادامه حفظ

بسم الله الرحمن الرحیم

والارض مددناها و القینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل زوج بهیج (آیه ۷)

و زمین را گستردیم و در آن کوه های استوار افکندیم و در آن از هر نوع گیاهان خرم رویاندیم( ترجمه آیه ۷)

تبصره و ذکری لکل عبد منیب (آیه ۸)

تا مایه بصیرت و یادآوری برای هر بنده ی توبه کاری باشد.(ترجمه آیه ۸)

در آیات گذشته خداوند صحبت از آسمان و کیفیت بنای آسمان و و تزئین و استحکام و یک دست بودن آسمان کرد،

 در اینجا صحبت از زمین است ما زمین را گستراندیم و در آن لنگرگاه هایی افکندیم.

«رواسی» به معنی لنگرگاه ها، لنگر، جاهایی که زمین را محکم کرده و محکم نگه می دارد.

مفسرین گفته اند منظور کوهایی است که اینجا و در آیات دیگر قرآن نیز آمده است که مانند میخ هایی کوبیده به زمین شده و زمین را از اینکه حرکت های ناگهانی داشته باشد محافظت می کند. در توضیح این آیات و عبارات حتما عالمان و دانشمندان زمین شناسی و دیگر علوم نیز تحقیق می کنند و این عجایبی که قران از آن صحبت کرده حتما تایید می کنند.

« و انبتنا فیها من کل زوج بهیج »

و در زمین رویاندیم گیاهان از انواع مختلف، گیاهانی که شادی آور هستند، روحیه می بخشند، «بهیج» بهجت آفرین هستند.

« تبصره » نگاه کردن به آسمان و زمین برای بینا کردن و بصیرت بخشیدن به شماست.

« و ذکری » و باعث تذکر و پند و اندرز است.

« لکل عبد منیب » اما نه برای هر کسی ، برای آن بنده ای که اهل توجه و بازگشت و انابه به درگاه خداست.

همه ما طلوع آفتاب، آسمان، بارش باران ، رویش گیاهان ، ستارگان و خورشید و ماه را می بینیم ، اما همه از این آفرینش و دیده های خودشان برای حقانیت قران و صداقت پیامبر اسلام و وجود خداوند و قدرت خدا پی نمی بریم.

اما آن بنده ی منیب و انابه کننده ، بنده ای که دلش با خداوند صاف است از این که می بیند بهره ی دیگری می برد.

به کلمات آشنای این دعا دقت کنید، کلماتی که زیاد دیده اید و در فارسی به کار برده اید و ببینید که چقدر خواندن و حفظ کردن قران برای ما فارسی زبانان ساده است و چه زیباست هم از لحاظ معنی و هم از لحاظ لفظ.

 

آموزش حفظ سوره ی قاف- درس ششم

3 آبان

هر مسلمانی باید نسبت خودش را با قرآن کریم تعریف کند، ما با قرآن چقدر نزدیک هستیم یا شاید خدای نکرده نزدیک نیستیم؟ آیا درهمان مسیری هستیم که قرآن به ما آموزش می دهد یا خدای نکرده بر خلاف آن؟ آیا زاویه ای داریم یا خیر؟ آیا قرآن را می خوانیم؟ آیا چیزی از قرآن در حافظه یا درقلب ما رسوخ کرده، چیزی از قرآن را همراه داریم؟ آیا آیه ای است که مطمئن باشیم به آن به طور کامل به آن عمل کردیم؟

این ها سؤالاتی است که من باید از خودم بپرسم، در خلوت خودم و شما هم در خلوتگاه خودتان بپرسید وان اشالله هرجایی هستید و هر نسبتی که با قرآن دارید روز به روز این انس بیشتر شود ودر واقع ما با قرآن نزدیک تر باشیم .

گفتیم که حفظ قرآن مراحلی دارد؛

1) صحیح خواندن قرآن و روان خواندن قرآن

2) بعد تقطیع آیه و یا سوره ای که می خواهیم حفظ کنیم به بخش های کوچک تر و حفظ کردن هر قطعه.

در تقطیع، جلسه ی گذشته مختصر صحبت کردیم، یک نکته را اضافه می کنیم؛ جلسه گذشته گفتیم که هرچه قطعات حفظ کمتر باشند در آینده ما راحت تر خواهیم بود، اما یک سؤال هم اینجا پیش می آیدکه  « ملاک تقطیع چه چیزی باشد بهتر است؟»

آیا مثلا هر آیه یک قطعه ؟ یا هر جمله، یک قطعه ؟ یا مثلا هرخط قرآن یک قطعه؟ به طور مختصر، بهترین ملاک ها ملاک هایی هستند که بر اساس «معانی آیات قرآن» انتخاب می شوند.

 یعنی اگر ساختار آیات قرآن را به لحاظ جمله بندی بشناسیم و قرآن را به این نحو حفظ کنیم، خیلی هم زیباست، حفظ پایدارتری هم خواهیم داشت، به معانی هم بیشتر توجه کردیم . البته اگر آیه به آیه مثلا در همین سوره ی مبارکه قاف، هر آیه را می توانیم یک قطعه قرار دهیم.

 ما در هر برنامه دو آیه را باهم می خوانیم . شما می توانید در ادامه ی کار اگر برایتان همین دو آیه زیاد بود، هر آیه را یک قطعه قرار بدهید، یا آن هایی که وضع بهتری دارند می توانند جلوتر بروند .

هر چند آیه را یک قطعه قرار بدهند. به هر حال در این برنامه بر اساس تعداد جلسات و تعداد آیات سوره قاف هر جلسه دو آیه را به صورت یک قطعه قرار دادیم.

پس ملاک تقطیع هرچه معنا محورتر باشد، قاعدتا بهتر است .

توجه به معنای آیات قرآن در حفظ قرآن، به دو دلیل ارزشمند است

الف) ما قرآن را می خوانیم تا بفهمیم، بنابراین وقتی کسی معنا محور قرآن را حفظ می کند به این هدف نزدیک تر می شود. حافظ قرآن زمینه ی تدبر در آیات قرآن را بهتر می داند، پس چقدر خوب است که به معانی هم آشنا باشد.

ب‌) کسی که با توجه به معانی و ساختارهای معنایی آیات قرآن، قرآن را حفظ می کند، حفظ پایدارتری هم خواهد داشت.

3)مرحله سوم حفظ: توجه به معانی آیات :

وقتی می گوییم یک حافظ قرآن باید معانی و مفاهیم آیاتی را که می خواند بداند، ممکن است یک سؤال برای شما پیش بیاید که معانی و مفاهیم آیات قرآن که پایان پذیر نیست، هیچ کس ادعا نکرده که به تمام آنچه که در قرآن است به لحاظ محتوا دست پیدا کرده، هیچ مفسری این حرف را نزده ، بنابراین اگر ما حفظ قرآن را متوقف کنیم بر فهم دقیق و صحیح و کامل آیات قرآن، هیچ وقت قرآن را نمی توانیم حفظ کنیم.

اما وقتی ما صحبت از فهم معانی قرآن می کنیم برای حفظ آن، منظورمان ترجمه اولیه آیات قرآن است، همان چیزی که در ترجمه آیات نوشته شده ما هم یک اشاره مختصری به آن می کنیم.

« و الارض مددناها و القینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل زوج بهیج » ( سوره ق – 7)

« تبصره و ذکری لکل عبد منیب » ( سوره ق – 8)

این کلمات چه هستند؟ منظور این آیه چه چیزی است؟

وقتی می خواهیم ترجمه اولیه آیات را دریافت کنیم از دو مسیر می توانیم حرکت کنیم :

 ۱- کلمه به کلمه معنی آیاتی که پیش رو داریم بدانیم و بعد آنها را به هم متصل کنیم و بعد بفهمیم آیه چه می گوید. در واقع از جزء به کل حرکت می کنیم .

مثلا والارض ( ارض ) : زمین

مددنا ها : گستراندیم آن را

 والقینا : افکندیم

فیها : در آن

رواسی : لنگرهایی(کوههایی)

بنابراین، این یک مسیر است.

2- مسیر دوم این است که ترجمه کلی آیات را بخوانیم فارغ از اینکه کدام کلمه چه ترجمه ای دارد، بعد به این می پردازیم که کدام کلمه ترجمه کدام کلمه است .

مثلا وقتی می خوانیم که

قد علمنا ما تنقص الارض منهم : ما می دانیم که زمین از آنها چه می کاهد.توصیه ما برای اینکه از کدام یک از دو مسیر حرکت کنید بستگی به کسی دارد که می خواهد آن کار را انجام دهد. کسانی که با معانی آیات قرآن آشنا نیستند و مبتدی هستند در واقع در این موضوع ما به آنها توصیه می کنیم که از کلیات به جزییات بیایند .در واقع معنی کلی آیه را فرا بگیرند در ذهن داشته باشند با آن آشنا شوند و بعد کلمه به کلمه را موشکافی کنند و بشناسند.

 اما کسانی که مبتدی نیستند وکلماتی از عربی یا آیات قرآن را می شناسند آنها می توانند بیشتر دقت کنند و به معانی نزدیک تر شوند.

 در هر حال کسی که می خواهد قرآن را حفظ کند قاعدتا باید با معانی اولیه آیات قرآن آشنا شود. البته به تدریج باید با مفاهیم آیات قران آشناتر شود. با دقایق و لطایف آیات قرآن آیات آشنا شود و روز به روز هم با تلاش علمی و هم با طهارت روحی به این مفهوم نزدیک تر شود . در واقع به تدریج ما این را استمرار می بخشیم، با سوره قاف بیشتر آشنا می شویم.

 اما الان چیزی که در مراحل حفظ داریم از آن صحبت می کنیم آشنایی اولیه با ترجمه آیات شریفه قرآن است.

ادامه حفظ:

آیات نهم و دهم را با هم بخوانیم به شرط اینکه شما ۸ آیه اول را خوب حفظ کرده باشید.

ونزّلنا من السّماء ماء مبارکا فانبتنا به جنات وحب الحصید. (سوره ق – 9)

والنخل باسقات لها طلع نضید. ( سوره ق – 10)

 

آیه ۹ در ادامه ذکر آفرینش خداوند در زمین وآسمان و تذکر به قدرت خداوند برای آفرینش که می خواهد در نهایت به ما تذکر دهد کسی که این آسمان و زمین، این عجایب و شگفتی ها را آفریده می تواند بار دیگر در قیامت ما را زنده کند.

 در ادامه خداوند می فرماید: و نزّلنا من السّماء ماء مبارکا : ما نازل کردیم از آسمان آبی با برکت که برکتش را ذکر می کند.

فانبتنا به جنات : رویاندیم به واسطه آن آبی که نازل کردیم باغ هایی.

 و حب الحصید: و دانه های درو شده ای.

والنخل باسقات لها طلع نضید : و درختان خرما، نخل های افراشته و سربلندی که خوشه ها وشکوفه هایی دارد که روی هم چیده شده است.

طلع نضید : روی هم چیده شده.

 این آیات هم کلمات آشنا دارد و هم یکی دوتا کلمه که کمتر ما در فارسی به کار می بریم.

مثل حصید و نضید.

حصید : درو شده.

نضید : روی هم چیده شده.

 اینها هریک نشانه هایی از قدرت آفرینش خداوند است.

 و نزّلنا من السّماء ماء مبارکا فانبتنا به جنات و حب الحصید. و النخل باسقات لها طلع نضید‌.

درس هفتم نکاتی پیرامون حفظ سوره قاف

7 آبان ماه

در جلسات قبل درباره مراحل حفظ قرآن صحبت شد ، اینکه:

1) صحیح و روان خوانی قرآن

2) تقطیع

3) دقت و توجه به معانی آیات

علاوه بر توجه کافی و دقیق به معنای آیات قرآن،

4) نگاه دقیق و توجه به ظواهر آیات هم بسیار مهم هستند.

خداوند نعمتی به نام بینایی به انسان بخشیده است که از طریق این نعمت می توانیم ارتباط خود را با قرآن بیشتر کنیم. در احادیثی مختلفی حتی نگاه کردن به خط قرآن هم دارای ثواب بر شمرده شده است.

البته قطعا فقط نگاه کردن کافی نیست ، اما قرآن کتابی است که کمترین ارتباط با آن اگر یک ارتباط مومنانه باشد نتایج بسیار خوبی را در پی خواهد داشت، بنابراین نگاه کردن دقیق یکی از مراحل حفظ قرآن کریم است.

معمولا کسانی که قران را توام با نگاه دقیق به آیات حفظ می کنند، پس از مدتی تصویر صفحه و آیاتی که حفظ شده در ذهن مجسم می شود که این تصویر به آنها در یادآوری کمک می کند تا صحیح و دقیق بتوانند بخوانند. در یک نگاه دقیق به ظواهر آیات با موضوعاتی از قبیل بلندی و کوتاهی آیات، کلمات تشکیل دهنده، شناسایی کلمات تکراری خاص، میزان آشنایی این کلمات با گوش و چشم شما و تصور آهنگ و وزن، پی می بریم.

 

بنابراین حافظانی که قصد حفظ کل قرآن یا فقط یک سوره را دارند توصیه می شود از یک مصحف و یک جلد قرآن استفاده کنند. قران ها در کشور ما به لحاظ نگارش و خطوط و علامت گذاری متفاوت هستند.

حافظانی که از قرآن های مختلف با رسم الخط ها و علامت گذاری های مختلف استفاده می کنند بعد از مدتی در ذهن آنها تشتتی ایجاد می شود که برای یادآوری با مشکل مواجه خواهند شد.

در این نگاه ما نمی خواهیم افراط کنیم گاهی دیده می شود در موضوع حفظ قرآن در کشور ما این ظواهر آیات بیش از آنچه که در واقع باید به آن پرداخته شود به خصوص در موضوع حفظ قرآن پرداخته می شود.

مثلا در بعضی مجالس شاید دیده باشید ۱۰ صفحه بعد پایین صفحه چه نوشته شده و ضربدری بخوانیم یا نخوانیم. این ها کارهای نمادین و نمایشی است که در آموزش حفظ قرآن ما آن ها را توصیه نمی کنیم حالا اگر چند نفر باشند و این چنین تسلطی داشته باشند اشکال ندارد اما این یک مسیر اصیل و در واقع قابل توصیه برای عموم علاقه مندان به حفظ قرآن نیست.

 مسیر اصلی خواندن آیات قرآن است که در قرآن هم به آن تاکید شده است. فهم معانی آیات قرآن است و تدبر در آیات قران است. پس تفکر در آنها و به عمل رساندن دستورات قرآن است که این هم اشاره شده است. در واقع ما مخاطب قرآن هستیم و هدف نهایی این است که ما براساس عمل به دستورات قرآن به مراتب بالاتر برسیم.

آیات ۱۱ و ۱۲ را با هم می خوانیم :

رزقا للعباد و احیینا به بلده میتا کذلک الخروج.

کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود.

حتما به خاطر دارید که در آیات گذشته نعمت هایی از خداوند ذکر شد به ویژه در آیه نهم به بعد بحث نزول آب از آسمان همان باران یا نزولات آسمانی است. بعد اینکه بارش باران باعث شد که جنات و درختان سر به فلک کشیده ای رویش پیدا کند و ما از میوه های آن استفاده کنیم.

اینجا می فرماید: آنچه که براساس این بارش باران رویش پیدا کرد.

رزقا للعباد : رزقی برای بندگان است.

واحیینا به بلده میتا : و به واسطه این آبی که از آسمان نازل کردیم زمین مرده را زنده کردیم.

اینجا زنده کردن یک مرده، در واقع زمین مرده وقتی که زمین بایری که در آن گیاهی رویش می کند اینجا زنده می شود، این را ما همه می بینیم.

قرآن می فرماید:

 کذلک الخروج : همچنین که یک زمین زراعت نشده ای با آب باران بارور می شود و زنده می شود ما هم شما را در روز قیامت از خاک مرده ای مجددا زنده می کنیم این در پاسخ به آن آیات گذشته است: والعجب انجاءهم انذروا منهم فقالت کافرون هذا شی عجیب.ائذا متنا و کنّا ترابا ذلک رجع بعید.آیه دوم و سوم سوره ق است.

اما خداوند می فرماید که همانطور که ای پیامبر قوم تو ، تو را تکذیب کردند،

کذبت قبلهم قوم نوح: قوم نوح هم قبل از این ها پیامبرشان را و رسالت او را تکذیب کردند. و اصحاب الرس و ثمود

 اصحاب رَس: در تفاسیر در مورد آنها مطالبی نوشته شده است.

و ثمود : و قوم ثمود که پیامبرشان حضرت صالح بود و آن ها هم تکذیب کردند. داستان قوم نوح و ثمود در قرآن زیاد ذکر شده است. خداوند می خواهد بفرماید که همانطور که اقوام گذشته پیامبران را تکذیب کردند، ای پیامبر تو را هم قومت تکذیب می کنند و اینجا می خواهند تذکر دهند که همانطور که آنها به جایی نرسیدند و نهایتا دچار عذاب الهی شدند، تکذیب کنندگان تو راه به جایی نخواهند برد.

 با توجه به آیات می بینید که ما کلمات آشنا زیاد داریم.کلماتی که در فارسی هم آنها را می خوانیم در محاوره هم استفاده می کنیم .

مثل کلمه رزق، عباد، خروج یا کلماتی که ما در قرآن زیاد می بینیم مثل کلمه قبلهم، قوم، اصحاب و نام مبارک نوح و قوم ثمود.

 

درس هشتم آموزش حفظ سوره قاف

10 آبان

مراحل حفظ قرآن

1) خواندن صحیح و روان آیات

2) تقطیع

3) توجه به معانی آیات

4) توجه به الفاظی که می خواهیم حفظ کنیم

مراحلی بودند که مختصرا درباره ی آن گفتگو کردیم.

بعد از این مراحل که همه مقدمه ای برای حفظ کردن هستند و با طی کردن آن ها به درجات یا درصدی از حفظ کامل آیات می رسید، نوبت مرحله ی دیگری است

5) تکرار خواندن آیات از روی قرآن

این تکرار نکته ی بسیار مهمی است.

ما همه ی چیزهایی که حفظ هستیم و قدرت یادآوری آن ها را داریم از متون و یا موارد دیگری مثل بوی یک گل یا طعم یک غذا ؛ براساس تکرار است.

کسی که صدای یک نفر را می شنود کم کم تن صدای او و خصوصیات صدای او در ذهنش یه خاطر سپرده می شود، اگر بعد از مدتی صدای آن فرد را بشنود او را به یاد می آورد.

حفظ کردن یک شعر هم از همین دسته است ، حفظ کردن شماره تلفن هم همین طور و حالا بحث ما حفظ کردن قرآن کریم هم همین طور است.

اگر بخواهیم آیاتی که حفظ کردیم در حافظه ی ما ماندگار باشد مسیر آن تکرار است ، البته تکراری که همراه با توجه و تمرکز باشد و این توجه هر چه دقیق تر و به اجزاء آیات قرآن باشد حفظ ما پایدارتر وماندگارتر خواهد بود.

این که تکرار چند بار باید باشد مثلا اگر شما می خواهید آیه ای را حفظ کنید چند بار تکرار کنید تا آن آیه را به حافظه بسپارید؟

در پاسخ باید بگوییم که برای افراد مختلف پاسخ متفاوت است و اتفاقا برای یک فرد در شرایط مختلف هم پاسخ متفاوت است.

شما حتما تجربه کرده اید بعضی از اوقات یک موضوع را یک بار می شنوید یا می خوانید حفظ می شوید ، اما ممکن است در شرایط دیگری که اضطراب دارید یا عصبانی هستید یا خیلی خوشحال ، ذهن و حافظه ی شما با تمام توان در اختیار شما نیست. دراین شرایط یک مطلبی را بارها می خوانید اما حفظ نمی شوید. این تجربه را همه در شب های کنکور یا امتحان داریم که خیلی حرص داریم برای این که مطلبی را بخوانیم و یادمان نرود اما هر چه می خوانیم به دلیل اضطراب کم تر یادمان می ماند.

بنا براین پاسخ به این سؤال که چند بار یک متن یا آیه را بخوانیم تا حفظ شویم؟

بستگی به افراد مختلف و شرایط متفاوت دارد ، اما هر فرد به طور میانگین می تواند این را برای خودش به دست بیاورد. افرادی را داریم و دیدیم که آیه را یک بار که می خوانند از روی قرآن حفظ می شوند و این استعدادی است که خداوند به آن ها عطا کرده است و بعضی از افراد بارها می خوانند تا حفظ بشوند.

 این حدیث را از امام صادق (ع) عرض کنیم که فرمودند:

" کسانی که قرآن را با مشقت حفظ می کنند، خداوند برای آن ها دو اجر قرار خواهد داد. یک اجر برای حفظ قرآن و یک اجر آن مشقتی است که در آن مسیر متحمل شده است."

بطور طبیعی گذران عمر و بالارفتن سن در این موضوع موثر است. البته همیشه استثنائاتی وجود دارد اما بطور طبیعی در سنین بالاتر این تمرکز کمتر می شود.

 قرآن هم می فرماید که: " و من نومره ننکسه فی الخلق " کسی که به او عمر داده می شود از آن طرف در توانایی های او خلل هایی پیش خواهد آمد. البته باز هم می گویم استثنائاتی هم داریم کسانی بودند که در سنین بالا قرآن را حفظ کردند و موفق هم بودند اما عزم جدی تری را می طلبد.

 گفتیم که این تکرار به تعداد افراد متفاوت است اما هر کسی بعد از مدتی این را و تعدادش را به دست خواهد آورد پس یک مرحله از حفظ ما این تکرار خواندن از روی قرآن است یا مثلا برای کسانی که نابینا هستند یا استفاده از خط خاص نابینایان یا شنیدن آیات یا بچه هایی که در سن قبل از دبستان هستند و سواد خواندن ندارند باز از طریق شنیدن.

به همین ترتیب آنها هم باید در شنیدن آیات قرآن تکرار داشته باشند. این تکرار که در موضوع حفظ قرآن جایگاه خودش را دارد اما تکرار خواندن قرآن، در احادیث، ما زیاد می بینیم که در مورد سوره های مختلف که هر کس که سوره مبارکه ملک را هر شب بخواند به این درجات خواهد رسید یا این نعمتها را دریافت خواهد کرد. سوره واقعه به همین ترتیب، سوره نوح به همین ترتیب، سوره هایی هستند که توصیه هایی شده است به تلاوت روزانه آنها، یا مثلا ما سوره مبارکه حمد و توحید را هر روز چندین بار در نماز می خوانیم .

 این ممارست و تکرار خواندن یک آیه یک سوره خودش هم موضوعیت دارد خارج از بحث ما خارج از بحث حفظ حالا که شما سوره ق را دارید می خوانید من به شما پیشنهاد می کنم به این موضوع خواندن و حفظ کردن سوره ق از این بعد هم نگاه کنید یک انس مستمری شما با سوره ق خواهید داشت و یک نورانیتی ان شاالله به دل شما خواهد داد.

ما آیات 11 و 12 را در جلسه قبل خواندیم اکنون می خواهیم به سراغ آیات 13 و 14 برویم.

 در آیات گذشته گفتیم خداوند می فرماید:

قبل از امت تو هم کسانی بودند که پیامبران خودشان را تکذیب می کردند: " کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود "

همین ها را در آیات 13 و 14 ادامه می دهد می فرماید:

" و عاد و فرعون و اخوان لوط (13) و اصحاب الأیکه و قوم تبع کل کذب الرسل فحق وعید (14) "

 علاوه بر قوم نوح و اصحاب رس و ثمود، قوم عاد، فرعون و فرعونیان و (اخوان لوط) برادران لوط

(لوط: نام یکی از پیامبران عظیم الشأن خداوند است که قومش که قرآن از آنها به عنوان اخوان یاد می کند و نکات لطیفی در این است ) خداوند می فرماید که: این ها پیامبر خودشان را تکذیب کردند

(و اصحاب الایکه) و اصحاب الایکه که قوم شعیب بودند (و قوم تبع) و قوم تبع .

 (کل کذب الرسل فحق وعید) اینها همگی پیامبران خودشان را تکذیب کردند.

 (فحق وعید) پس تحقق پیدا کرد و ثابت شد. وعید یعنی آن هشدارهایی که ما می دادیم هشدارهای من.

وعده : وعده خبر خوب و بشارت به در واقع آینده خوب

وعید : ترساندن و هشدار دادن به عقاب و عذاب

خداوند می فرماید که تمام اقوامی که پیامبران خودشان را تکذیب کردند به عذاب الهی دچار شدند و سرنوشت نافرجام و ناشایستی داشتند بنابراین می خواهد تذکر دهد که قوم تو هم که تو را تکذیب می کنند هم سرنوشت خوبی نخواهند داشت.

امیدورایم ما همه مومن و معتقد به آیات قرآن کریم و دستورات آن و وعده و وعید آن باشیم و ان شاالله که به بهترین سرنوشت و بهترین عاقبت دچار شویم .

درس یک شمیم دانش

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه ها قران

درس شنبه 15مهر ماه

استاد محمدحسن راستگو

موضوع : قصه و قصه گویی  با تکیه بر آیات کلام الله  مجید ","

ما می دانیم که قرآن کتاب هدایت است

بسم الله الرحمن الرحیم

آلم ذلک الکتاب لا ریب فی هدی للمتقین

این کتابی که برای هدایت است و هدایت پرهیزکاران و افراد باتقوا و  فراوان در آن قصه و مثل استفاده شده است

نگفته است قرآن کتابی است قصه برای خوانندگان بلکه گفته هدایت است برای مومنان و متقین .

اما چرا خداوند در قرآن اینقدر از قصه و مثل از تاریخ گذشتگان ، زنان نمونه ،ستمگران، دادگران و انسان های فرهیخته ، انسان های ،از همه نوع قصه آورده است ؟ چرا؟

با یک نگاه اجمالی به جهان می بینیم که ما دو تا دنیا داریم :

یک دنیای فیزیک  و محسوس ،همین دنیایی که از مادر متولد می شویم ،با خوردن شیر تغذیه می شویم ،کم کم چشم و گوش باز شده و افراد را می شناسیم ،صدای های مختلف را درک می کنیم و از هم تشخیص می دهیم و سپس دست و پا رفتن و سینه خیز و افتادن و نشستن و دویدن تا یک انسان تنومند و برنا و توانایی بشود.

این دنیای فیزیکی و مادی می باشد ،کهکشان ها ، آسمان ها ، زمین و طبیعت ،کوه ها ، دریاها ، جنگل ها ، همه ی اینها متلق به دنیای محسوس و مادی یا دنیای فیزیک هستند

اما ما فقط این دنیا را نداریم ،جهانی بالاتر  و وسیع تر و نامرئی وجود دارد به نام متافیزیک یا عالم ماورا طبیعت ، در آن جهان ما با خدا ، ملائک ، شیطان  ، روح و آخرت و عمل صالح و خوبی ها و پاکی ها رو به رو  می شویم که اینها می توانند نه رنگ داشته باشند و  نه حجم و نه وزن .

ما اینجا چرا از قصه استفاده می کنیم ؟

قصه یک سیم رابط ، قصه یک فیلتر ، قصه یک حلقه مفقوده بین جهان ماوراء طبیعت و جهان فیزیک و طبیعت است

شما یک پارچ آب را تصور کنید ، آیا یک دریاچه را می توانید در یک پارچ آب قرار بدهید ؟

هرگز  ، چون این پارچ ظرفیتش محدود است  و در حد توان و وسع خودش می تواند آب رو درون خودش جای دهد  و اگر بیشتر در آن بریزیم سرریز می شود  و نهایتا هدر می ورد.

دنیای فیزیک مانند این پارچ و دنیای متافیزیک مانند دریا و به عبارتی بسیار بزرگ تر از دریا

ما چگونه می توانیم دنیای متافیزیک به این عظمت را در ذهن و مغز بچه ای که با دنیای محسوس کار رو شروع کرده  و با محسوسات و لمس و دیدن و شنیدن  و خوردن و آشامیدن جهان را آغاز کرده است قرار دهیم ؟

ذهن این کودک کوچک و قالبی است

اینجا به فلسفه وجودی قصه پی می بریم

قصه یعنی تجسم و عینیت بخشیدن به جهان ماوراء طبیعت و نامحسوس

دنیایی که نه می توانیم لمسش کنیم و نه می توانیم آن را ببنیم ولی حقیقت آن دنیا را  با همه وجودمان حس می کنیم

خداوند چرا در قرآن از این همه داستان  و مثل استفاده کرده است

ما می دانیم که قرآن هیچ آیه اش بدون فلسفه و بدون حکمت و بدون ضرورت نازل نشده است . این قرآن برای هدایت و بهره گیری از هدایت به ابزار نیاز دارد

یکی از این ابزار ها قصه و دیگری مثل است  و خداوند چون ذهن ما و برداشت ما  و ظرفیت ما محدود بوده  و ما نمی توانستیم آن جهان وسیع نامحدود را در ذهن محدودمان جای دهیم از قصه استفاده کرده است

اگر ما سوال کنیم چرا  در قرآن از قصه استفاده شده است ،می گویند عبرت

ما دو نوع قصه داریم

یک نوع قصه ،قصه ایست که نتایج کارهای زشت و ناپسند گذشتگان را برای ما آشکار می کند

اما بعضی از قصه ها هست که نتایج خوب  پاکی ها ، تقواها ، ایمان ها و تلاش ها را برای ما بیان می کند. آن ها درس است. قرآن درست است که قصه هایش درس و عبرت است اما این تنها فلسفه وجود قصه های قرآن نیست .

 بلکه قصه های قرآن یک عالم خیلی خیلی وسیع تر و بزرگتر از این جهان مادی و مخصوص را در درون فکر ما و ذهن ما قرار بده و آن با توجه به تمثیل ها ، تجسم ها و مثل ها قصه هایی است که با زندگی ما سرو کار دارد.

یک مثال می زنیم: اگر شما بخواهید به دانش آموزانتان در کلاس بگویید که نتایج بد پیروی نکردن از پیامبران و امامان چیست چه می گوییم .

اگر بخواهیم برای بچه ها سخنرانی بکنیم خسته می شوند خوابشان می برد. اگر بیاییم با الفاظ سنگین و الفاظ نامانوس برای آن ها مطلب بگوییم متوجه نمی شوند و شروع می کنند به شلوغ کردن یا کلاس را رو به نابه سامانی بردن.

اما اگر قصه را شروع کنیم این قصه آن ها را می برد در دنیای زیبا ، در یک دنیای رنگارنگ، در یک دنیای دوست داشتنی که می توانند با تک تک لحظه های آن قصه زندگی کنند آن قصه را با تمام وجودشان حس کنندو درک و لمس کنندو بتوانند زندگی خودشان را با آن قصه  تطبیق بدهند. از زوایای مختلف قصه برای کارهای نیک و بد خودشان درس بگیرند قرآن از این امکان به نام قصه و خیلی اوقات به نام مثل استفاده کرده است.

پس ما فلسفه قصه گویی را  اول بگوییم  که تجسم بخشیدن به دنیای نامحسوس یا جهان نامحسوس و متافیزیک و ماورای طبیعت است و ما می توانیم با بیان قصه  ان حقایق درون و دست نیافتنی و درک نکردنی را نزدیک کنیم به درک و فهم انسان هایی که از دنیای محسوس برخواستند. این بحث اول ما می باشد.

اما بحث دوم ما یک نگاهی می کنیم به قصه های قرآن ، قرآن چند نوع قصه دارد:

1- کامل و جامع مثل قصه حضرت یوسف (ع) شما سرتا سر  قصه یوسف  را در سوره یوسف می بینید  در بیرون سوره یوسف  و در سوره های دیگر  نامی از حضرت یوسف خیلی برده نشده است.

 2- کامل و پراکنده ، در داستان یوسف  همه  جمع شدند در یک سوره ولی این داستان حضرت موسی ، حضرت عیسی ، حضرت آدم ، ابلیس، داستان  خلقت  و داستان های دیگر  در سرتا سر قرآن پخش است  و چه بسا تا حدود دویست آیه مثلا مربوط به داستان حضرت موسی در جای جای قرآن مجید آمده باشد این نوع دوم قصه است که به هر مناسبتی که خداوند موضوعی را مطرح می کند  از تکه ای از قصه قرآن و داستان حضرت موسی یا آدم و ابراهیم و هود و نوح  استفاده می کند و آن را درآنجا    می آورد ولی به صورت تکرارچون آنجا تکرارش لازم است پس ما در اینجا یک نتیجه کوتاه می گیریم که یک معلم می تواند در سرتا سر دوران تدریسش  از قصه های قرآن بر جای جای برنامه هایش استفاده نماید

و به عنوان مثال و شاهد و زیبایی که بعداً طرز قصه گویی را خواهیم گفت و  قصه سازی استفاده کند و آن قصه را بگوید و بسازد و بچه ها را درون دنیای زیبا قصه قرار بدهد تا تاثیرش را هم چند برابر شود.

 3-  قصه هایی که بدون نام آمده است  فقط با صفت آمده است .

خداوند صفت بلعم باعورا  مطرح می کند و آن را به یک سگ تشبیه می کند چون آن علم  الهی داشت  و از آن سواستفاده کرد و به نفع فرعون و به ضرر حضرت موسی و اینجا بود خداوند علمش  را  از آن گرفت.

اینجا اسم بلعم باعور  در قرآن نیامده است  ولی قصه را جوری می گوییم که از اشارات قصه معلوم میشود که مراد آن فرد مورد نظر و معین هست.

4- قصه هایی است که فقط اکتفا شده است به یک نام از شخصیت  قصه ، خداوند که می گوید الیاس از مرسلین است اما در قرآن قصه الیاس را نیاورده است و ما به تفسیر قرآن رجوع می کنیم  و این الیاس را از لا به لای تفاسیر و  تاریخ پیدا می کنیم  و سپس  داستانش را برای  بچه ها بیان می کنیم.  چون خداوند  بدون فلسفه و  بدون حکمت  اسم کسی را در قرآن نمی آورد. یا مثلا  داستان قوم تبع  .

************

درس دوم

ادبیات داستانی

18 مهر ماه

قرآن چندین نوع قصه دارد

1) قصه کامل و جامع  :  حضرت یوسف

2) قصه کامل و پراکنده : حضرت موسی

3) قصه بدون نام با اشاره به صفت :  بلعم باعور

4) قصه با نام بدون توضیح  :  قصه حضرت الیاس یا ادریس

اما انواع دیگری قصه در قرآن وجود دارد.

5) قصه هایی که اتفاق نیفتاده :

  اما خداوند آنها را مانند یک قصه واقعی در قرآن تعریف می کند.زمانی که حساب و کتاب مؤمنین در روز قیامت مشخص شد و راهی بهشت هستند نوری که در وجود آنهاست اطراف را روشن می کند،افراد بدکار جهنمی در ظلمت هستند به آنها می گویند بایستید تا ما از نور شما استفاده کنیم اما بهشتیان می گویند به گذشته برگردید و در آنجا نور کسب کنید یعنی این نورها را شما باید در دنیا با کارهای نیکتان کسب می کردید.

یا وقتی بهشتی ها در بهشتند و جهنمی ها در جهنم، برای بهشتی ها امکان دیدن جهنمی ها وجود دارد و با آنها صحبت کنند اما برای جهنمی ها امکان دیدن بهشتی ها وجود ندارد.

تجسم ذهن من این است که بهشتی ها در یک مکان بالاتر هستند و جهنم در یک مکان پایین تر.

جهنمی ها نمی توانند ارتقا پیدا کنند و بهشت را ببینند اما آنها می توانند از بهشت این پایین را ببینند.

قرآن می گوید: بهشتی ها به جهنمی ها می گویند ما سلک کم فی سقر : چه چیز شما را در جهنم انداخت

سلک فعل ماضی است یعنی در گذشته چه چیزی باعث شد که به جهنم بیفتید.

وقالو لم نکن من المصلین  آنها گفتند ما از نمازگزاران نبودیم و لم نک نطعم المسکین  و به افراد مسکین و فقیر و بیچاره کمک نمی کردیم.

وکنا نخوض مع خائضین   در مجالس لهو و هرزگی و بیهودگی شرکت می کردیم به خاطر این کارهاست که امروز به جهنم افتادیم.

ما می دانیم بعد از این زندگی ما، باید عالم برزخ شروع شود و قبل از مردن در پایان زندگی انسان ها در این جهان باید امام زمان(ص)ظهور کنند. دنیا را پر از عدالت و داد کنند و سال های فراوان مردم مزه عدالت الهی را بچشند. بعد از مردن انسان در عالم برزخ خواهد بود تا اراده الهی به برپایی روز قیامت تعلق گیرد و روز قیامت برپا شود،به حساب ما در این دنیا پنجاه هزار سال یک روز قیامت طول خواهد کشید تا به حساب و کتابمان رسیدگی شود و خداوند متعال به نامه اعمالمان نظر کند ، نیکوکار و بدکار از هم تشخیص داده شوند، در آنجا وقتی بهشتی ها به طرف بهشت می روند از آنها خواهش می کنند که بایستید تا از نورتان استفاده کنیم.

چقدر طول می کشد تا امام زمان (ص) ظهور کنند یا عالم برزخ و قبل از روز قیامت ، فقط خدا می داند.

روز قیامت به حساب ما در پنجاه هزار سال طول خواهد کشید.بعد از این را خداوند با لفظ ماضی مطرح می کند . یعنی می گوید چه چیزی شما را به جهنم انداخت.

با این توضیحات متوجه می شویم بعضی از قصه هایی که در قرآن است هنوز اتفاق نیفتاده . شاید سالها طول بکشد تا اتفاق بیفتد ، ولی چون در پیشگاه خداوند زمان و مکان مطرح نیست خداند این قصه ها را به صورت یک اتفاق افتاده و با فعل ماضی می آورند.

قالوا لم نکن من المصلین : قالوا فعل ماضی لم نکو هم حالت استمراری دارد و از فعل ماضی ما در گذشته اهل نماز نبودیم.

6) قصه های شأن نزول است .

 شأن نزول یعنی جریانی در تاریخی در زمانی در مکانی در زمان پیامبر اتفاق میفتاد. و پس از آن آیه ای نازل می شد .

این آیه شریفه مربوط به کیست ؟

انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوالذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون .

در شأن حضرت علی(ع) است ، که در مسجد نماز می خواندند ، سائلی آمد  اظهار فقر کرد و حضرت به انگشتر گرانبهایی که در دستشان بود اشاره کردند و سائل آن انگشتر را از دست حضرت درآورد و متعاقبش این آیه شریفه نازل شد .

در این آیه به اسم حضرت علی(ع) انگشتر ، انفاق و سائل اشاره نشده است .

فقط می گوید ولی و سرپرست و رهبر شما خداست و کسانی که ایمان دارند و در رکوع زکات می دهند ، که جز حضرت علی(ع ) کسی در آنجا نبود . چون پیامبر و اصحاب به مسجد رفتند و دیدند که حضرت علی (ع) در مسجد نماز می خوانند و آن سائل هم گفت : آن آقا به من انگشتر را داد .

در قرآن از این قصه ها در شأن نزول زیاد وجود دارد .

از شش هزار و خرده ای آیه که در قرآن است اگر سه آیه متعلق به یک قصه و اتفاق باشد حدود دو هزار قصه نهفته در قرآن کریم وجود دارد و اگر این قصه ها را پژوهشگران حوزه علمیه و مربیان و معلمان ما در مراکز تحقیقی باز کنند و اینها را از تاریخ و تفسیر استخراج کنند برای بیان قصه متعاقب و منطبق با هر موضوع و هر بحث چه منبع عظیمی خواهد بود.

7)  قصه هایی است که با مثل آمده است .

خداوند در قرآن به کسی که لال است و نمی تواند کاری بکند مثل می زند و یا به باغی که سوخت و یا افرادی که شریک بودند و در راه خدا انفاق نکردند .

خداوند اول با کلمه ضرب الله مثلا یا مثل الذین مطرح می کند .

این مثل ها می تواند در بیرون اتفاق افتاده باشد یا حتی اتفاق نیفتاده باشد چون مثل هر دو وجه را شامل می شود.  به عنوان مثال به فرزند خود می گوییم اگر وارد کوچه ای شدید و با انسان بدی روبرو شدی که با تو با پرخاشگری رفتار کرد و حرف های ناسزایی گفت عکس العمل تو چه خواهد بود ؟ این مثال ممکن است اصلا اتفاق نیافتد ولی احتمال وقوع آن هم وجود دارد.

قصه هایی که تحت عنوان مثل آمده است و بسیار خوب است که این مثل هارا تفکیک کرد و هرکدام را در جای مناسب به کار بست.

   بحث اول فلسفه قصه بود

  بحث دوم انواع قصه قران  بود.

بحث سوم انواع قصه است.

در حالت کلی دو نوع قصه وجود دارد.

الف) قصه های تخیلی

ب) قصه های غیر تخیلی.

تعریف قصه های تخیلی :

قصه ای که نویسنده ، شاعر یا طنز پرداز آن را از درون ذهن خود خلق می کند  . مانند کلیله و دمنه و قصه های شاهنامه ویا داستان های که دانشمندان به صورت تخیلی آن را خلق کرده اند.

حکم شرعی این نوع قصه ها :

اگر در بردارنده مطالب آموزنده باشد جایز است و هیچ دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد.

به عنوان مثال وارد کتابخانه ای می شوید در قسمت کتاب های کودکان کتابی وجود دارد که بسیار بزرگتر از سایر کتاب هاست و در صفحات مختلف آن همه چیز تجسم شده است و تمام ساختمان های آن قابل تجسم هستند.

در حال حاضر با وجود این که شما در خانه هستید ولی ذهنتان به یک کتابخانه سفر کرد و آن کتاب را مجسم نمود.

پس قصه سازی هیچ اشکال شرعی ندارد و خداوند نیز در قرآن از این نوع قصه ها البته از نوع حقیقی آن استفاده کرده است.

قصه های تخیلی می توانند از زبان حیوانات باشد مثل کلیله و دمنه و یا از زبان اشیا باشد که نمونه آن را در ادبیات فارسی و ادبیات سایر کشورها شاهد هستیم مثل لوبیای سحر امیز و درخت جادو و مترسک هوشمند و... .

و یا از زبان موجودات عجیب باشد که اصلا وجود خارجی ندارد و ذهن نویسنده خالق آن است مانند شخصیت های کارتنی

قصه های تخیلی می توانند قصه ای ترکیبی باشد یعنی هم از زبان انسان با اشیا یا انسان با حیوان یا انسان با موجودات عجیب باشد.

در قرآن تمام این قصه ها وجود دارند ولی واقعی و حقیقی هستند قصه انسان با حیوان مانند داستان حضرت سلیمان و مورچه وحضرت سلیمان و هدهد.

از جمله ی قصه های قرآنی از انسان و اشیا مثل حضرت موسی و عصا

داستان حضرت صالح و خلق شتر به امر خدا از درون کوه .

 داستان هایی از زبان موجودات عجیب هستند مانند افریت من الجن که به داستان حضرت سلیمان وارد شده است .

 انسان با اعمال عجیب که وزیر حضرت سلیمان گفت من می توانم تخت بلقیس را از سرزمین صبا در یک چشم بر هم زده می آورم .

 همچنین کندن در خیبر به دست توانای امام علی (ع).

که این داستان ها حقیقی هستند که در سایر کتب به صورت تخیلی نام می برند.

پس ما می توانیم از انواع این قصه ها استفاده کنیم چون خداوند در قرآن استفاده کرده است.

******

( درس سوم )

ادبیات داستانی

شنبه 22 مهر ماه

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد محمد حسن راستگو

در مورد انواع قصه های قرآن صحبت کردیم . گفتیم قصه هایی که اتفاق نیافتاده ، قصه های شأن نزول و قصه هایی در غالب مثل (مَثَل) و گفته شد که قصه دو نوع است :تخیلی و غیر تخیلی .

1- قصه های تخیلی نیزخود چند نوع هستند .

2- قصه های غیر تخیلی که به آن ها قصه های مستند  نیز گفته می شود  ؛  قصه هایی هستند که یک ریشه حقیقی در تاریخ دارند . قصه هایی که در عالم واقع اتفاق افتاده اند و امروز  اگر به عنوان قصه آن ها را می شناسیم ، زمانی در روزگار خود واقعیتی بودند تلخ یا شیرین . مثل  قصه خلقت جهان  .

خداوند ملائکه را جمع نموده و فرمودند : " انی جاعل فی الارض خلیفه"

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً

: من می خواهم برای خود خلیفه و جانشینی در زمین خلق کنم " .

ملائک می گویند :

 " نحن نسبح بحمدک ونقدس لک

وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ

ما تو را تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم "

 

و شما می خواهید کسی را خلق کنید که در زمین خونریزی و فساد کند؟

خداوند می فرمایند :

" انی اعلم ما لا تعلمون :

إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

 من (خداوند) چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید …  "

واین قصه خلقت است .

از دسته قصه های مستند  می توان به موارد زیر اشاره نمود :

 ۞ قصه موجودات نامرعی ؛ مثل ملائک و یا شیطان . زمانی که  خداوند آدم را خلق می کند به همه ملائک می فرمایند " به آدم سجده کنید " . همه سجده می کنند الا  ابلیس .

" ابی و استکبر و کان من الکافرین :

أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ

 سرباز زد و تکبّر ورزید ( سجده نکرد)  و از کافران شد "

خداوند می فرماید : چرا سجده نکردی؟ شیطان گفت : من بهتراز آدم هستم ، چرا که جنس من از آتش است و او از خاک . آتش همیشه سر به بالا و زبانه کشی دارد  و به سمت بالا حرکت می کند و خاک همواره افتاده ی در زمین و بی حرکت است .

شیطان تصور می کند که جنس مهم و مطرح است . درحالی که در این جا امر خدا مطرح است که" آدم را سجده کن !"

 ۞ قصه  فرشته ها و ملائک که با هم سخن می گویند و دسته بندی فرشته ها ؛ خداوند چهار فرشته مقرب دارد :

1- جبرئیل  : رئیس همه فرشته ها

2- عزرائیل

3- میکائیل

4- اسرافیل

و ملائک فراوانی که معمولا دو تا از آن ها هر روز به سوی  انسان می آیند ؛ یکی از آن ها طرف راست و دیگری طرف چپ . فرشته سمت راست کارهایی خوب انسان و فرشته سمت چپ کارهای بد را  می نویسد. آن چه در بالا قید شد قصه های واقعی هستند.

۞ تاریخ گذشتگان  مثل داستان قوم عاد ، ثمود ،هود ، لوط و قصه هایی که در تاریخ اتفاق افتاده  و متاسفانه انسان  از این قصه ها کم استفاده می کند و از آن ها  آنچنان که شایسته است بهره تربیتی و رفتاری نمی برد.

 ۞ نوع دیگر قصه هایی است که مربوط  به ظهور پیامبر اسلام و صدر اسلام می باشد . برخورد منافقان ، جریان مباهله ، داستان جنگ خندق ،احد ، خیبر ، تبوک و اتفاقاتی که در زمان شخص پیامبر رخ داد .

۞ دسته دیگر داستان زنان نمونه است ؛ زنانی همچون آسیه همسر فرعون ، با این که شوهرش ادعای خدایی می کرد و از ستمگرترین و خشن ترین انسان های روزگاربود ، آسیه به خدای یکتا  و خدای موسی ایمان آورده و موسی  را در دامان پر مهر خود بزرگ کرد تا بتواند از این طریق بساط  خدایی گری  قلابی فرعون را  در هم بشکند .

و نقطه مقابل  آسیه  زنان بد هستند ؛ زنانی که با وجودی  که شوهرانشان گاه پیامبران بزرگ خداوند و هدایتگرمردم بودند ؛ همچون حضرت نوح و حضرت لوط ، همسرانی خوب و شایسته برای ایشان نبودند. .

۞ ویا داستان انسان های خوب با  فرزندان خوب همچون لقمان  و  داستان انسان های خوب با فرزندان بد همچون حضرت نوح  که فرزند نوح در جرگه بدان بود . ( پسر نوح با بدان بنشست ، خاندان نبوتش گم شد)

 ۞ قصه ی انسان با حیوانات : همچون داستان سخن گفتن حضرت سلیمان  با هدهد یا مورچه .

و یا قصه سگ اصحاب کهف که هر چه کردند حاضر نشد از یاران خود جدا شود  و همراه آن ها به نگهبانی از آن غار پرداخت .

۞ ویا قصه افراد خوب (زنان و مردان خوب ) .مثل سوره " دهر " که در شأن مولا امیرالمومنین  علی (ع) و حضرت زهرا (س)و امام حسن و امام حسین (ع) است.

۞ و یا قصه های دیگری که خداوند از انسان های خوب در قرآن  نام برده است . همچون حضرت  مریم (س)

و یا قصه های دیگری که قرآن مجید به آن ها  اشاره کرده است .

ما به این دست قصه های ، قصه های غیر تخیلی و یا قصه های حقیقی و مستند می گوییم .

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ

لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب

تاریخ جهان، تاریخ ایران، تاریخ انقلاب اسلامی، تاریخ اسلام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای محراب و شهدای دیگری در جامعه ی ما که جانشان را برای حفظ ارزش های اسلامی فدا کردند، این ها قصه های مستندی است که می تواند در تاریخ ما به عنوان ردیف قصه ها قرار بگیرد و قرآن در تاریخ فراوان به این ها اشاره کرده است، کسانی که ستم کردند چه بلایی سرشان آمد، کسانی که به مردم ظلم کردند چه عذابی را چشیدند، کسانی که نیکوکاری کردند چه کاری کردند، این ها را شما می توانید در قرآن مجید و جستجو در آیات و تفاسیر پیدا کنید.

 موضوع چهارم: طرز یافتن قصه های قرآن:

 ما به دو نوع می توانیم قصه های قرآن را بدست آوریم، البته نه با سرچ  و جستجو در اینترنت چون آدرس ها کلا اشتباه است مثلا می گویند تفسیر فلان است یا صفحه فلان، در صورتیکه همچین چیزی یافت نمی شود. استناد به اینترنت حتما باید ازآن اطمینان حاصل شود.

اما دو راه برای پیدا کردن قصه های قرآن وجود دارد: ۱- از کتاب های معتبری که مفسران و دانشمندان ما نوشتند و قصه های قرآن را در آنجا آوردند. که دو نمونه از آن:اول قصه های قرآن است که خلاصه آن قصه ها را از تفسیر نمونه استخراج کردند و کتابی به همین نام پخش کردند. دوم کتاب قصه های قرآن نوشته ی مرحوم حجت الاسلام مصطفی زمانی یا کتاب قصص الانبیا نوشته ی مرحوم آیت الله محلاتی یا کتاب های دیگری که در این زمینه فراوان است و قصه هایی هم هست که مجموعه ای از قصه های قرآن نیست، یک یا چندپیامبر را یا چند قصه را از قرآن انتخاب کرده و به صورت کتاب درآورده است. این ها هم می تواند منبع اولیه مطالعه قرآنی ما باشد. اما برای پژوهشگران عمیق نگر: ۱- شما نام آن قصه ها را انتخاب می کنید. مثلا موسی یا صالح یا عاد یا لوط، هود، نوح، قوم تبدع ، اصحاب رأس (راس) ، اصحاب کهف، اصحاب اُخدود و این هایی که در قرآن مجید وجود دارد

2- پیدا کردن آیاتی که مرتبط به این واژه از قرآن است. اینجا شما می توانید از نرم افزارهایی که در این زمینه درست شده است استفاده کنید. نرم افزار هایی است مربوط به مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور از حوزه علمیه قم که می توانید این نرم افزار ها را از جامعه تفاسیر یا نرم افزار های دیگر استفاده کنید این ها هم مطمئن است.

 سومین کار این است که ما لغاتی که در این آیات مشاهده می کنیم و نمی دانیم، این لغات را از کتاب های لغت معنی اش را پیدا می کنیم که در این زمینه هم کتاب های زیادی نوشته شده چه عربی به عربی و چه عربی به فارسی که یکی از این سلسله کتاب ها، کتاب قاموس قرآن است که به صورت الفبایی است. یکی هم  نثر طوبی است نثرش با ث است یعنی آن نوشته در برابر نظم است.

دو کار دیگر می ماند:

 ۱- تفسیر که ما باید از فرمایشات پیامبر و ائمه در این زمینه استفاده کنیم که ببینیم این ها در مورد این آیه و این قصه چه چیزی گفتند که ما فراوان داریم که مولا امیر مومنان امیرالمومنین (ع) برای یک نفر که سوال کرده بود در پاسخش فرمودند: این قصه اصلش این است و این چنین اتفاق افتاده است.

2- تاریخ: وقتی مثلا می گویند فرعون در کنار رود نیل بود ما می توانیم در تاریخ به رود نیل مراجعه کنیم و ببینیم رود نیل کجاست، مصر کجاست. امروزه شما می توانید از خلاصه تصاویری که در اینترنت وجود دارد و حتی نرم افزار هایی که هست مثل گوگل ارث  google eath استفاده کنید و آن مکان ها را پیدا کنید به این جغرافیای تاریخی می گویند. جنگ احد در کجا اتفاق افتاد؟ در مدینه اتفاق افتاد. ما می توانیم مدینه را برویم ببینیم، کوه احد را ببینیم و در جای جای اتفاق افتاده جغرافیا، تاریخ را مشاهده کنیم و این کاری است که اگر کسی از این راه وارد شود می تواند با اطمینان بیشتر به جزئیات قصه های تاریخ اتفاق افتاده پی ببرد و این را به زبان شیرین و روش های بعدی که خواهیم گفت برای دانش آموزان و فرزندانش تعریف کند‌

******

درس چهارم آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآنی

25 مهر ماه

محمد حسن راستگو

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت درباره قصه و قصه گویی بود .

حال بحث این است که چگونه قصه را  ساخته و چگونه آن را بیان  کنیم ؟

  در جلسات گذشته راه های دست یافتن به قصه بیان شده و گفتیم که  قصه های قرآن 2 راه دارد .

 یکی از کتاب هایی که بزرگان نوشته اند و مجموعه قصه های انبیا و قصه های دیگری از قرآن را جمع آوری کرده اند  

و راه دوم به صورت پژوهشی و عمیق است که اول نام آیه و به عبارتی نام شخصیت و قصه را  و سپس معنی لغوی و سپس تفسیر و مراجعه به تاریخ و موارد عینی  آن قصه را جستجو می کنیم .

حال به توضیح ارکان قصه می پردازیم .

 بهتر که ما خودمان قصه سازی را یاد بگیریم . اگر قصه را بیان  کردیم ،بدانیم آن قصه از چه ارکانی ،اصول و اجزایی تشکیل شده است  و در واقع به صورت کارشناسی به آن قصه نظر بیفکنیم ، چون اگر ما قصه را با  اجزایش بهتر بشناسیم ، راحت تر می توانیم  در بیان آن قصه ،جاهای حساس آن ، تغییر صدا  و... استفاده صحیح را ببریم .

در اینجا به 2 نمونه از شروع قصه اشاره می کنید از

اول اینکه ارکان قسمت 3 رکن می باشند که عبارت اند از :

1. مقدمه : یا همان درآمد و شروع

2. اوج: قله یا بزنگاه

3. فرود:  یا خاتمه

هر محتوایی که  همه یا یکی از این 3  رکن را نداشته باشد، نمی توان نام قصه را بر آن نهاد  بلکه این  محتوا را یک می توان  خبر یا یک متن ادبی  قلمداد کرد.

نکته مهم این است که قصه  حتما باید از یک جایی شروع بشود  و در واقع یک مقدمه ای داشته باشد

به عنوان مثال درباره قصه ی نوح (ع)

اگر ما به سوره نوع(ع) رجوع کنیم ، می بینیم که خداوند در این سوره می فرماید :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱﴾

ما نوح را به سوى قومش فرستادیم که قومت را پیش از آنکه عذابى دردناک به آنان رسد هشدار ده

 ( انا ارسلنا نوحا الی قومه ان انذر قومک ان یاتیهم عذاب الیم )

خداوند می فرمایند که ما نوح را به سوی قومش فرستادیم  : این شروع قصه  است ، یعنی  حضرت  نوح از خودش بیان ننموده ، بلکه ما ( خدوند ) او را فرستادیم

او را به سوی قوم خودش فرستادیم  ( آن منطقه ای که زندگی می کرد)

ان یاتیهم عذاب الیم

خداوند می فرمایند اگر قرار باشد که عذابی نازل شود  ، ما قبل آن ، عذاب پیامبر را فرستادیم تا  آن قوم را هدایت و سپس با آنها  اتمام حجت کرده ، حق و حقیقت را بیان نموده  و  آنها را از راه باطل دوره کرده  تا آنها به عذاب خداوند دچار نشوند .

 یا در باره سوره ی حضرت یوسف ( ع)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿۱﴾

(الر   تلک آیات الکتاب المبین ) 

الف لام راء       این است آیات کتاب روشنگر (1)

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲﴾

انا انزلنا قرانا عربیا لعلکم تعقلون 

ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم باشد که "" بیندیشید "" (2)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ

( نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن )

ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم بر تو حکایت مى ‏کنیم

إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ...

( اذ قال یوسف لابیه )

یاد کن} زمانى را که یوسف به پدرش گفت....

 در اینجا قصه شروع می شود

مقدمه از چه تشکیل شده ؟

مقدمه از زمان ، مکان ، حالت ، حرکت  و شخصیت  تشکیل شده است

هیچ قصه ای بدون زمان و مکان اتفاق نمیفتد  حتی قصه ی پیامبر اعظم  ( ص)   ( اول فرد عالم هستی  و عقل کل آدم هستی صل الله علیه و آل و سلم )

خداوند متعال محیط بر مکان و زمان است  ولی نیازمند به زمان و مکان نیست  ولی قصه ی تمام  مخلوقات باید به ناچار در یک مکان و زمان  اتفاق بیفتد.

زمان :

زمان به   3 قسمت تقسیم می شود : گذشته ، حال و آینده   که خود زیرمجموعه  هایی نیز دارند

زمان حال : دهه ی حاضر  - قرن حاضر -  سال حاضر و...

مکان :

دو نوع مکان وحود دارد :

1. مکان حقیقی

2. مکان تخیلی

 

نکته:  تمامی داستان های قرآن کریم در مکان های حقیقی اتفاق افتاده است  اما بسیاری از  این مکان های حقیقی برای ما محسوس نیست .......

ادبیات داستانی -درس پنجم

استاد: محمد حسن راستگو

درمورد بیان قصه و مقدمه گفتیم که ارکان قصه سه تا است: مقدمه، اوج و فرود.

 مقدمه را به صورت خیلی مختصر گفتیم که شامل زمان، مکان، شخصیت، حالت وحرکت می شود. برای شخصیت گفتیم که هرکسی در قصه نقش داشته باشد، چه اشیا باشد چه انسان چه حیوانات باشند چه موجودات عجیب و غریب و چه خدا. همه این ها شخصیت قصه هستند‌. مکان هم گفتیم حقیقی داریم وغیر حقیقی.

 یک مثال برای مکان حقیقی می زنیم. مکان حقیقی هم خودش به اجزای مختلفی تقسیم می شود. مثلا کره زمین کوچکترش کنیم قاره آسیا می شود. باز ریزترش کنیم کشور ایران. مثل می زنیم مثلا شهر تهران، شهرتهران مثل می زنیم مثلا امام زاده صالح، امام زاده صالح مثل می زنیم مثلا صحن امام زاده صالح، گنبد، گلدسته، رواق ها، سرویس ها یا مثلا خود ضریح و مقبره یا سرداب یا سالن اجتماعات یا کفشداری، اینها به اجزا مختلف و ریزتر تقسیم می شوند، همه این ها مکان هستند وحتی باز این ها هم به اجزا ریزتری تقسیم می شوند.

 در مورد حرکت هم گفتیم دونوع است: یا حرکت تک تک شخصیت ها یا حرکت کل قصه. حرکت کل قصه مثل حضرت یوسف که قصه از خواب دیدن یوسف شروع می شود و به چاه انداختن یوسف و خریدنش بوسیله آن کاروان و واگذار کردن به عزیز مصر و ملکه زلیخا و زندان رفتنش و داستان تا پایان. اما تک تک این شخصیت ها هم برای خودشان حرکت دارند. برادران یوسف سر انداختن او به چاه یا کشتنش بحث می کنند و بالاخره به نتیجه می رسند که او رانکشند ودر چاه بیندازند. اورا در چاه می اندازند. خودِ حرکتی که اورا در چاه می اندازند ، آویزانش می کنند یا مثلا ولش می کنند. یوسف در چاه چه می کند؟ چگونه با خدا راز ونیاز می کند؟ چگونه از چاه بیرون می آید؟ این ها حرکت تک تک شخصیت هاست که انجام می شود.

اما مسئله اوج و فرود.

 اوج: نقطه بزنگاه است ما از اول قصه دنبال می گردیم . دنبال نقطه اصلی کشف مسائل مبهمی می گردیم که در این باره بعدا توضیح خواهیم داد.

 وقتی داستان به آن اوج می رسید دیگر تمام می شود. در اینجا مثل نوح را می زنیم.۹۵۰ سال نوح پیامبری کرد، کلی تبلیغ کرد، کلی مردم با او دشمنی کردند و کم کم به امر خدا شروع کرد به ساختن کشتی، اورا مسخره کردند و گفتند در نخلستان که کسی کشتی نمی سازد وچگونه این اجزا را بهم چسباند؟

چگونه این چوب ها را بهم چسباند؟ چگونه کشتی را درست کرد؟ چگونه در آن اتاق، اتاق قرار داد. حیوانات را چطوری در آن قرار داد وتا بالاخره وقتی آب همه جا را گرفت، کشتی هم روی اب قرار گرفت و این زمانی که طوفان می شود و مومنین در کشتی سوار می شوند و نجات پیدا می کنند و بقیه غرق می شوند این اوج قصه است. بین اوج و فرد باید دیگر خیلی فاصله ندهیم‌.

از مقدمه تا اوج خیلی راه داریم. کلی حوادث و جریانات اتفاق می افتد.

 شما اگر یک مثلثی رسم کنید، مثلث یک خط افقی پایین رسم کنید و این مثلث خط افقی را ۵ قسمت کنید قسمت پنجم آن یعنی بین چهارم و پنجم یک خط عمودی فرضی بکشید از آن نقطه یک خط به فرود سمت چپ وصل کنید و یک خط وسیع به طرف شروعش و دست راست یعنی ۴ قسمت این طرف است بعد از این خط عمودی فرضی یک قسمت آن طرف است. این مثلث است که خلاصه اینطوری به قول معروف مختلف الاضلاع می شود و این مثلث از آن مقدمه که شروع می کنیم تا اوج ۴ برابر از نظر این خط کشی شماست ولی از اوج تا فرود یک برابر است یعنی یک چهارم یا یک پنجم بقیه است.

چرا اینجا باید کوتاه باشد؟ برای اینکه ما دیگر دنبال چیزی نمی گردیم همه مشکلات حل شده، همه اتفاقات افتاده، همه جریانات پیش آمده و اینجا حالا بیاییم بگوییم حضرت نوح در کشتی سوار بود کم کم آب های دریا کم وکم تر شد آفتاب به آب ها تابید و آنها بخار شدند. نوح هنوز جایی برای فرود پیدا نمی کرد‌. از دور قله کوهی پیدا شد نوح کشتی را به طرف قله هدایت کرد اما امکان لنگر گیری نبود. اینجا باید از اوج به فرود تمام شود.

خدا داستان نوح را با آن همه طولانی بودنش در عرض یک آیه خاتمه می دهد.

"وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

( و قیل یا ارض ابلعی ماء ک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الضالمین )

و گفته شد اى زمین آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار (44)

آب دیگر فروکش کرد ، باران هم نبارید و آب هایی هم که بود کم کم بخار شد و کشتی نوح در کوه جودی مستقر شد و قیل بعدا للقوم الظالمین .نقطه سر خط یعنی با یک آیه داستان 950 ساله به پایان می رسد. بچه ها را که به اوج رساندیم ، با فرود خیلی معطلشان نکنیم ،بگذارید قصه تمام شود چون اگر بخواهیم این قصه را ادامه دهیم نتیجه ای نخواهد داشت و قرآن سخت به بهره برداری های اعتقادی ، اخلاقی ، و رفتاری معتقد است یعنی قرآن نعوذ بالله نمی خواهد فقط افسانه و قصه بگوید و با تخیل مردم را مشغول کند بله قرآن می خواهد جایی که باید نتیجه گیری شود پررنگ و توصیف کند و قبلا گفته ایم توصیف مقدمه ی ما وبحث بعدی ماست به دو صورت می توان مقدمه را بیان کرد .

1 – خبری

 2 – وصفی یا توصیفی

خبری

: همین که می گوییم خداوند به ملائکه گفت من می خواهم در زمین خلیفه انتخاب کنم ،

 و اذ قال ربک للملائکه به صورت خبر است ، یعنی خداوند ملائکه را جمع کرده و به آن ها گفته است .

و اذ قال یوسف لابیه ، یوسف به پدرش گفت من خواب دیدم یازده ستاره ، ماه و خورشید بر من سجده کردند که این نمونه ای از مقدمه خبری است .

بیان وصفی :

در وصفی ما می توانیم از یک برش استفاده کنیم یعنی مثلا بگوییم : عجب هوای لطیفی ! امروز قرار است نماینده ی پیامبر بیاید و برای ما صحبت کند او با طوماری در دست خواهد آمد ، یا مثلا چه اجتماع عظیمی ! در قصه ی مباهله پیامبر با نجران می توان هم خبری گفت هم توصیفی که در اینجا من به این نکته اشاره می کنم خبرش به این صورت است که بگوییم بله نصارای نجران آن طرف جمع شده بودند هرچه نگاه کردند کسی را ندیدند گفتند الان پیغمبر نصف مدینه را با خود خواهد آورد برای آن که ما قسم بخوریم و هرکدام که دعایش را خداوند مستجاب کرد طرف دیگر عذاب بکشد اما دیدند پیامبر با یک مرد ، حضرت علی (ع) و یه خانم حضرت فاطمه (س) و دو فرزند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آمدند . این نمونه ای از خبری است که آن ها شرکت کردند مباهله نکردند و پشیمان شدند .

مقدمه ی توصیفی : ای وای ! کی پیامبر می آید؟ حالا می گویید چه کار کنیم ؟ برگردیم ؟ برنگردیم ؟ می گویند پیامبر دروغ نمی گوید و به وعده اش خلاف نمی کند . خب ! جمع کردن این همه مردم مدینه سخت است جارچیان همه جا جار بزنند من که همهمه ای نمی شنوم ، دو نفر دارند با هم صحبت می کنند و سخنشان هم درباره ی آمدن پیامبر است .

آنجا را نگاه کن پیغمبر دارند می آیند ! آن آقایی که همراهشان است کیست؟ دامادشان حضرت علی فقط یک خانم با دو تا بچه ، عجب به خودشان اطمینان دارند و با خدای خودشان خالصند که اینقدر با اطمینان و قدم های محکم قدم بر می دارند . بله پیغمبر گفته بود شما (یارانتان را ) بیاورید ما هم (یاران) خودمان را می آوریم .

 انفسنا علی را به عنوان نفس و جان پیغمبر و نساءنا حضرت زهرا را به جای همه ی زن های مدینه و ابناء نا دو فرزندش را به عنوان فرزندان ما پس حسن و حسین دو فرزند پیغمبر حساب می شوند .

این نمونه ای از مقدمه ی توصیفی یا وصفی بود که زمانش با زمان ماضی یا گذشته بیان نمی شود بلکه با زمان و بیان حال بیان می شود .

فمن حاجک فیه بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین

از مقدمه شروع کردیم و به سوی اوج می رویم (مسئله ی گره )

اولین نکته ای که در ساخت یک قصه بسیار موثر است مسئله ی گره است .

گره نکته ی مبهمی است که پس از مقدمه در قصه ایجاد و قبل از اوج یا در اوج باز می شود مثال : یوسف از خواب بیدار شده است سوره ی یوسف را نگاه کنید :

 اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین

( آن گاه که یوسف به پدرش گفت : پدرم ! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند ! )

پدر ! من خواب دیدم یازده آفتاب و ماه و ستاره بر من سجده کردند

قال یا بنی لا تقصص رویاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین

 پدر گفت : ای پسرک من ! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشه ای خطرناک بر ضد تو به کار می بندند ، بدون شک شیطان برای انساندشمنی آشکار است

هیس ! آرام باش فرزندم ! مبادا قصه را برای برادرانت تعریف کنی

این جا در قصه گره یعنی نکته مبهم ایجاد شد .

یعنی چه ؟ مگر قصه بیان کردن چه اشکال دارد آن هم برای برادرانی که بیشترین اطمینان و شناخت را به آن ها داریم . فیکیدوا لک کیدا به تو کلک می زنند ، برادر ها به من کلک می زنند ؟

در این جا گره ایجاد شده است حال برای اینکه بدانیم این گره کی باز می شود باید داستان یوسف را مطالعه کرد .

برادر ها به جای کمک کردن به یوسف او را در چاه انداختند سپس او را فروختند و وقتی محتاج شدند و گفت شما دزدید و یک کیل ملک دربار شما وجود دارد . برادران گفتند از قبل برادری داشتیم که او هم دزد بود . به یوسف هم تهمت دزدی زدند و وقتی یوسف را شناختند پشیمان شدند.

گره قصه که زمان تعریف خواب برای پدر ایجاد شده بود زمان پشیمانی برادران باز می شود .

داستان می تواند یک گره یا چند گره داشته باشد یک گره اصلی که در آخر یا در وسط داستان باز شود یا می تواند گره های فراوانی هم داشته باشد مانند قصه یوسف :

یوسف را در چاه انداختند هنوز گره اصلی که دلیل تعریف نکردن خواب بود باز نشده است گره بعد ( در چاه افتادن یوسف ) ایجاد می شود . بچه ی کوچک در چاه با خطرات مار ، عقرب ، گزنده ، خفگی در اثر آب زیاد ، نفس نکشیدن در اثر حالت دم گرفتگی چاه مواجه است

سوال هایی که پیش می آید این است : تا کی بچه در چاه خواهد ماند ؟ چقدر مقاومت می کند ؟ اما خوشبختانه این گره زود باز می شود هنگامی که کاروانی از آن جا عبور می کند زمان بالا کشیدن سطل آب متوجه سنگینی آب می شوند و می بینند بچه ای زیبا و دوست داشتنی درون سطل است .

پس این گره همینجا باز شده است . زمانی که یوسف از چاه بیرون آمد خطرات خفگی و گزیدگی و گرفتن نفس پیش نمی آید.

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآن درس ششم

2 آبان

 بیان کردیم گره، یک گره اصلی است که از اول قصه ایجاد می شود و تا پایان است مثل قصه حضرت یوسف یا حضرت نوح که ساختن کشتی و غرق شدن افراد و نجات مومنین تا آخر با ما همراه است اما این بین هم یک سری گره های مختلفی پیش می آید که در قصه حضرت یوسف اشاره به چاه کردیم.

گروه دومی که در قصه حضرت یوسف ایجاد می شود فروختن او به یک کاروان است.

گره سوم خبر دروغ به پدر دادن است که یک پیراهنی را با خون یک کبوتری خونی کردند و گفتند گرگ آن را پاره کرده است ودر منطقه ای که گرگ نیست مخصوصا پیراهن هم پاره نشده، عجب گرگ با انصافی بوده که اول پیراهن بچه را درآورده بعد اورا خورده است. پس این خون از کجا روی این پیراهن پیدا شده است و الی آخر.

گره می تواند در مواردی دویا سه گره پشت سرهم ایجاد شود و در یک جا باز شود شبیه همان برادران یوسف :

 ۱- نمی دانستند او برادرشان است.

2- بنیامین هم نمی دانست او برادرش است.

3- نمی دانستند که عزیز مصر در آینده چکاره خواهد شد.

فقط به عنوان اینکه گندم نداشتند به آنها گندم می داد. وقتی به خانه برگشتند، دیدند آن پولی را که دادند همراه بارشان است یعنی برای یک دفعه با آنها مجانی حساب کرده است.

حضرت یعقوب می فرمایند: از یک در یا دروازه وارد نشوید. از درهای متعددی وارد شوید.

آنها می گویند چرا از یک در وارد نشویم. اینجا همه اینها گره است. وقتی وارد می شوند بعد می گویند: کیل ملک گم شده بایستید تا شما را تفتیش کنیم. آنها می گویند: یعنی چه؟ ما پسر پیغمبریم. بعد یکی گفت: چرا این ها می گویند دزدند. این ها قبلا برادرشان را دزدیدند واین ها به عنوان غلط به پدرشان گفتند که گرگ اورا دریده و الی آخر.

گره کجا باز می شود؟

جایی که نیاز باشد باید باز شود. ما بی دلیل گره درست نکنیم و گره باز نکنیم.

گره باید جایگاه خاص خودش را که پیدا کرد آنجا باز شود.البته ممکن است یک جریان اتفاق بیفتد دو یا سه تا از گره ها باز شود .

مثل مهمانی آخر حضرت یوسف. در آن مهمانی فهمیدند که یوسف برادرشان است. بنیامین فهمید او برادر تنی اش است. و قرار شد به حضرت یعقوب خبر بدهند و آمدند.

گره اولی اینجا باز می شود. که پدر و مادر و یازده برادر خدارا سجده کردند وشکر خدا را به جا آوردند.

گفت: یا ابت هذا تاویل رویای من قبل. پدر من آن خواب ۱۱ تا ستاره و ماه وخورشید که دیدم این تعبیرش است : ۱۱ تا ستاره برادران من هستند و ماه و خورشید پدر و مادر هستند و اینها همه به شکرانه اینکه یوسف را پیدا کردند و یوسف سالم است سجده کردند. همچنین همه مناطق آن اطراف هم که همه از ابتکار اقتصادی یوسف بود از مرگ نجات پیدا کردند از قحطی نجات پیدا کردند و خدا به صورت عادلانه این اموال را بین همه اینها تقسیم کرد و آنها را از مرگ نجات داد و الی اخر.

 هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین.

گفت وگو هم یکی از اصول قصه است متاسفانه ما بسیاری از اوقات وقتی به گفت وگو می رسیم شروع به یک گفت وگوی طولانی در یک داستان می کنیم. خدا در قران گفت و گو ها را در کجا آورده است.

همه داستان حضرت یوسف گفت وگو نیست‌. اینجا گفت وگوی یوسف با پدرش است و پدرش با یوسف.

بعد گفت وگوی برادران می اید.

بعد گفت وگوی کاروان می اید.

بعد گفت وگوی این ها با کاروان می اید

بعد گفت وگوی یوسف و زلیخا می آید .

گفت و گوی زلیخا با شوهرش می آید.

گفت و گوی یوسف و زندانی ها می آید. هرکدام از این گفت وگو ها جای خودش را دارد.

پس ما می گوییم:

 ۱- گفت وگو باید کوتاه باشد.

۲- گفت وگو باید متناسب با قصه باشد.

 مثلا من یک برنامه کودکان دارم یا مثلا یک طلبه هستم می گویم ما به وزرایمان دستور دادیم. ببخشید شما که رییس جمهور نیستید که به وزرایتان دستور دادید. این سخن متناسب با شخصیت تو نیست.

گفت وگوی برادران غیر از گفت وگوی پیامبر است. گفت وگوی یوسف غیر از گفت وگوی زندان بان است. گفت وگوی زندان بان غیر از گفت وگوی زلیخا است. هر گفت وگویی متناسب با شخصیت گفت وگو کننده باشد.

 ۳- درگفت وگو باید موازین اخلاقی رعایت شود. اگر من در قصه ای بایک آدم بد زبان برخورد کردم که چندتا حرف نامناسب و رکیک زد آیا من حق دارم در بین بچه ها در کلاس آن حرف را تکرار کنم؟ خیر.

اینجا من باید با نقل آن حرف ها بگویم فلانی با چند حرف نامناسب و ناشایست منطقه را ترک کرد یا اگر کسی یک عمل زشتی را انجام دهد. من می گویم او با عمل شیطانی از آنجا دور شد. من حق ندارم یک عمل ناشایست یا یک گناه را توصیف کنم و نباید بگویم چون در گفت وگو باید امانت رعایت شود.پس من عین آن حرف رکیک را باید نقل کنم؟ خیر، شما حق نداری نقل کنی.

 چون خدا در قرآن می فرماید: انّ الله لا یامر بالفحشاء. خدا امر نمی کند به سوء و فحشا

و بعد هم می گوید به بندگان من بگو حرف بهتری بزنند نه اینکه بدها را حرف بزنند.

 و قل لعبادی یقول التی هی احسن.

 گفت وگو سه رقم است :

۱- گفت وگو با خود :

 من با خودم گفت وگو می کنم. مثلا من بروم یا نروم. حالا یک ساعت دیگر می روم.

من با خودم در حال گفتگو هستم این گفتگو در غیر قصه صدایی از آن بیرون نمی آید، چه بسا در حال رانندگی یا در حال آرمیدن و یا در مکانی مثل پارک و ... باشی و در حال گفتگو با خود هم باشی اما صدایی شنیده نمی شود، اما اگر قرار است همین گفتگو در قصه بیاید باید حتما صدای آن بیرون بیاید و مستمعین باید صدای گفتگوی من با خودم را بشنوند.

۲-گفتگو با خدا :

می تواند در ذهن باشد « یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ » ( یعلم خائنه العین و ما تخفی الصدور )

خداوند می داند در دل من چیست، با یک نگاه من به آسمان خداوند می داند که من چه می گویم.

در یک روزی که همه برای دعای باران رفته بودند، باران نیامد، یک غلام ناشناسی در گوشه ای ایستاده رو به آسمان کرد و با خدای خود حرفی زد که کسی متوجه نشد، آنچنان باران آمد که همه فرار کردند تا سیل آنها را نبرد.

کسی این غلام را تعقیب کرد تا به خانه ی امام سجاد رسید، فهمید که از غلامان حضرت است.

به حضرت گفت میخواهم یکی از غلامان را خریداری کنم، یکی یکی غلامان به ایشان نشان دادند.

حضرت غلامان را می خرید و تربیت می کرد و در راه خدا آزاد می کرد و یا می فروختند و هر کجا که می رفتند یک عنصر ولایی برای تبلیغ دین و مخالفت با حاکمان بودند.

بلاخره فرد غریبه غلام را انتخاب کرد، غلام دلیل انتخاب شدنش را از غریبه پرسید.

گفت : من تو را در دعای باران در بیابان دیدم، تو به خدا چه گفتی؟ گفت: گفتم خدایا یک عمر گفتی نکن نکردم، گفتی انجام بده، انجام دادم، حالا نوبت من هست، من می گویم اگر صلاح خداوندی هست باران ببارد.

خداوند به دعای آن یک نفر باران را فرستاد.

غلام با خدا گفتگو کرد ولی کسی صدایش هم در نیامد.

در داستان های قران فراوان اتفاق افتاده است که شخص می گوید « یا رب» این کلمه یا رب ممکن است برای بیان در قران امده باشد و ممکن است در واقع صدایی از او شنیده نشده باشد و در دلش گفته باشد.

۳_گفتگوی دو یا چند نفره :

یعنی گفتگو با غیر خود، که سه حالت دارد:

الف) گفتگوی خصمانه :

 دو نفر با سختی و تندی با هم حرف می زنند، شبیه گفتگوی خدا با ابلیس،

حضرت خداوند گفت چرا سجدا نکردی؟ گفت: من از آتشم او از خاک، من از او برترم، خدا فرمود: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ( قال فاخرج منها فانک رجیم )

وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ( و ان علیک لعنتی الی یون الدین ) (سوره ص آیه ۷۷)

گفت پس از آن خارج شو که تو مطرودی، و تا روز جزا لعنت من بر توست.

ابلیس گفت حال که از درگاهت رانده شدم تا روز قیامت مردم را گمراه می کنم.ابلیس با خدا گفتگوی خصمانه داشت.

ب) گفتگوی دوستانه:

مانند مناجات امیر المومنین، مناجات امام سجاد، مناجات پیامبران با خدا، گفتگوی نوح با خدا، گفتگوی دوستانه فرد با دوستش، گفتگوی دوستانه با همسر، گفتگوی دوستانه با فرزند مانند گفتگوی حضرت یعقوب با یوسف « یا بُنیّ» و گفتگوی لقمان با پسرش «یا بنی لا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم "سوره لقمان"» چقدر زیبا دو نفر دوستانه با هم صحبت می کنند.

ج)گفتگوی بی طرفانه :

مانند اینکه کسی وارد شهری شود و از فردی آدرسی بپرسد«آقا ببخشید چهارراه ولی عصر کجاست؟»

گفتگوی خصمانه: آهای با تو هستم چهارراه ولی عصر کدام سمت هست؟

گفتگوی دوستانه : به به آقا پلیس حالتون خوبه، میشه لطف کنی و چهاراه ولی عصر را نشان دهی؟

د) گفتگوی دیپلماتیک:

در قصه های قرانی از این نوع گفتگو کم است. خداوند به حضرت موسی و هارون فرمود وقتی با فرعون رو به رو شدید« فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ » ( فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی ) (آیه ۴۴سوره طه)

با او سخنی نرم بگویید شاید پند گیرد یا بترسد (ترجمه آیه)

با فرعون دیپلماتیک و نرم و ملایم صحبت کنید، نگفت بگو ای فرعون جبار و ستمگر و ...

اگر دو وزیر خارجه یا دو سر کنسول یا دو رئیس جمهور و یا سفیر با هم صحبت می کنند اگر از پشت شیشه به آنها نگاه کنیم و صدای آنها را متوجه نشویم چنین می پنداریم که خیلی دوستانه با هم صحبت می کنند، در حالیکه طرفین یک گفتگوی دیپلماتیک دارند، مانند نمونه: «بله ما می دانیم که خصمانه زندگی کردن با همسایگان چه عواقبی دارد.»، «ما می دانیم نتایج کار هر کشوری در اثر بد سیاستی به خودش بر می گردد.

۴_گفتگو یک نفر با جمع :

جایی که یک نفر مثلا امام جمعه، خطیب یا پیغمبر می گوید «انی رسول الله علیکم جمعیا» یا می گوید من از طرف خداوند دستور دارم که شما را هشدار دهم تا غیر از او کسی را نپرستید این نیز گفتگوی یک نفر با جمع هست، مانند کلمات نوح، لوط، هود، شعیب، صالح و ... مراجعه کنید همه پیامبران حرف های مشابه با دیگران داشته اند.

*****

درس هفتم آشنایی با ادبیات داستانی

6 آبان

استاد: محمد حسن راستگو

برنامه ما قصه های قرآن بود قبل از این که وارد قصه های قرآن بشویم باید روش قصه درست کردن و ارکان قصه را هم بدانیم.

 ارکان قصه سه تا بود:

۱- مقدمه ۲- اوج ۳- فرود

که اگر یک مثلثی شما رسم کنید این مثلث مختلف الاضلاع باشد، بین زاویه پایین این مثلث تا وسطش اگر ۵ سانت باشد یک سانت مانده به آخر یعنی تا ۴ سانتی که رفته یک خط عمودی فرضی بکشید از آن نقطه بالا به این دو قسمت دست راست و دست چپ وصل کنید. در حقیقت شما مثلثی دارید که از آن قسمت اوج به طرف دست راست ۴ برابر است و به طرف چپ یک برابر است. این مثلث را که کشیدید بعد دست راستش مقدمه را می نویسید بالا اوج را می نویسید و آن پایین (دست چپ) فرود می نویسید.

 داستان اگر نمودار هندسی در ذهنمان باشد راحت تر می توانیم با هم گفت وگو کنیم.قسمتی که مقدمه هست طرف اوج میریم. دراینجا ما اصول زیادی داریم که باید رعایت کنیم:

۱- گره

۲- گفت وگو: دوستانه، خصمانه، بی طرف و دیپلماتیک.

3.توصیف یا پرداخت: معمولا خانم ها دارای زر وزیور آلات هستند. گاهی طلاهای آنها جرم میگیرد و کثیف می شود. آنهارا پیش زرگر می برند. زرگر با یکسری مواد آنهارا شستشو می دهد و به حالت اول برمی گردند به این " پرداخت کردن طلا "می گویند یعنی دقیق و موشکافانه شما تمام نقش ونگارها را در طلا خواهید دید.

 داستان هم نقطه ای به نام توصیف یا پرداخت دارد. داستان را ما خواندیم و صحنه را ما دیدیم و آن شنونده یا خواننده این را ندیده ما باید طوری این سخن را بگوییم که آن طرف باید بتواند این را در ذهن خودش مجسم کند دقیقا مثل فرد نابینا که دارد یک قصه را گوش می کند.

ما باید در کلاس یا جایی که می خواهیم قصه قرآن بگوییم بتوانیم برخی از مسائل را دقیقا توصیف و پرداخت کنیم. سه نوع توصیف در قصه داریم:

 ۱- پرداخت یا توصیف صحنه ها

 ۲- قیافه ها

 ۳- حرکت ها. مثلا من الان می گویم یک جای باصفا رفتم شما در ذهنتان این جای باصفا را چه چیزی مجسم می کنید؟ ممکن است یک منظره عادی را یک جای باصفا ببینید اما وقتی من آنجایی را که رفتم تشریح کنم بعد شما متوجه می شوید من کجا رفتم. من صحنه ای را نوشته بودم دیدم یک نفر دست هایش را به سرش گرفت گفتم برای چه اینطوری می کنی؟ گفت: من دیگر نمی توانم این همه زیبایی را در ذهنم مجسم کنم.

حالامن تکه ای از صحنه طبیعی را برای شما تشریح می کنم:

 تصور کنید یک کوهستان است این کوهستان درختان سبز و خرم با انواع واقسام روییده. جنگل نیست ولی شبیه جنگل است. روی آسمان هم تکه های زیبایی از ابر دیده می شود. یکسری از پرندگان هم در آسمان پرواز می کنندو صدای بلبل ها و قناری ها را شما می شنوید.

یک سلسله باغ در دامنه این کوه وجود دارد. شما در یکی از این کوچه هایی که منتهی می شود به آن صحنه باز کوهستان دارید قدم می زنید دست راست شما یک دیواره کوتاهی است که بالای این دیوار منتهی می شود به کف باغ هایی وجود دارد که تمام سبزه، پر از باغ های زیبای رنگارنگ و سایه روشن هایی از آفتاب که از لابه لای درختان دارد به پایین می تابد و صدای قناری ها و بلبل ها می آید. یواش یواش نزدیک تر می شویم یک جوی آبی را مشاهده می کنیم که همزمان با شما دارد به طرف آن دره سرازیر می شود

اما نرسیده به آن دره یک حوضچه کوچکی است. از یکی از این باغ های دست راست شما یک جوی باریک آب می آید که یک ناودان کوچک گذاشتند و این آب به صورت قطره قطره روی این حوضچه کوچک می ریزد.

موج هایی ایجاد می شود شما کمی دست هایتان را زیر قطره ها می گیرید تا نریزد‌. این حوضچه از آن امواجش که یک کم کمتر شد آسمان بسیار زیبا را داخل حوضچه می بینید دقیق، عمق بی نهایت با ابرهایی که در وسط راه وجود دارد. یک مقدارکه جلوتر می روید این دیواهر تمام می شود و صحنه بسیار زیبایی از چند رشته کوه که لا به لای هم با درختان پیچیده شده اند مشاهده می کنید.

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ

( لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب )

آیا لازم است تمام صحنه ها را توصیف کنیم? خیر، مثلا می خواهیم حرم حضرت معصومه را توصیف کنیم اما از تهران راه می افتیم، یا مثلا کسانی که استان فارس هستند و می خواهند

حرم حضرت احمد بن موسی را توصیف کنند. از آباده راه می افتند یا مثلا کسانی که مشهد هستند و می خواهند حرم امام رضا را توصیف کنند،از چناران یا نیشابور حرکت می کنند.یا همینطور هر کسی در هر جایی که هست.

ما هیچ لازم نیست که از اول اتوبان تهران _قم تک تک ماشین ها و آدم ها، خیابان ، ترافیک ، تابلو ها و ساختمان ها و درختانی که اطراف است را توصیف کنیم،حتی لازم نیست وقتی به قم می رسیم از اول اتوبان و عوارضی و میدان هفتاد و دوتن و از چند خیابان و ....هیچ کدام را نیازی نیست توصیف کنیم.این موارد را با الفاظ کلی توصیف می کنیم:

وارد اتوبان تهران_قم می شویم، پس از گذشت ۱۲۰ الی ۱۳۰ کیلومتر به عوارضی می رسیم و چشممان به گنبد حضرت معصومه می افتد، از عوارضی که رد شدیم می پیچیم به سمت یک میدان بزرگ که آن میدان را یک پل هوایی احاطه کرده،از میدان و چند خیابان که رد می شویم نزدیک حرم حضرت معصومه (س) می شویم، در بریدگی یا برگشتی که در رودخانه است بر میگردیم به طرف پارکینگ و ماشین را پارک میکنیم و از آسانسور بالا می رویم و به یک محوطه بازی که به صورت یک صحن است میگذرانیم و وارد صحن بزرگ حضرت معصومه می شویم.

از اینجا می توانیم توصیفمان را شروع کنیم.تا اینجا کاری نداشتیم که آن هایی که بودند بزرگ بودند یا کوچک،لباس ها و قیافه هایشان چگونه بود.به این موارد کاری نداریم.از اینجا می گوییم که ازدحام جمعیت، دو گلدسته ی بزرگ و طلایی، سر درهایی که با کاشی های زیبا و نقش و نگار های قشنگ، از قرن ها پیش در اینجا به عنوان آثار باستانی و مذهبی نهفته شده را مشاهده می کنید. آرام آرام وارد حرم می شویم، سیل علاقمندان به حضرت معصومه کنار ضریح حضرت هستند و گاه گاه با فریادی از صلوات و شادی آمدن اینجا و یا بعضی در مناجات،در حال خواندن زیارت نامه،نماز و قرآن را می توانیم توصیف کنیم.حتی کاشی ها و نقش و نگاره ها،شیشه ها و آینه ها و جمعیت را .

 

پس ما در توصیف صحنه ها به آنجایی که سوژه ی اصلی ماست بر میگردیم برای توصیف.نه هرجایی ک از آن وسط باشد.اگر بخواهیم تمام صحنه ها را توصیف کنیم باید چندین کتاب بنویسیم در حالی ک هنوز از تهران به قم هم نرسیده ایم.

هو الله

دوم :"توصیف یا پرداخت قیافه ها"

مثلا می گویم طرف آمد با یک حالت خاص.منظور از حالت خاص چه حالتی است؟ چاق بود لاغر بود؟ مو داشت؟ نداشت؟ عمامه بر سر داشت؟ دستار عربی داشت؟ یا مثلا پیشانی اش را بسته بود؟ یا قیافه اش سیاه رنگ بود یا سفید بود؟ قدش کشیده بود یا چاق و یا لاغر بود؟ اخمو بود؟ بشاش و خوشرو بود؟

این موارد پرداخت قیافه می شود

قیافه هم لازم نیست فقط به صورت باشد بلکه،به کل هیکل و بدن انسان بر می گردد. دست پا سر و گردن و سایر مواضعی که لازم است در آن جا پرداخت کنیم.

سومین پرداخت:"توصیف یا پرداخت حرکت هاست

مثلا می گوییم طرف در حال مناجات بود.در حال مناجات بود به چه معناست ؟ طرف چراغ ها را خاموش کرده بود و فقط یک چراغ کوچک روشن بود که کتاب دعا را ببیند، رو به قبله نشسته بود و درحال مناجات با خدا بود،اشک از چشمانش جاری می شد، بدنش می لرزید،با حالت تضرع در پیشگاه خدا صحبت می کرد،گاهی به کتاب دعا نگاه می کرد و دستش را بالا می آورد و یک ذکری مثل یا الله را چندین بار تکرار می کرد،سپس بلند می شد ونماز را شروع می کرد، با یک حالت طمانینه خاص و خضوع و خشوع ویژه و نمازش را با کمال آرامش و خلاصه، توجه تمام کرد.بعد از نماز سلام داد و باز دستهایش را به دعا بلند کرد و چندین دعا کرد و دستانش را به صورتش کشید،جا نمازش را جمع کرد و از اتاق خارج شد.

در اینجا دیدیم که یک حرکت را چگونه می توان توصیف کرد.اگر می گفتیم در حالت مناجات بود. از کجا بدانیم چه چیزی را مناجات می کرد. همین حرکت می تواند هم یک نفره باشد،می تواند دونفره باشد و هم می تواند دسته جمعی باشد.

حرکت یک نفره: حضرت ابراهیم وارد بت کده می شود، بت ها را می شکند،تبر را به دست بت بزرگ می دهد، اما وقتی که آن ها وارد می شوند و می بینند که بت ها شکسته شده،ابراهیم به بت بزرگ اشاره می کند و می گوید اگر بت ها حرف می زنند و راست می گویند از آن ها بپرسید که چه کسی این کار را کرده است? آن ها می گویند کسی که نمی تواند حرف بزند چطور می تواند جواب بدهد.

ابراهیم هم می گوید کسی که نمی تواند حرف بزند شما چطور او را می پرستید و از او تقاضای حاجت می کنید؟

حرکت دو نفره‌:

حضرت علی و پیامبر ( ص) وارد خانه کعبه می شوند و بت ها را می شکنند. حضرت علی به دستور پیامبر برفراز شانه ی حضرت قرار می گیرد و از آن بالا بت ها را یکی یکی به پایین می اندازد.یا حضرت ابوالفضل ( ع) و امام حسین( ع) .

یا حضرت زینب ( ع) و امام حسین ( ع) . یا داستان هایی که دو نفر هستند،حضرت موسی و برادرش هارون.

این دو تا می تواند با هم یار باشند، مثل همین هایی که گفتیم. یا باهم ضد باشند، مثل هابیل و قابیل یا حضرت موسی (ع) و فرعون و سایر مواردی که در قصه ها و تاریخ وجود دارد.

آشنایی با ادبیات داستانی در آموزه های قرآنی-درس هشتم

9 آبان ماه

حرکت بر دونوع است :

الف) حرکت فردی

ب) حرکت جمعی

حرکت جمعی یا دو نفره است و یا بیشتر از دو نفر . که در هر کدام از این ها ، دو نفر با هم رابطه دوستانه و یا خصمانه دارند . رابطه دوستانه مانند رابطه حضرت موسی و هارون ، پیامبر اکرم و مولی امیرالمومنین (ع) ، حضرت امام حسین و زینب (س) و سایر کسانی که در تاریخ با هم همراه و همگام بودند.

همین دو نفر می توانند با هم متضاد باشند . مثل فرعون و موسی ، نمرود و ابراهیم ، هابیل و قابیل ، پیامبر اکرم و ابوسفیان و سایر ائمه با مخالفان زمان خود .

نوع دیگر حرکت ، حرکت جمعی است . مثلا در راهپیمایی 22 بهمن ، عده ی زیادی شرکت می کنند و همه با هم شعار می دهند. و یا در نماز جمعه شرکت می کنند و همه با هم به رکوع و سجده می روند و یا در نماز جماعت شرکت می کنند . یا در راهپیمایی عظیم اربعین برای نشان دادن قدرت اسلام و مسلمین چندین کیلومتر و یا چند ده کیلومتر را پیاده حرکت می کنند تا وحدت و انسجام خود را نشان دهند . این حرکت ها ، حرکت جمعی است.

 ما در قصه گویی می توانیم حرکت جمعی را با توصیف بخشی از آن جمعیت و بقیه اش را به صورت یک منظر آن و یا به قول صدا و سیما " لانگ شات " نشان دهیم . مثلا یکی از پایگاه های کمک رسان به راهپیمایمان اربعین که موکب نامیده می شوند ؛ را تشریح می کنیم . که چگونه پای زوار را می شویند ، آن ها را ماساژ می دهند و لباس هایشان را عوض می کنند . به آن ها غذا داده و مورد احترام قرار می دهند.

یک موکب را با در و دیوار، پلاکاردها و وسایل موجود در آن تشریح می کنیم. سپس می گوییم ، اگر از یک منظر بالاتری نگاه کنیم ، یک موکب نیز در چند قدمی اینجاست و موکبی دیگر در فاصله ای دیگر و اگر سوار بر هلیکوپتری از بالا نگاه کنیم ،

 می بینیم در فاصله صد کیلومتر و حتی بیشتر از صد ، بلکه صدها کیلومتر همچنان جمعیت در حال آمدن هستند و جاده همچنان مملو از جمعیتِ عاشق امام حسین (ع) است . این می شود حرکت جمعی و این توصیف ، پرداخت این حرکت جمعی است .

پس دیگر لازم نیست که ما تک تک موکب ها ، تک تک آدم ها و پلاکاردها و پرچم ها برای مردم تشریح کنیم.

پس چگونه می توان یک حرکت و یا قیافه را تشریح و توصیف کنیم؟ ما دو نوع نگاه داریم:

1- نگاه عادی و معمولی

2- یک نگاه موشکافانه و پرداختی

 نگاه عادی و معمولی همان نگاهی است که ما همواره در کوچه و خیابان و جاهایی که می رویم ، داریم ؛ بدون دقت و توجه. مثلا همین امروز ما جایی می رفتیم ، با مغازه ای برخورد کردیم که تا به امروز آن را ندیده بودیم ، آن مغازه بود ولی ما آن را ندیده بودیم. نه اینکه ندیده باشیم بلکه به چشممان هم خورده بود اما در مغز ما جایی باز نکرده بود. یعنی ما نگاه توصیفی به این فروشگاه یا مغازه نکرده بودیم . وقتی که وارد آن مغازه شدیم ، فکر کردیم که اولین بار است که آن را می بینیم در حالیکه ما بارها آن را دیده بودیم ولی ، ندیده بودیم ! یعنی به چشممان خورده بود ولی به مغزمان نسپرده بودیم .

برای اینکه بهتر بتوانیم پرداخت و یا توصیف کنیم باید به اطراف خود با توجه نگاه کنیم . البته باید مواظب حلال و حرام و نگاه ممنوع و جایز باشیم و اگر ما بتوانیم این کار را بکنیم . دید ما دقیق و تیز بین خواهد شد .

در این زمینه می توان یک پیشنهاد ارائه داد : معمولا کسانی که در حال گوش کردن به رادیو هستند ، یا در ماشین هستند و یا درخانه و محل کار ، مدرسه و هر اتاقی که در آن قرار دارند ؛ پیشنهاد می کنیم به طور دقیق نگاه کنید ؛ به درب ورودی ، ساختِ آن در ، حاشیه هایش ، نقش و نگار هایش ، سقف ، حاشیه های کنار سقف ، دیوارها ، اگر تابلو، منظره و یا قالی زیبایی در دیوار است و نوع فرش و موکتی که در اتاق پهن شده است و یا وسایل آن اتاق مثل تلوزیون ، گلدان ، میز ، مبل ، صندلی ، پشتی ، لحاف و یا پتو و.... هر چیز دیگری که است ... دقیق نگاه کنید .

 پس از نگاه کردن ، اگر از شما پرسیده شود که در همین اتاقی که هستید ، حاشیه تلویزیون سفید رنگ است و مانند بقیه سیاه نیست ، چه می گویید ؟ ممکن است بگویید : من این را ندیدم .

 و یا گوشه دست راست تلویزیون در بالا یک آرم دارد ، آیا آن آرم را دیدید ؟ ممکن است بگویید من این را هم ندیدیم . و یا همین کنترل و یا ریموتی که در دست دارید ، آیا آن مثلثیِ بالا، پایین و چپ و راست را دیدید ؟ ممکنه است پاسخ دهید : بله دیدم و دوباره پرسیده شود که دایره وسط آن را هم دیدید ؟ و در پاسخ بگویید : نه آن را ندیدم و دقت نکردم ! دستم هم روی آن بود و داشتم استفاده هم می کردم اما دقت نکردم ! حال اگر به شما بگویند دوباره نگاه کنید ، دراین دوباره دیدن ، قطعا نگاه شما با نگاه دفعه اول تان یکی نیست . سعی می کنید تمام زوایا و نقش ونگارها ، رنگ ها ، فرورفتگی ها و برجستگی ها ، تمام عواملی که یک اتاق و یا یک سالن را می سازد دقیق نگاه کنید .

نگاه با دقت باید داشته باشیم اگر نگاه مان اینگونه باشد برای افرادی که قصه های ما را ندیده و نشنیده اند یا در جریان خاطرات ما نبوده اند به صورت کامل تشریح کنیم تا در ذهنشان نقش ببندد.

راه دیگر توصیف و پرداخت استفاده از سیستم های الکترونیکی و دستگاه های مختلف و ابزار های تصویر و صدا و فیلم است. یعنی کلیپی که حرکت مورد نظر ما در آن ضبط شده است یا تکه ای از فیلم سینمایی که نظر ما را تامین می کند یا یک عکس بسیار زیبای هیجان انگیز که می تواند نکته ی قصه را بیان کند را در صحنه قصه وارد می کنیم. یا پخش موسیقی ای که ذهن افراد با شنیدن این صدا، تصاویر را در ذهن خود تجلی کنند و بتوانند با ذهن خود پرداخت صحیح یا توصیف خوبی از صحنه یا حرکت داشته باشند.

به مثال های زیر که به صورت صوت پخش می شود توجه کنید :

نمونه اول:

« فرزندان عزیزم عمر من به پایان رسیده است و از شما می خواهم با هم متحد شوید. »

« باز دور برداشتی پدر، چند دفعه این حرفها را میزنی؟»

« جلوی خود من داری با من مخالفت می کنی ؟ »

« بگذار پدر حرفهایش را بزند کلام او را قطع نکن.»

«پدر آیا من میان حرف شما پریدم؟»

با شنیدن این دکلمه به صحنه قصه «خانه» و شخصیت های قصه « پدر و فرزندانش»،

و تعداد افراد سازنده قصه پی می بریم.

نمونه دوم :

«ما دیگر اجازه نخواهیم داد دشمن نسبت به اسلام و انقلاب نظر بد داشته باشد و با تمام توان در برابر تمام توطئه های دشمن ایستادگی خواهیم کرد. تکبیر»

پرداخت ما از صحنه این سخن «نماز جمعه»، «پایان راه پیمایی»، «میتینگ بزرگ»، «همایش سراسری» و ... است.

نمونه سوم :

«یکی از مواردی که انسان باید به آن توجه کند رعایت حقوق دیگران است.»

صحنه هایی که در ذهن ما تجلی پیدا می کند عبارت اند از: « زنگ املا و فردی در حال تکرار عبارات برای شاگرادانش است. »

«سخنرانی که قصد دارد سخنانش در تاریخ ثبت شوند، در حال صحبت های آرمانی گونه است و عده ای نیز در حال نکته برداری از سخنان ایشان هستند تا بعد ها در سایت ها و کتاب های مختلف منتشر کنند.»

این ها نمونه هایی از توصیف صحنه بدون تشریح آن بود یعنی با شنیدن صدا، به صحنه می رویم، شخصیت ها را می بینیم و تعداد را تشخیص می دهیم، همینطور زبان اشاره ناشنوایان و فنون و حرکت های کشتی، از نوع توصیف صحنه بدون تشریح است.

نکته ی اخلاقی :

آیا مجاز به بیان هر صحنه ای که در دنیای واقعی با آن مواجه می شویم، یا هر صدایی که می شنویم، هستیم؟

خیر، مواردی که خلاف اخلاق است یا به حرمت شخصی آسیب می زند یا مواردی که از لحاظ دین و اخلاق جایز نیست، حق بازگو کردن و توصیف و تشریح آن را نداریم . بیان این موارد نه تنها امانت در اخلاق نیست بلکه خیانت به اخلاق است و همچنین با بیان این موارد یعنی به فساد و گناه خود اضافه نموده ایم.

در این موارد باید به صورت مبهم به توصیف صحنه بپردازیم و نباید عیناً موارد و صحنه ها و صداها را نقل کنیم. خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:«اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (آیه 19 سوره نور)»

ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الدین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره والله یعلم و انتم لا تعلمون ( نور – 19)

کسانی که دوست دارند مسائل فحشا و منکرات را در جامعه اشاعه پیدا کند عذابی دردناک در انتظار آنهاست.

پس در بیان قصه باید به این نکات اخلاقی توجه و رعایت کنیم، به خصوص اگر مخاطبین قصه ما دانش آموزان هستند چون هنوز افکار دانش آموز، به گناه آلوده نشده، یا این مسائل غیر اخلاقی را ندیده اند و یا در جریان آن نیستند، پس حق تشریح این رفتار ها را برای آنها نداریم چون ممکن است منحرف شوند و رفتارشان شیطانی شود.