refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"
refreshing

refreshing

به یاد زنده یاد "مرغ طوفان"

درس سوم شمیم دانش

زبان قرآن و مفاهیم آن -درس 1

شنبه 15 مهر ماه

بسم الله الرحمن الرحیم

انا انزلناه القران عربیا لعلکم تعقلون

ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم باشد که تعقل کنید.

 

این آیه اهمیت زبان عربی را می رساند و لازم است برای آشنایی با قرآن کریم این زبان را بیاموزیم و این آشنایی نیاز به صرف و نحو زبان عربی دارد.

پیامبر اکرم (ص) در روایتی که به آن حضرت منصوب است می فرمایند

احب العربیه لثلاث ، لانی عربیا والقرآن العربی و لسان الاهل جنه العربی

من پیامبر به سه دلیل زبان عربی را دوست دارم و می پسندم :

1) خود از نژاد عرب هستم .

2) قرآن به زبان عربی است .

3) زبان اهل بهشت عربی است .

 تعریف علم صرف :

صرف در لغت به معنای تغییر دادن است و در اصطلاح یعنی چگونه بتوانیم یک کلمه را به شکل های مختلف در بیاوریم تا معانی متعددی از آن به دست آید .

مثلا کلمه نصر که به معنای یاری کردن است . نصر ( ماضی)، ینصر (مضارع)، انصر ( امر ) ، ناصر ( اسم فاعل) ، منصور ( اسم مفعول)

فایده علم صرف آشنایی با چگونگی  کلمه سازی و کلمه شناسی است .

علم نحو :

علم نحو راجع به ساختار و ساختمان کلمه بحث نمی کند راجع به چگونگی اعراب آخر کلمات معمولا سخن می گوید  و موضوع علم نحو کلمه و کلام است.

 کلمه از نظر چگونگی آخر آن در جمله گفتگو می کند و کلام از جهت پیوند اجزای آن با دیگر کلمات آنها را  مورد بحث قرار می دهد.

فایده علم نحو  :  محفوظ ماندن از خطا در گفتار و نوشتار زبان عربی است 

1)  ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم ( بقره 129)

  افعال

1-  وابعَث  :  بَعَثَ ، یَبعَثُ ، بعثاً 

اوزان افعال ثلاثی مجرد سماعی است و مانند افعال ثلاثی مزید وزن خاصی ندارند بنابراین یا باید بر اثر تمرین در ذهن داشته باشیم یا به کتب لغت مراجعه کنیم .

فعل امر یبعث = =   اِبعث

2- یتلوا  فعل از ریشه ( تَلَوَ ) که هنگام اعلال به تَلا  (یتلوا) تبدیل می شود ( تَلَوَ )  فعل معتل است که حرف آخر آن حرف عله است که به آن فعل  ناقص می گویند. یتلوا صیغه اول است.

3- یعلمهم  : ثلاثی مزید باب تفعیل عَلِمَ به باب تفعیل =  عَلَّمَ  ( ماضی ) یُعَلِمُ ( مضارع ) ضمیر هُم (مفعول به) اول است و الکتاب ( مفعول به ) دوم

4- یزکیهم همانند یعلمهم باب تفعیل است زَکی ، یُزَکی ، تَزکیه ( عَلَمَ ، یُعَلِمُ ، تعلیم ) امر = عَلِم

 امر یُزَکی =   زَکِه

  

نحو :

• بعضی کلمات مانند الحکمه به لحاظ صرفی مصدر است برای فعل حکم ، یحکم

• ربنا منادی مضاف

دو چیز از آن حذف شده یکی یا ندا  و یا متکلم از آخرش

• رسولا مفعول است برای فعل بعث

  آیاتِک مفعول یتلوا که علامت نصب آن کسره است

• الحکمه معطوف است بر الکتاب

• اِنَّ از حروف مشبه بالفعل و ک اسم آن

   انت ضمیر فصل است.

  عزیز خبر اول

  حکیم خبر دوم 

نکات بلاغی :

ربنا  از نظر نحوی منادای مضاف است ،منادای مضاف و اعراب آن  منصوب است .

این کلمه در ظاهر منادا است در حقیقت درست است که خداوند را مورد ندا و خطاب قرار داده ولی اینجا منادا به قصد استرحام آمده است .

 منادا استرحام یعنی برای طلب مهربانی و رحم و عطوفت .

  ربنا وابعث فیهم رسولا منهم

 ابعث که یک فعل امر است و برای صیغه مفرد مذکر مخاطب یا للمخاطب استفاده می شود و این فعل هم یک فعل ثلاثی مجرد است در ظاهر فعل امر است ولی چون از مقام پایین به مقام بالا یعنی از طرف بنده که در این ایه حضرت ابراهیم (ع) است به خداوند بلند مرتبه ، در اینجا کلمه ابعث که یک فعل امر است در حقیقت معنای امری و دستوری ندارد بلکه یک فعل امر است که فعل دعایی حساب می شود یعنی در حقیقت دعا است .

در مورد کلمه حکمت و  کلمه کتاب معانی و تفاسیر مختلف و فراوانی ذکر شده است اما برخی کلمه حکمت را معادل کلمه کتاب در نظر گرفته اند و همان معنا و تفسیر را برای کلمه حکمت در نظر گرفته اند که اگر به این شکل باشد یعنی اگر ما کلمه حکمت را مترادف ، هم معنی با کلمه کتاب در نظر بگیریم در حقیقت در این ایه ما تکرار داریم یعنی تکرار اتفاق افتاده و هدف از این تکرار تاکید است .

    انک انت العزیز الحکیم :

دارای تاکید های فراوانی است که در این بخش به چند مورد از انها اشاره می کنیم :

 انک انت العزیز الحکیم  با اِنَّ شروع شده است که برای تاکید می آید .

تاکید دوم ضمیر فصل انت است ضمیر فصل یا ضمیر عماد انت .

ضمیر فصل یا ضمیر عماد یعنی چه ؟

 ضمیری است که بین مبتدا و خبر یا هر آنچه که در حکم مبتدا و خبر باشد می آید و در حقیقت خودش هم ضمیر منفصل منصوبی است برای تاکید می آید .که در این بخش از آیه کلمه انت که بین (کَ ) که اسم اِنَّ است و بین عزیز  خبر ِانَّ است آمده  که آن هم در حقیقت تاکیدی در این آیه است.

تاکید دیگری که در بخش از آیه داریم این است که خبر ما به صورت معرفه آمده است خبر اول که العزیز و خبر دوم  که الحکیم است با الف و لام (ال) آمده به صورت معرفه است.

هنگامی که خبر به صورت معرفه می آید افاده تاکید می کند.

تاکید دیگر خود لفظ و کلمه عزیز و حکیم است :

کلمه عزیز و حکیم بر وزن فعیل است که صفت مشبه است بر دوام و استمرار دلالت می کند.

تاکید بعدی این است که خود این جمله یک جمله اسمیه است . اسمیه بودن جمله بر تداوم و استمرار دلالت می کند و تمام مواردی که  ذکر شد برای تاکید این بخش از آیه امده است.

آیه 129 سوره بقره است خدا متعال در این آیه شریفه از زبان حضرت ابراهیم این طور نقل می کند که آن حضرت دعا کرد :

ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک ویعلمهم الکتاب والحکمه ویزکیهم انک انت العزیز الحکیم

آن پیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم که بسیاری از کلمات و جملات ایشان در قالب درس های آموزنده ای در قران کریم بیان شده ، دعاهایی هم به محضر خدای متعال عرضه داشته است.

یکی از دعاهای ایشان این است  دست به دعا برداشت عرضه داشت خدایا در بین فرزندان من رسولی قرار بده ، در میان امت من رسولی  قرار بده که این رسول از جنس آنها باشد و برای انها آیات تو را تلاوت کند معلم و آموزگار آنها باشد کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنها را تربیت کند بدرستی که تو خدای شکست ناپذیر و حکیم هستی.

درس های متعددی در این آیه شریفه است :

اولا دعای حضرت ابراهیم نشان می دهد که این مسئله ، مسئله بسیار مهمی است این که انسان از خدا بخواهد که جامعه و مردم از معلمان و مربیان فاصله نداشته باشند و جامعه همواره از معلمانی برخوردار باشد که این معلمان نقش اموزش و پرورش را بر عهده دارند.

نکته دوم :  معلم باید از جنس متعلم باشد ((رسولا منهم)) فرستاده ای از جنس خود آنها تا درک بکند حالات آنها را وبتواند متناسب با استعداد ها  برای شاگردان و دانشجویان خودش آموزش های لازم را بیان کند.

 نکته ی دیگر  : اینکه معلم علاوه بر این که آموزش می دهد پرورش هم در وظایف او گنجانده شده است می فرماید : کسانی که آنها هم معلم باشند و هم مربی و پرورش دهنده .

تزکیه از ماده زکی به معنای پاکی است یزیکیهم یعنی آنها را پاک کند . در واقع معلم به واسطه آموزش و به واسطه تعلیم خودش کاری می کند که دانشجو و دانش آموز در مسیر تعالی حرکت بکند و روز به روز به مراتب کمال نزدیک تر شود.

*****

 

زبان و مفاهیم قرآن -درس 2

18 مهر

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ( آل عمران – 159 )

فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل على اللَّه ان اللَّه یحب المتوکلین ( آل عمران – 159 )

  نکات صرفی :

فعل لِنْتَ لَهُمْ  (لنت لهم ) : فعل ماضی است .

حروف اصلی( ل ان)/ ثلاثی مجرد/مفرد مخاطب از ل ی ن (اجوف یایی)

کُنْتَ ( کنت )  :مخاطب صیغه7  / فعل ناقص و اسم و خبر دارد / از کان

لَانْفَضُّوا (لانفضوا )  : باب انفعال / ریشه سه حرفی( ف ض ض) / ماضی

فَاعْفُ (فاعف )  : ریشه عفی و معتل است بر وزن یَفعُلُ و  فعل امر از تعفُ (چون فاء چسبیده به فعل همزه حذف شده) جزم حرف عله به حذف آن است .

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (استغفر لهم ) : فعل امر از باب استفعال  صیغه اول "واو" 

واو عاطفه چون کلمات رو به هم مرتبط میکند

 "شَاوِرْهُمْ" (شاورهم)  شاور : صیغه اول فعل امر از باب مفاعله و هُم : مفعول به

( نکته نحوی : هرگاه فعل به ضمیر متصل گردد در بیشتر مواقع مفعول به می گردد)

عَزَمْتَ (عزمت ) : ثلاثی مجرد صیغه هفتم  / مفرد مذکر مخاطب از باب تفعیل و "ت"فاعل

فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ (فتوکل على اللَّه )  : توکل ثلاثی مزید باب تَفعُل / صیغه اول فعل امر

یُحِبُّ (یحب ) : (فعل مضارع مضاعف/  حبب) / صیغه اول مضارع از باب افعال

الْمُتَوَکِّلِینَ (المتوکلین ) : مفعول به

یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (یحب المتوکلین) : خبر برای اِنَّ  ( ان ) از حروف مشبه به فعل

(ان ، کان، ان،لیت ، لکن ،لعل)

نکات بلاغی

 فَبِاَیِ رَحمَهٍ مِن الله لِنتَ لَهُم" (فبما رحمه من الله لنت لهم ) 

درباره اینکه ما چه نوع ما یی است  بعضی از نظرات در زیر مطرح شده است .

1)  " ما " ما ی نکره تامه  است به معنای شی

2) " ما " صله است .

3)  نظرفخر رازی  این  است  که "ما" مای استفهامیه است و در معنا ،  تعجب  را  می رساند .یعنی  " فَبِاَیِ رَحمَهٍ مِن الله لِنتَ لَهُم" (فبما رحمه من الله لنت لهم )  و به این معناست که : درست است که ما ، ما را هم معنی با  " اَیُّ = به معنای چه " در نظر گرفته ایم   اما در معنا و ترجمه  تعجب را می رساند و این گونه ترجمه می گردد " چه رحمت بزرگی بوده است آن رحمتی که خداوند به تو عطا کرده است ".

4)  " ما " ، ما زائده است . که این قول و این نظر را بیشتر مفسرین و علما و نحوین پذیرفته اند .

اما این که می گوییم زائده به این معنا نیست که  ما ، مایی زائد و بدون فایده است . زائده که این جا مطرح می گردد در حقیقت زائده در اِعراب است . به این معنا که که مانع تاثیر حرف جَرِّ با  در کلمه "رَحمَه " نشده است . اینطور خوانده می شود  " فَبِما رحمتهٍ "  رَحمَةٍ  در این جا به  واسطه حرف جر با که آمده ، مجرور شده است و در این جا " ما  " بی تاثیر است چون اگر قرار بود تاثیر داشته باشد و زائده نباشد ،  " ما " باید مجرور می شد و "رحمه" اعراب دیگری را می گرفت . به همین خاطر " ما " را  " ما  زائده " در نظر می گیریم.

 در این جا حرف جر "با" را به دو شکل در نظر گرفته اند :

1- حرف جر سببیه است که  به  این شکل ترجمه می شود : به سبب رحمت.

2- حرف جر را حرف جر مصاحبت گرفته اند به معنی معیت ، به معنای " مَعَ "  که به این شکل ترجمه می شود : با رحمت ، به همراه رحمتی از خداوند.

 نیست  و در حقیقت به هدف و غرضی آمده است  و  برای  تاکید و وضوح  و تقریر بیشترآمده است . به این شکل که اگر " ما " از جمله حذف گردد ، جمله از نظر معنا دچار نقصان می گردد . همچنین از نظر ساختار و ترکیب هم دیگر آن نظم و ساختار قوی و منسجمی که اکنون دارد را نخواهد داشت .

تمام موارد ذکر شده از آن جهت است که بگوییم معنایی که  " ما "  می خواهد در این بخش از آیه برای ما داشته باشد ، همان تاکیدی است که دارد و آن تاکید در حقیقت باعث می شود که معنای آیه در روح و جان انسان بیشتر نقش ببندد.

نکته بعدی که وجود دارد در مورد کلمه  " رحمه " است . اگر دقت کنید ، می بینیم که کلمه رحمه در این  جا به صورت نکره و همراه با تنوین آمده است . " فَبِما رَحمَهٍ مِن الله "

چرا بصورت نکره آمده است ؟

و چرا با تنوین آمده است ؟

در این جا هم در حقیقت کلمه رحمت برای تفخیم ، نکره آمده است . به این خاطر که در ادامه می فرمایند " فَبِما رَحمَهٍ مِن الله " ، مِن الله ؛ جار و مجرور است که این جار و مجرور  به یک محذوف تعلق دارد که آن محذوف ، صفت است برای کلمه رحمه .

می توانیم به این شکل  بگوییم که تقدیر این جمله به این شکل است که " فَبِما رَحمَهٍ عَظیمَهٍ کائِنَهٍ مِن اللهِ تَعالی لِنتَ لَهُم " در حقیقت این کلمات را که صفت  هستند برای رحمت در تقدیر دارد.

تمام این ها درمعنا باعث تفخیم  و تعظیم می شود .که  می توانیم به این شکل ترجمه کنیم  : رحمت عظیمی ، رحمت بزرگی .

نکته دیگر اینکه در ابتدای آیه " فَبِما رَحمَهٍ مِن اللهِ لِنتَ لَهُم  " بِما رَحمَهٍ " این جار و مجرور بر فعل جمله " لِنتَ لَهُم  "مقدم شده اند . می توانست به این شکل مطرح شود :  " لِنتَ لَهُم  ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  : تو نرم خو و نرم شدی برایشان به خاطر آن رحمتی ازجانب خداوند "

 در صورتی که می بینیم  که  " ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  " مقدم شد  برفعل ، این سوال پیش می آید که دلیل این تقدیم چه است ؟

قاعده ای در زبان عربی وجود دارد که می گوید : (( تَقدیمُ ما حَقُّهُ التَّأخیر یُفیدُ الحَصر : مقدم کردن هر آن چه که حقش تاخیر باشد افاده ی حصر را می کند .

اینجا می بینیم که " ِبما رَحمَهٍ مِن اللهِ  " مقدم  بر فعل ما شد . در این جا در حقیقت حصر و قصر را دارد. بِرَحمَهٍ مِن الله لا بِغَیرِ ذلِکَ مِن احوالِهِم .

یکی  از آیات مهمی که پیرامون موضوع  تعلیم و تعلم در قرآن کریم به آن استناد کرد و در واقع اخلاق معلمین را برای  ما ترسیم  می کند ؛ آیه 159 سوره مبارکه آل عمران است .

پیامبر اکرم در مقام یک معلم موظف است که دستوراتی را در تعامل با خودش با متعلم و امتی که به نوعی دانشجو و دانش آموز این پیامبر هستند رعایت بکنند .

یکی از آن نکات این است که باید اهل رأفت و رحمت نسبت به شاگردان باشد .

تربیت جز با مهربانی  و جز با مراعات اصول دوستی امکان پذیر نیست .

قرآن می فرماید : " فَبِما رَحَمهٍ مِن اَلله لِنتَ لَهُم : ای پیامبر این نرمی و نرم خویی که تو نسبت به مردم به خرج می دهی به خاطر رحمت پروردگار است "

وَلَو کُنتَ فَظًّاً غَلیظَ القَلبِ  (ولو کنت فظا غلیظ القلب )  : اگر تو ای پیامبر سخت دل و تند خو بودی .

لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (لانفضوا من حولک ) : مردم از دور تو پراکنده می شدند .

در واقع باید بدانیم معلم  وظیفه اش صرفا بیان یک سلسله مطالب و بعد هم  ثبت  این مطالب توسط دانش آموز و دانشجو و گرفتن نمره نیست . رسالت یک معلم راهبری است . معلم  دست متعلم را می گیرد و همراه خود حرکت داده و به جلو می برد .

برای اینکه متعلم با معلم همراهی کند ، معلم باید نرم خو باشد  و اخلاق او اخلاق پسندیده ای باشد .

فَاعْفُ عَنْهُمْ (فاعف عنهم ) : از بدی های متعلم باید در گذرد .

نه تنها از بدی ها در گذرد بلکه

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (واستغفر لهم )  : از خدا هم بخواهد که خدای متعال هم بدی های متعلمین را مورد عفو و بخشش قرار دهد .

و این اوج بزرگواری یک معلم است که در عین اینکه به او بد کرده اند اما او برای متعلمانی که چه بسا آداب را نسبت به او رعایت نکرده اند ، خیرخواهی می کند.

وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ (و شاورهم فی الامر)  : در تصمیمات خود از آن ها مشورت بگیر .

مشورت گرفتن معلم از متعلم  در مواردی موجب می شود که متعلم خود را در این مسیر تعلیم و تعلم سهیم بداند و احساس بکند که بخشی از این  این مسیری که ترسیم شده با نظر او شکل گرفته است . این باعث می شود که به کاری که دارد انجام می دهد دل ببندد و دل بدهد و درصد موفقیت در چنین حالتی قطعا بیشتر خواهد بود.

*****

زبان قرآن و مفاهیم - درس سوم

22 مهر

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ

 أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ

 وَالْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

﴿ ال عمران آیه 164)ُ

لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو ا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین

نکات مربوط به صرف(صرف به معنی تغییر است یعنی بتوانیم یک مصدر را به یک فعل تغییر دهیم و..)

افعال :

مَنَّ ( من ) :در این فعل حرف ن دوبار تکرار شده و چون مانند هم هستند دو حرف پس در هم ادغام شده اند /ماضی است/

مضارع آن  = یَمُنُّ ( یمن ) /اوزان ثلاثی مجرد سماعی است مانند همین فعل/فتحه اخر آن در تمام صرف ماضی این فعل وجود دارد.

بَعَثَ ( بعث )  ( یبعث ) : فعل ماضی/ثلاثی مجرد/صیغه اول  

یَتْلُو ( یتلو) :فعل امر آن اُتْلو   ( یتلو   - اتلوا)

یُزَکِّیهِمْ ( یزکیهم ) :ثلاثی مزید و مضارع/ ازباب تَفعیل و مصدر آن تَزکیه می باشد/هم(ضمیر متصل) نقش مفعول دارد 

یُعَلِّمُهُمُ (یعلمهم ) : ثلاثی مزید و مضارع و صیغه اول/ ازباب تَفعیل و مصدر آن تَعلیم می باشد/ هم(ضمیر متصل) نقش مفعول دارد  ( یعلمهم – تعلیم )

کَانُوا ( کانوا ) :کانَ ماضی می باشد مضارع آن یَکونُ/صیغه سوم می باشد/جز افعال ناقصه است ونقطه مقابل حروف مشبه بالفعل ماننداَنَّ واِنَّ عمل می کنند.یعنی اسم ان مرفوع و خبر ان منصوب است

( کانوا – ان )

نکات مربوط به نحو

لَقَدْ ( لقد) :لام،لام قسم است وجواب است برای قسم محذوف .

 قد حرف تحقیق است اگر قد برسر فعل ماضی بیاید معنی تحقیق می دهد یعنی وقوع فعل حتمی است ولی بر سر فعل مضارع این معنا را نمی دهد.

اللَّهُ : فاعل فعل مَنَّ است.   ( الله – من )

عَلَى : حرف جر   ( علی)

الْمُؤْمِنِینَ : مجرور به حرف جر عَلَى   ( المومنین )

إِذْ : ظرف است    (اذ)

رَسُولًا:مفعول فعل بَعَثَ است   (رسولا)

مِنْ أَنْفُسِهِمْ:صفت است برای رسول   ( من انفسهم )

یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ:

تمام کلمات نعت(صفت)هستند برای پیامبراکرم(ص)(رسول)

(یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب )

مُبِینٍ : صفت است برای ضَلَالٍ  ( مبین )

إِنْ:این اِن ،اِن مخففه الثقیله است.

  نکات بلاغی ( سوره آل عمران -164) :

اولین نکته بلاغی صنعت التفات موجود در این آیه است یعنی تغییر در خطاب است .به معنی روی گرداندن از غایب به مخاطب یا متکلم  و بالعکس است یعنی از متکلم به غائب واز غائب به مخاطب .

صنعت التفات در این ایه موجود است،و به این صورت که در این ایه از خطاب به غیبت است یعنی در ایه های قبل مومنین مورد خطاب بودند ولی در این ایه مومنین به صورت غایب فرض شدند.

خداوند در ایه قبل می پرسیدند  ایا کسی که پیرو رضوان خداست  ولی در این آیه می فرماید خداوند بر مومنین منت نهاد.ومومنین به صورت غایب در نظر گرفته شده اند.

دلیل و وجه وجود این التفات چیست؟

علت وجود این التفات این است که این ایه در زمینه منت گذاری و منت گذاشتن بر مومنین است به خاطر صفتی که دارند.و آن صفت ایمان است،

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ( لقد من الله علی المومنین )

 و این معنا را فقط با اوردن صفت یعنی مومنین به صورت غائب می توان دریافت کرد و اگر به صورت مضارع اورده می شد مانند آیات قبلی این معنا از آن افاده نمی شد.

علت این منت گذاری که ایمان این افراد است از این ایه دریافت نمی شد.

دومین صنعت ،صنعت تجرید از فنون علم بدیع است

 و به معنی این است که متکلم از یک موصوفی که دارای یک صفتی است به جهت مبالغه و برای اینکه مبالغه کند در آن صفت ،امر دیگری را مانند آن چیز انتزاع می کند تا جایی که گویی آن امری که انتزاع شده برای آن صفت بلیغ تر است و شایستگی بهتری برای خود آن  امر و موصوف اصلی دارد.

مانند مثال لی مِن فلانٍ صدیقٍ حمیم به معنی :

از فلانی دوست شفیق و مهربانی دارم

در اینجا(( مِن))مِن تجریدیه است و باعث شده ما فن تجرید را داشته باشیم به عبارت دیگر می خواهد بگوید فلانی در دوستی و رفاقت به حدی رسیده که شایسته است ما شخص دیگری را از ان تجرید و جدا کنیم.

یعنی از فلانی دوست شفیق و مهربانی دارم.

انواع تجرید:

1) با ((بِ)) تجریدیه

2) با (( مِن)) تجریدیه

3) بدون واسطه

4) به شکل کنایه

 

و .....

مثال دوم:در خطبه ابوطالب(ع) درازدواج حضرت خدیجه(س)

الحمدلله الذى جعلنا مِن ذریه ابراهیم وزرع اسماعیل .

سپاس خدای را که ما را از نسل  ابراهیم و ذریه اسماعیل قرار داد.که به جهت مبالغه به صورت از نسل  ابراهیم اورده است.و این ذریه را از بقیه جدا کرده است.

در این جا مِن ،مِن تجریدیه است و می توانست از مِن استفاده نکند و به این صورت بیاورد که الحمدلله الذى جعلنا ذریه ابراهیم وزرع اسماعیل

سپاس خدای را که ما را ذریه ابراهیم و فرزندان ان قرار داد.که به جهت مبالغه به صورت اول که در بالا ذکر شد اورده است ومِن ،مَن تجریدیه است.

در این آیه مِنْ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ، مِنْ تجریدیه است.

برای اینکه عظمت و کمال شایستگی بلاغت آن را  بیشتربیان کند.

نکته بعدی کلمه رَسُولًا است که به صورت نکره امده است.و علت آن تعظیم و تفخیم است به این صورت که صفاتی که بعد از ان برای رسول آمده اند

یعنی :مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ

همگی باعث تعظیم و تفخیم آن کلمه شده اند.

( من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب )

نکته بعدی: درباره ی فِی ضَلَالٍ است .

در قسمت(( وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ)) است .

(و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین )

برای کلمه ضلال حرف فی آورده شده است .که ازحروف جر است و معنی ظرفیت دارد و به معنی در است و ضلال و گمراهی را به مانند ظرفی در نظر گرفته که اعراب جاهلی در ان وجود داشتند.

یکی از آیاتی که پیرامون تعلیم و تعلم وجود دارد در قرآن  آیه 164 ال عمران است.خداوند در این آیه با تعبیر منت نهادن،نعمت بزرگ معلمان الهی را بر ما ارزانی می دارد.

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ

 به درستی که خداوند بر مومنین منت نهاده است،کلمه منت از ماده مَنّ به معنی نعمت سنگین و ثقیل که ارزش فوق العاده ای دارد است.

و در این آیه منظور از آن نعمت بزرگ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ است یعنی پیامبری از جنس خودشان مبعوث کرده است.

 که این پیامبر یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ

یعنی ایات خدا را برای انها تلاوت کند

 وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ

و مردم را پاک کند و به انها کتاب و حکمت بیاموزد،که کتاب به معنی احکام شریعت و حکمت به معنی حقایق جهان هستی و براهین و آنچه انسان با عقل خود می تواند درک کند می باشد و پیامبران مددکار عقل انسان هستند.

(لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین)

وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

وبه درستی که مردم قبل از انکه پیامبران بیایند و بدون پیامبران در گمراهی آشکاری به سر می برند.

خداوند در هیچ جا تعبیر منت نهادن با ما سخن نگفته جز همین مورد درباره پیامبران و مهمترین ویژگی پیامبران معلمی انهاست که انها معلمند ودست بشریت را می گیرند و به انها آموزش می دهند.

تعلیم به معنای انتقال دادن معلومات و کمک کردن به دانش اموز و دانشجو برای دریافت این معلومات است مانند همان کار معلمان البته تعلیم و تعلم اگر در مسیر الهی باشد و برای تقرب الهی باشد قطعا ارزش غیر قابل وصفی دارد .

در روایات داریم :

 مَن تَعَلَّمَ  و  العَلمَ و عَمِلَ للّه ، دُعِیَ فی مَلَکوتِ السَّماواتِ عَظیما :

من تعلم و العلم و عمل لله ، دعی فی ملکوت السماوات عظیما

هر که براى خدا علم بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگى یاد می شود .

******

درس چهارم زبان قران و مفاهیم

25مهر ماه

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ

وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ( سوره انعام آیه 152)

و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی‏ هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا

وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون (انعام -152 )

نکات صرفی:

لا تَقْرَبُوا ( لا تقربوا ) : اخر فعل مجزوم است به حذف ن علامت رفع پس فعل نهی است و لا ابتدای فعل لا نهی است.

یَبْلُغَ ( یبلغ ) : ثلاثی مجرد است و مضارع/ وبه جهت اَن مستتر بعد حتی فعل منصوب شده است / فعل نشان و حرکت فتحه در اخر فعل نشان از منصوب بودن فعل است.

أَوْفُوا ( اوفوا ) : فعل لفیف مفروق است زیرا دو حرف عله دارد (واو)و (یا) صیغه اول آن وَفَیَ می باشد/ اوفوا از باب اِفعال می باشد و مضارع  و  صیغه سوم می باشد. أَوْفی بوده که اعلال یافته ودر صیغه سوم به این شکل امده است.

لا نُکَلِّفُ ( لا نکلف ) : فعل نفی است زیرا اخرش مجزوم نمی باشد / ثلاثی مزید از باب تفعیل بر وزن یُفَغِّلُ می باشد مصدرش تکلیف است/ مضارع

قُلْتُمْ ( قلتم ) : اصل آن قول است و اجوف واوی است/ ماضی/ صیغه 12 است جمع مونث مخاطب

فَاعْدِلُوا ( فاعدلوا ) : امر است/ثلاثی مجرد/صیغه سوم/ وفعل امر از مخاطب مضارع ساخته می شود.

کانَ ( کان )  : فعل ناقصه/که دارای اسم و خبر است

وصَّاکُمْ ( وصاکم ) : ثلاثی مزید است/ از باب تفعیل/ بر وزن فَعَّل/ کُم متصل نقش مفعول به دارد/ماضی صیغه اول است.

تَذَکَّرُونَ ( تذکرون ) :ثلاثی مزید است/ت اول فعل حذف شده در واقع فعل تَتَذَکَّرُونَ بوده است مضارع است و از باب تَفَعُّل می باشد بر وزن یَتَفَعَّلُ می باشد.

نکات نحوی مربوطه:

لا تَقْرَبُوا ( لاتقربوا ) : واو آخر فعل فاعل است

مالَ ( مال) : مفعول به برای فعل لا تَقْرَبُوا و مضاف(مضاف بودن نقش نیست)

الْیَتیمِ ( الیتیم ) : مضاف الیه

إِلاَّ ( الا )  : ادات حصر

هِیَ ( هی ) : مبتدا

أَحْسَنُ ( احسن ) : خبر

حَتَّی ( حتی ) :حرف غایه

أَشُدَّهُ ( اشده ) : مفعول به /  و جمعی است که مفرد ندارد یا مفردی است که بنا جمع دارد

نَفْساً ( نفسا ) : مفعول به اول برای نُکَلِّفُ ( نکلف )

وُسْعَها ( وسعها )  : مفعول به دوم برای نُکَلِّفُ ( نکلف )

کان : فعل ناقصه و اسم کان مستتر است

ذا : خبر کان منصوب

در عبارت وَ لَوْ کانَ  ( و لو کان ) ( واو) واو حالیه می باشد.

ذلِکُمْ ( ذلکم ) : مبتدا

وَصَّاکُمْ بِهِ ( وصاکم به ) : خبر برای مبتدا ( ذلکم )

نکات بلاغی مربوطه:

اولین نکته در عبارت قرآنی ((أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ))  ( اوفوا الکیل و المیزان بالقسط ) وجود دارد. أَوْفُوا ( اوفوا ) فعل امر است. به معنی وفا کنید.

الْکَیْلَ ( الکیل ) : پیمانه

 الْمیزانَ ( المیزان ) :ترازو

 بِالْقِسْطِ ( بالقسط ) : عدل و قسط وداد

بین این کلمات تناسب وجود دارد به همین دلیل صنعت مراعات نظیر وجود دارد.

مراعات نظیر:

یعنی دو یا چند کلمه را در کنار هم بیاوریم که دارای تناسب باشند واین تناسب از نوع تضاد نباشد و کلمات ذکر شده در بالا( أَوْفُوا/ الْکَیْلَ /الْمیزانَ /بِالْقِسْطِ)دارای این ویژگی می باشند.

دومین نکته در عبارت قرآنی ((لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))  ( لا نکلف نفسا الا وسعها ) وجود دارد. و آن صنعت تذییل می باشد.

صنعت تذییل :

که این صنعت از اقسام اطناب است و عبارت است از آوردن جمله مستقلی پس از جمله دیگر که مشتمل بر معنای جمله قبل است و به منظور تأکید منطق یا مفهوم جمله قبل آورده شده است.

لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ( لا نکلف نفسا الا وسعها ) تذییلی است بر قسمت قبلی آیه ،آن قسمتی که می فرمایید: وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ  ( و لا تقربوا مال الیتیم ) و قسمت وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ ( و اوفوا الکیل )

علت وجود صنعت تذییل : این قسمت((لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))تاکید و تثبیتی است برای قسمت های قبلی آیه و میخواهد اشاره کند ان مواردی که گفته شد ان امر و نهی ها در قدرت و توان و امکان بشر هست که می توانند آنها را انجام دهند و خداوند هم بشر را به همان اندازه که در توان انها هست مکلف می کند پس این قسمت تاکیدی است و تذییلی است بر قسمت قبلی آیه.

سومین نکته در عبارت قرآنی ((بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا)) ( بعهد الله اوفوا )  وجود دارد. بِعَهْد ( بعهد) جارو مجرور است و بر عامل خود که أَوْفُوا ( اوفوا ) است مقدم شده است.

باید توجه داشت که این تقدیم و تاخیرها بی دلیل نیست. در زبان عربی عامل اول می آید و بعد جارو مجرورمتعلق به آن عامل می آید.

علت این تقدیم بیان شرافت دادن و اهمیت دادن به آن است. در این قسمت آیه اهتمام به امر عهد و پیمان می کند و ذهن شنونده را در هنگام شنیدن آیه متوجه اهمیت عهد و پیمان می کند تا بخش بعدی که فعل أَوْفُوا می آید و دستور می دهد به عهد و پیمان وفا کنید در ذهن شنونده تثبیت شود و به اهمیت آن پی می برد.

چهارمین نکته در فعل تَتَذَکَّرُونَ (تتذکرون ) در آخر آیه است.

که فعل مضارع است و صیغه جمع مذکر مخاطب می باشد از ریشه ذکر که به باب تَفَعُّل رفته است.

 و صرف آن  تَذَکَّرَماضی/یَتَذَکَّرُمضارع/تَذَکُّرمصدر می باشد پس در مضارع صیغه للمخاطبین فعل طبق قاعده باید تَتَذَکَّرُونَ باشد ولی از نظر بلاغی و برای جلوگیری از تکرار دو حرف ((ت))که در کنار هم قرار گرفته اند، یکی از آن حذف شده است . و دلیل بلاغی آن به جهت تخفیف و سهولت در تلفظ بوده است .

پنجمین نکته در عبارت قرآنی ((وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏))  (و لو کان ذا قربی ) وجود دارد. در این عبارت ( واو) واو حالیه می باشد و(لَوْ)لو وُصلیه می باشد که افاده ی مبالغه می کند.

نکات تربیتی:

یکی از نکاتی که در قرآن کریم با عنوان اصول مهم تربیتی مورد تاکید قرار گرفته است و می توانیم در بحث آموزش هم به آن استناد کنیم نکته موجود در آیه 152 سوره انعام است.

خداوند در این آیه دستوراتی را بیان می کند

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ (و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی‏ هی احسن )  : به مال یتیم نزدیک نشوید مگر با نیت خیرخواهانه بخواهید به او کمک کنید.

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ  (و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط ) : وترازو و کیل را به عدالت برپا کنید.

 لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (لا نکلف نفسا الا وسعها ) : ما هیچ نفسی را جز به اندازه قدرت وتوانایی اش تکلیف نکرده ایم.

نکته مهم در همین آیه شریفه و در همین فراز است. خداوند در مقام تعلیم دستوراتی را بیان می کند :

1) مراعات مال یتیمان

2) عدالت در وزن کردن ومعاملات و رعایت حقوق دیگران

3) اما در عین حال بر این نکته هم تاکید می کند که این خدایی که در مسیر تربیت انسان ها این دستورات را برایشان بیان کرده است، بیش از توانایی آنها چیزی نمی خواهد.

طبیعتا رعایت عدالت در وزن کردن مراتبی دارد و مراعات حقوق یتیمان مراتبی دارد . بعضی از دقت ها که احتیاط های بسیار سختی هم در آنها وجود دارد  وعامه انسان ها نتوانند آن را رعایت کنند لذا می فرماید: هرکس به اندازه توانش به این دستورات پایبند باشد و ما بیش از آن توقع نداریم.

بر همین اساس یک معلم هم دستوراتی را که برای رشد متعلم و حرکت روبه جلوی دانش آموز و دانشجوی خود بیان می کند در این چارچوب بیان بکند و سطح استعداد او را مراعات بکند و ظرفیت او را برای ترقی و دریافت مطالب وحرکت رو به جلوی او مراعات بکند .

برهمین اساس معلمان میزان رشد و تلاش دانش آموزان را مد نظر قرار دهند و اگر دیدند کسی به اندازه وسع خود تلاش می کند از او تقدیر و قدردانی به عمل بیاید اگرچه نمره او از فرد تیز هوش  پایین تر باشد ولی او واقعا تمام تلاش خود را انجام می دهد تا وظیفه خود را انجام دهد.

پس باید معیار ما برای ارج نهادن به تلاش های متعلمان این باشد که به اندازه وسعشان وتواناییشان تلاش کرده اند. هرکس به اندازه توانایی خود تلاش کرد از نگاه ما محترم وشایسته قدردانی است.

*****

زبان قرآن و مفاهیم-درس پنجم

29مهر ماه

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ (توبه -128)

لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم ( توبه -128)

افعال :

جاءَ ( جاء ) : ماضی است مضارع ان یَجیعُ / مهموز و معتل است/ زیرا حرف وسط حرف عله است اعلال یافته از نوع اعلال به قلب/ صیغه اول/ ضمیر متصل کم نقش مفعول به دارد برای آن

عَنِتُّمْ (عنتم ) : از ریشه ی ( عنت )عَنِتُّ این فعل 7 بار در قرآن آمده است ولی به همین شکل فقط دوبار آمده است./ صیغه نهم

اسم ها:

رسول : نقش فاعل دارد

عزیز و حریص هردو صفت مشبه هستند

حریص اگر در امور معنوی باشد بسیار پسندیده است این کلمه از حرص گرفته شده و بر وزن فَعیل می باشد.

نکات نحوی

لَقَدْ ( لقد ) : لام ،لام قسم است و قد حرف تحقیق است و اگر بر سر فعل مضارع قرار بگیردکه در اینجا به همین صورت است حتمیت و قطعیت وقوع فعل است.

مِنْ أَنْفُسِکُمْ ( من انفسکم ) : جارومجرور

أَنْفُسِکُمْ ( انفسکم ) : مضاف (أَنْفُسِ) و کم (مضاف الیه)

  نکته : ضمیر به فعل اضافه شود نقش مفعولی یا فاعلی دارد و اگربه اسم اضافه شود نقش مضاف الیه دارد.

عزیز و رحیم و رئوف برای رسول صفت هستند

بِالْمُؤْمِنینَ ( بالمومنین ) : جارو مجرور هستند(ب حرف جر)

ما عَنِتُّمْ ( ما عنتم ) : در اینجا (ما )، مای موصوله است. و هم می تواند مای مصدریه باشد.

  نکات بلاغی:

لقد جاءکم رسول من انفسکم

1) این آیه با دو تاکید شروع شده است. اولین تاکید با حرف لام هست که لام ، لام جواب است برای قسم محذوف. یا لام ابتدا است برای تاکید و حرف قد تاکید دوم هست که قد حرف تحقیق است.

توجه کنید که مضمون آیه از مواردی است که هیچ گونه جای انکاری در آن نیست که منظور همان آمدن رسول از جنس خودتان است برای شما.

در این آیه مخاطبین که منکر نیستند ، منکر در نظر گرفته شده اند وکلام برای آنها به صورت موکد آمده است گویی که این افراد منکر هستند . یعنی مخاطب غیر منکر به عنوان منکر در نظر گرفته شده است. حال آنکه باید جمله بدون تاکید می آمد چون مخاطبین منکر نیستند. زیرا در آیات مشابه تاکیدی صورت نگرفته است مانند آیه 15 سوره مائده یا آیه 174 سوره نسا.

  دلیل بلاغی این تاکید در این آیه چیست؟

مخاطبین که مشرکین هستند از آمدن رسول هیچ بهره ای نبرده اند واز رسول در راه هدایت خودشان استفاده نکرده اند . به همین دلیل و به دلیل نوع رفتارشان آنها به منزله منکر در نظر گرفته شده اند گویی که رسول را انکار می کنند به همین دلیل آیه با دو تاکید موکد شده است.

2) در قسمت بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ (بالمومنین رئوف رحیم ) وجود دارد که منظور رسول خداست که به مومنین رئوف و رحیم هستند . در اینجا بِالْمُؤْمِنینَ جارو مجرور است و به کلمه متعلق خودش یعنی رَئُوفٌ مقدم شده است.

و قاعدتا جمله باید رَئُوفٌ رَحیمٌ بِالْمُؤْمِنینَ می شد و علت این تقدیم این است که افاده اختصاص کند.

لا رافته و لارحمه الا بالمومنین یعنی هر آنچه رحمت و هر آنچه مهربانی است از آن مومنین است و شامل حال کفار نمی شود.

 پس تقدیم جارومجرور در این جا به قرض اختصاص رحمت و رافت و مهربانی نسبت به مومنین است.

3) در قسمت لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ ( لقد جاءکم رسول من انفسکم ) وجود دارد.

فعل جاء به معنی آمدن است و مجی هم به معنی آمدن رسول است در این آیه به صورت مجازی از آن استفاده شده است. کلمه مجی و جاء یعنی آمدن از یک مکان به مکان دیگری و معنی اصلی کلمه است.

اما در این آیه معنی مجازی آن استفاده شده است.یعنی مراد از آمدن رسول دعوت مردم به دین است و مراد در این آیه معنی مجازی آن است.که از این موارد در قران بسیار وجود دارد.

نکات تربیتی

خداوند به برخی از ویژگی های بزرگترین معلم بشردر مقام تعلیم و تعلم اشاره می کند که این ویژگی ها می تواند برای معلمان نقشه راه باشد .

می فرماید (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم )

به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که فقر جهالت ورنج هاى شما بر او سخت است; و اصرار بر هدایت و نجات شما دارد; و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. در این آیه ما ، مای مصدریه است .

و معلم باید با متعلم هم دردی بکند و سختی های متعلم برای او هم سخت باشد و ندانستن و جهالت متعلم برای معلم سخت و گران باشد. یعنی باید معلم احساس کند آرامش نمی یابد مگر اینکه تمام دانش آموزان درس را بفهمند نه اینکه از سر وظیفه بدون اهمیت به دانش آموزان تدریس را به عنوان شغلش انجام دهد.

و رسول نسب به نجات شما حرص می ورزد با وجود اینکه حرص صفت ناپسندی است مانند حرص برای مال دنیا . ولی در موارد معنوی پسندیده است مانند حرص ورزیدن برای هدایت مردم و مانند این مثال که پیامبر برای هدایت مردم حرص می ورزید تا جایی که خداوند به ایشان فرمودند لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُوْمِنِینَ ( لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین ) : شاید تو از غصه و غم و اندوه خود را تلف مى‌کنى و مى‌کشى، براى اینکه این کفار و مشرکین ایمان نمى‌آورند.

وخداوند از پیامبر می خواهد به خاطر ایمان نیاوردن مردم این قدر حرص نخورد و این نشان دهنده تلاش بسیار پیامبر برای هدایت مردم بودتا جایی که به تعبیر قران خود را.درآستانه کشته شدن قرار داده بود

و معلم هم برای آموزش متعلمان باید حرص بخورد و تلاش کند.

و پیامبر نسبت به مومنان و نسبت به کسانی که شیفته او بودند و به در خانه او آمده بودند وتصمیم دارند از او مطالبی فرا بگیرند با مهربانی و رافت برخورد می کند و معلمان هم باید اینگونه رفتار کنند.

زبان قران و مفاهیم -درس ششم

2 آبان

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿ایه ١٢٥سوره نحل﴾

ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین ( سوره نحل – 125)

نکات صرفی

افعال :

اُدْعُ ( ادع ) : از ریشه ( دَعَوَ - دَعا) فعل معتل / ناقص واوی / فعل امر فاعل آن انتَ و مستتراست به استتار وجوبی

جَادِلْهُمْ ( جادلهم ) :ریشه ان جَدَلَ ( جدل ) است و به باب مُفاعِله رفته است.

صرف این باب : (فــاعَـــلَ:ماضی/یُـــفــاعِـــلُ:مضارع/مُــفــاعَـلَــه:مصدر) و امر است بر وزن تُجادِلُ که حرف مضارعه حذف شده است و اخرش جزم یافته است/ صیغه اول هست

أَعْلَمُ ( اعلم ) : اَفعل تفضیل است که منسوب می شود به خداوند متعال

ضَلَّ ( ضل ) :مضارع ان یَضِّلُ/ مضاعف است/ ثلاثی مجرد/ ماضی است.

نکات نحوی:

بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَه ( بالحکمه و الموعظه ) : اسم هستند

الْحَسَنَةِ ( الحسنه ) : صفت برای الْمَوْعِظَةِ ( الموعظه )

هِیَ أَحْسَنُ ( هی احسن ) : هِیَ(مبتدا) أَحْسَنُ(خبر)

إِنَّ ( ان ) : حرف مشبه بلفعل

رَبَّکَ ( ربک ) :اسم اِنَّ

 هُوَ أَعْلَمُ ( هو اعلم ) : خبر برای اِنَّ

بِالْمُهْتَدِینَ ( بالمهتدین ) : جارو مجرور و از ریشه ( اِهتَدی /یَهتَدی) (مُهتدی :اسم فاعل از إِهتَدَى)/(مُهتدًی : اسم المفعول از إِهتَدَى)/در اینجا اسم فاعل وجود دارد.

نکات بلاغی :

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ

1) شروع جمله با فعل امر است (اُدْعُ) و از آنجایی که این جمله حاوی مطالبی است که از ما قبل از خودش منقطع هست به همین دلیل در ابتدای آیه ادات وصل دیده نمی شود. و این جمله یک جمله استینافیه است. یعنی جمله ای که از نظر معنایی کاملا مستقل است و ارتباطی به ما قبل خود از نظر معنایی ندارد. پس دلیل شروع آیه بدون ادات وصل این است که این کلام کلامی منقطع است از آیات قبل.

 

2) در رابطه با دو فعل اُدْعُ و جادِل است هر دو فعل امر هستند . فعل اُدْعُ از ریشه ی دَعوَ است که حرف علّه آن محذوف است در واقع جزم فعل به حذف حرف علّه است.

 جادِلهم صیغه للمخاطب است و امر از باب مُفاعله.

این دو فعل امر از مقام بالا که خداوند است به مقام پایین که خطاب به پیامبر(ص) بیان شده است بنابراین معنای حقیقی امر را دارد چون از مقام بالا به پایین است.اما این دو فعل امر می توانند معنای ثانویه و مجازی هم داشته باشند و آن عبارتند از ارشاد و راهنمایی که این دو فعل برای ارشاد و راهنمایی استفاده شده اند.

3) در رابطه با فعل اُدْعُ است که فعل متعدی است یعنی فعلی که نیاز به مفعول به دارد. ولی در این آیه مفعول به این فعل ذکر نشده است دلیل این حذف به جهت اختصار بوده وبرای تعمیم یعنی عمومیت دادن این قضیه اتفاق افتاده است.

4) درانتهای جمله با تکرار (وَهُوَ أَعْلَمُ بِ )مواجه هستیم و دلیل بلاغی این تکرار برای تاکید است واشاره دارد به اینکه بین حال ضالین (گمراهان) و مهتدین (هدایت شدگان) وثواب و عقابی که شامل حال آنها خواهد شد و تفاوت و تباین وجود دارد، در غیر این صورت احتیاجی به تکرار این بخش از آیه نبود و بدون تکرار با یک واو می توانست جمله را به پایان برساند. پس حکمت تکرار تاکید است.

5) دلیل تقدیم بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ برمُهْتَدِینَ است. چرا خدواند اول فرمود بر کسانی که گمراه شدند اگاه است سپس فرمود بر هدایت یافتگان آگاه است و سوال دوم چرا برای گمراه شدگان از فعل ضَلَّ به جای اسم فاعل ضالّین استفاده کرده و برای هدایت یافتگان اسم فاعل استفاده کرده است و از اِهتدی استفاده نکرده است؟

پاسخ: فعل دلالت برحدوث می کند و نشان می دهد که گمراهی امری حدوثی و عارضی است یعنی این گمراهی بعدا اتفاق می افتد یعنی انسان خودش اسباب گمراهی خودش را فراهم می کند. بنابراین از فعل ضلَّ استفاده کرده است. اما در باره هدایت که از مُهتَدین استفاده کرده است می خواهد بفرماید که هدایت امری فطری است و به همین دلیل فطری بودن دلالت بر ثبوت می کند و این که مهتدین را به صورت اسم آورده خودش دلالت بر ثبوت می کند و این که هدایت امری ثبوتی و فطری در درون انسان است.

این نکات ازکتاب إرشاد العقل السلیم إلى مزایا الکتاب القران الکریم جلد پنجم می باشد.

نکات تربیتی

اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ

یکی ازآیاتی که درموضوع تعلیم و تعلم به آن استناد می شود و نکات ارزنده ای از را آن فرا گرفت آیه ۱۲۵ سوره مبارکه نحل است.

 خدای متعال در این آیه نورانی سه شیوه مهم برای آموزش را مطرح می کنند.

خطاب به پیامبر اکرم فرموده است :

 ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن

 ای پیامبر مردم را به سوی راه پروردگارت دعوت کن و از این سه ابزار برای هدایت آنها بهره ببر .

1) اولین ابزار و وسیله حکمت است . حکمت به معنای برهان و استدلال های عقلی و متقن می باشد. گاهی اوقات انسان طرف مقابل را با استدلال عقلی به آنچه باید برسد سوق می دهد البته این مربوط به جایی است که مطلب برای شخص مبهم است و شخص در واقع نسبت به یک مطلبی دارای جهالت است . انسان می تواند با استدلال عقلی او را متوجه مطلب کند .

2) مسیر دوم وعظ و نصیحت است .

 والموعظه الحسنه : موعظه به معنای نصیحت و بیان مواعظ اخلاقی برای شخص است.

 گاهی اوقات متعلم مطلب را می داند اما نیازمند این است که همان نکته ای را که می داند برای او با زبان لطیف بازگو شود . قرآن می فرماید والذکر و فان الذکری تنفع المومنین البته موعظه باید موعظه حسنه باشد و خالی از عیب جویی وخالی از ملامت گری باشد .

همه ما نیاز داریم که نصایح اخلاقی و پندها و اندرزهای اخلاقی به ما گفته شود تا بتوانیم بهتر در مسیر کمال حرکت کنیم

3) سومین ابزاری که در این آیه به آن اشاره شده است جدال است .

جدال به معنای مناظره است که در جدال شخص با تکیه بر مُسلمات طرف مقابل او را متوجه اشتباه های خودش می کند . گاهی فردی در یک مطلبی دچار ابهام و تردید است یک سری مطالب را قبول دارد ما با همان مطالب و مسایلی که مورد قبول او است کاری می کنیم که نسبت به مسایلی که دچار تردید است ، تردید او بر طرف شود و بفهمد که در اشتباه بوده است .

 اما جدال اگر مشتمل بر رفتارهای نادرست مثل تحقیر طرف مقابل و یا استفاده از گزاره هایی که کاذب است، گزاره هایی که از نگاه خود استدلال کننده هم نادرست است اما طرف مقابل به اشتباه آنها را پذیرفته است تکیه بر این گزاره ها بخواهد مناظره و مباحثه انجام پذیرد این جدال احسن نیست . جدال احسن این است که اولا هدف رضای خدا و فهم طرف مقابل باشد و نه تحقیر او و ثانیا در محتوا از اموری استفاده نشود که این امور نادرست و باطلی هستند . از امور درست و صحیحی که طرف مقابل آنها را پذیرفته برای پی بردن به اشتباهاتش در مواقع دیگر کمک بگیریم .

 

درس هفتم – زبان و مفاهیم

 قرآن سوره ی مبارکه کهف آیه ی ۶۶

قال لَهُ مُوسی' هَل‌‌‌ اَتَّبِعُکَ علی'أن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمتَ رُشدًا

قال :قال مضارع یَقُولُ/ ( قَوَلَ ) معتل واز نوع اجوف است اجوف (واوی) چون حرف وسط عله است که همان (واو) است

قَوَلَ که شده قال، قال،یَقُولُ که فعل امرش می شود قُل

اَتَّبِعُ: مضارع مرفوع متکلم وحده است که در واقع باب افتعال است

اِتَّبَعَ/یَتَّبِعُ/ اِتِّباع که فعل تَبِعَ باب افتعال رفته

اِتتَبَعَ که داری دوتا (ت) است (ت/ ت)در هم ادغام شده است به صورت اِتَّبَعَ در آمده

یَتَبِعُ که فعل مضارع است صرف کنیم به متکلم وحده ی( اَتَّبِعُ ) می رسیم وضمیر (ک) به آن چسبیده ضمیر متصل مفعولی است( اَتَّبِعُکَ)

فعل بعدی( تُعَلِّمَنِ)ثلاثی مزیدباب تفعیل

عَلَّمَ/یُعَلِّمُ/تَعلیم در واقع چون( اَن) بر سرفعل مضارع آمده/ تُعَلِّمَ /شده واین نون وقایع است در واقع/ تُعَلِّمَنی/و (ی) حذف شده برای تخفیف وآن/ ی/ضمیر مفعول به است

فعل بعدی/ عُلِمتَ:فعل مجهول/ عَلَمَ/در ماضی حرف اول مضموم می شود وحرف ما قبل آخر مکسور وبقیه ی حروف همه مضموم (تَ) ضمیر به فعل چسبیده که نائب فاعل است

نکات نحوی

موسی: فاعل

لَهُ: جارومجرور

اَتَّبِعُکَ: ک مفعول به

اَن ناصبه که بر سر فعل مضارع وارد شده وآن را منصوب کرده

مِمَّا : که از من وما / نون در میم ادغام شده جارو مجرور است ومتعلق به فعل تُعَلِّمَنِ

 رُشدًا :نقش مفعول به دوم را دارد

برای فعل تُعَلِّمَنِ مفعول اول/ ی/ بود که برای تخفیف حذف شده است

مفعول دوم رُشدًا

نکات بلاغی آیه ی ۶۶ سوره ی کهف

از ابتدای آیه از قول موسی می فرماید

قال لَهُ مُوسی هَل اتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ

هل از ادوات استفهام است جمله ی ما جمله ی استفهامیه است که با هل شروع شده به معنی آیا گفته شده این سوال واین استفهام واین درخواست تلطف است به این معنا که استفهام ودرخواست هیچگونه وجه التزام واجباری در آن وجود ندارد واین درخواستی است که در نهایت تواضع وادب بیان شده است

به این شکل فرموده که آیا اجازه می دهید من تو را پیروی کنم

می توانست این مفهوم را در قالب واسلوب دیگری غیر از استفهام مطرح کند مثلا می توانست بگوید من نزد تو آمده ام تا از تو پیروی کنمیا تو را پیروی کنم حالا ادامه ی آیه از آنچه تورا آموخته اند ولی با آوردن استفهام که آیا می توانم نهایت ادب وتواضع را بیان کرده پس استفهام در این بخش از آیه از معنای حقیقی خودش که طلب فهم است خارج شده ومعنای ثانوی ومجازی گرفته است

معنای ثانوی چه هست؟

عرض است به معناطلب ودرخواست با رفق ومدارا ونرمی

در این بخش از آیه نکته ی دیگری وجود دارد آنجا که می فرماید هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ.....

 کلمه ی علی به معنای بر/روی ولی در این بخش از آیه از معنی اصلی وحقیقی خارج شده ومعنی مجازی گرفته است آن معنای مجازی کدام است؟ معنای مجازی آن به شرط این که می دهد

آیا اذن می دهی من تو را پیروی کنم( به شرط این که) پس علی معنی مجازی در این بخش دارد در ادامه ی آیه فعل تُعَلِّمَنِ کسره را روی حرف نون است در اصل این کلمه /تُعَلِّمنی/ بوده در حقیقت ضمیر ی متکلم که مفعول به بوده از آخرش حذف شده واین کسر نشان دهنده ی این است که اینجا ضمیر( ی) متکلم بوده وحذف شده

دلیل حذف ضمیر چیست؟

دلیل بلاغی که مطرح شده اختصار،تخفیف وسهولت تلفظ است.

نکته ی آخر که مربوط می شود به آخر آیه/مِمَّا عُلِّمتَ/ مما از( من وما )که ما موصوله است وبه معنای الذی وعُلِّمتَ رشدا جمله ی صله است وآعد صله در این بخش از آیه حذف شده است.

به جای ما الذی می گذاریم وتقدیرش این چنین است/ مِنَ الذی عَلَمتهُ رُشدًا/ وضمیر ( هُ) که آعد صله /ما/ است ومفعول به است حذف شده ودلیل بلاغی حذف ضمیر تخفیف دانسته اند ومخفف کردن وسبک کردن جمله.

نکات تربیتی:

آیاتی که پیرامون موضوع تعلیم وتعلم در قرآن وجود دارد مورد بررسی قرار می دهیم آیه ی ۶۶ سوره ی کهف

این آیه اشاره دارد به ماجرای حضرت موسی خداوند به موسی امر کرد که مسیری را طی کند نزد شخصی که بنا بر روایات آن شخص خضر بوده است تعلم کند ومطالبی را فرا بگیرد آیه شریفه به این فراز اشاره دارد قال موسی.....

حضرت موسی آن بنده ی خوب خدا را که قرار بود موسی نزد اوشاگردی کند پیدا کردو او را مورد خطاب قرار می دهد /هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ مماعُلِّمتَ رُشدًا/ آیا اجازه می دهی که من از شما تبعیت کنم ومن خادم شما باشم تا از علم شما وآنچه شما فرا گرفته اید به من هم مطالبی را آموزش بدهیدچند نکته از این آیه ی شریفه استفاده می شود

نکته ی اول اینکه انسان هر قدر مقامش عالی باشدباز نیاز به معلم ونصیحت کننده داردشنیدن اثری دارد که چه بسا این اثر در دانستن نباشد در روایات است که اشرف مخلوقات حضرت محمد (ص) خودش را بی نیاز ازنصیحت جبرئیل این فرشته ی بزرگ خدا نمی دانستند ولذا در روایات متعدد است که می فرمایند/ یا اخا جبرئیل ارنی/ ای جبرئیل برادرم مرا نصیحت کن مرا موعظه کن

نکته ی دوم متعلم وشاگرد باید از معلم اجازه بگیردوکاری را بر او تحمیل نکند

هَل اَتَّبِعُکَ علی أن تُعَلِّمَنِ

آیا اجازه می دهید از شما پیروی کنم با شما همراهی کنم

نکته ی سوم متعلم باید تابع وپیرو وتسلیم باشدباید بداند که او وظیفه داردچشم وگوش را به سخن معلم معطوف کند باید ببیند معلم چه می گوید

نکته ی چهارم علی أن تُعَلِّمَنِ مماعُلِّمتَ رُشدًا

به من آموزش بدهی بخشی ا ز آنچه را که به توآموزش داده شده است هیچگاه متعلم تصور نکند می توان درمدت کوتاهی همه ی علوم معلم را فرا بگیرد همان طوری که متعلم در حال رشد است

معلم هم درحال رشد است معلم هم با بیان مطالب زوایای پنهانی از مطلب چه بسا بر او بیش از گذشته آشکار شود علاوه بر این ادب شاگردی اقتضا می کندکه انسان هیچگاه خودش را همطرازمعلم نبیند ولذا حضرت موسی به ایشان فرمود علی أن تُعَلِّمَنِ مما عُلِّمتَ رُشدًا بخشی از آنچه به شما آموزش داده شده است بیاموز

این آیه وآیاتی مربوط به داستان موسی وخضر در بر دارنده ی تعالیم فراوانی پیرامون آداب تعلیم وتعلم است.

درس هشتم زبان قران و مفاهیم

9 آبان ماه

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

فتعالی الله الملک الحق و لا تجعل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما ( طاها – 114)

نکات صرفی :

افعال :

فَتَعَالَى (فتعالی ) : از باب تَفاعُل/ ماضی/ فاعل الله

لَا تَعْجَلْ ( لا تجعل ) : ثلاثی مجرد/ لا ، لای ناهیه است و علت جزم فعل است

یُقْضَى ( یقضی) ٰ: معتل ناقص یایی/ مجهول/ مضارع

قُلْ ( قل ) : امر از تَقولُ به علت التقا ساکنین بعد از جزم اخر فعل باعث حذف حرف عله شده است صیغه ی بعدی امرش قولا است زیرا التقا ساکنین رفع می شود / اجوف واوی

زِدْنِی : ثلاثی مجرد / اجوف یایی است و معتل/ امراست از زیدْ مانند قوانین قُلْ حرف علّه حذف شده ولی در صیغه های بعد حرف عله باز می گردد.

نکات نحوی:

فَتَعَالَى ( فتعالی ):ف ، فا استنافیه است/ الله فاعل آن

الْمَلِکُ ( الملک ) : صفت برای الله

الْحَقُّ ( الحق ) : صفت دوم

وَلَا تَعْجَلْ ( ولا تجعل ): و، واو عاطفه

بِالْقُرْآنِ ( بالقرآن ) : جارو مجرور

مِنْ قَبْلِ ( من قبل ) : جارو مجرور

أَنْ یُقْضَى ( ان یقضی )ٰ: اَن ، اَن ناصبه است

وَحْیُ ( وحی ) : نائب فاعل برای أَنْ یُقْضَىٰ

رَبِّ ( رب ) : منادای مضاف منصوب و یای محذوفه ، ی آن مضاف الیه است

زِدْنِی ( زدنی ) : ی در اینجا مفعول به اول است و مفعول به دوم این فعل عِلْمًا است البته بنابر نظر برخی نقش تمییز هم می تواند داشته باشد.

نکات بلاغی

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

نکته اول : در عبارت قرانی

 وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ( و قل رب زدنی علما ) : بگو پروردگارا دانش مرا بیافزا

در ابتدای ایه کلمه قُل وجود دارد که فعل امر است از ریشه قَوَلَ و صیغه آن للمخاطب می باشد و اعلال به حذف در آن رخ داده است .

از نظر بلاغی چون این فعل از مقام بالا یعنی خداوند به مقام پایین تر یعنی پیامبر اسلام(ص) است در معنای اصلی و حقیقی خودش به کار رفته است.

اما فعل زِدْنِی که امر هم می باشد چون که از مقام پایین تر یعنی پیامبر اسلام(ص)(بنده)به مقام بالا یعنی خداوند می باشد دیگر نمی توان به آن امر گفت بلکه دعا می باشد و خود این فعل ( زدنی ) :

فعل(فعل امر) و فاعل (ضمیر مستتر انتَ وجوبی ) و مفعول به(ی) است و نون موجود در آن نون وقایه می باشد .

این دعا و درخواست متضمن تواضع و شکر و سپاس گزاری از خداوند است به این صورت که

زِدْنِی عِلْمًا : پروردگارا علم مرا زیاد کن. و نفرموده اند که خدایا به من علم بده بلکه گفته علم مرا زیاد کن یعنی خودش به این که خداوند به او علم ارزانی داشته است واقف است و متواضع می باشد و شاکر به این که خداوند به او علم ارزانی داشته است ، می باشد.

در رَبِّ که در واقع رَبّی بوده است به معنی پروردگارمن ،یا حرف ندا بوده است. اما (یاء )از آخر آن حذف شده و رَبِّ منادای مضاف ومنصوب می باشد و علامت نصب آن فتحه ی مقدره قبل از یا محذوفه .

حرف یاء که ضمیر متکلم وحده است حذف شده ولی کسره به نشانه وجود یاء باقی مانده است.

و دلیل بلاغی حذف یاء تخفیف و سهولت تلفظ است.

نکته نحوی زِدْنِی عِلْمًا این است که این جمله جمله ی جواب ندا می باشد و محلی از اعراب ندارد.

نکات تربیتی

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿ایه١١٤سوره طاها﴾

در این آیه خداوند به پیامبر اکرم(ص)دعایی را آموخته است و آن دعا : (قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا، پروردگارا دانش مرا بیافزا.) می باشد.

پیام این دعا این است که انسان باید روحیه ی علم آموزی داشته باشد و برای افزایش معلومات خود تلاش بکند.

خداوند نسبت به پیامبر می فرمایید:

وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ: و تو (ای رسول ما) آیات قرآن (عظیم) از جانب خدایی حکیم و دانا (به وحی) بر تو القا می‌شود. (آیه 6 سوره نمل)

یعنی پیامبر از عالی ترین کانون معرفت سیراب شده است ولی در عین حال خدواند به او می فرمایید وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا.

نکته قابل توجه این است که در این آیه نمی فرمایید رَبِّ زِدْ عِلْمی : یعنی علم مرا افزایش بده بلکه می فرمایید زِدْنِی عِلْمًا یعنی من را افزایش بده از نظر علم.

نکته تربیتی موجود در آن ، این است که با این تعبیر ارزش واهمیت علم مشخص می شود و هر قدر انسان علمش بیشتر شود خودش بزرگتر می شود .

در تعابیر آمده است العلم ُسلطان : علم سلطه می دهد .

انسانی که دارای علم است بر دیگران برتری پیدا می کند. خود به خود کسی که عالم است سعه ی وجودی پیدا می کند و دیگران تحت تاثیر سعه ی وجودی او قرار خواهند گرفت و این نکته چه برای فرد عالم چه برای جامعه ی عالم صادق است.جامعه ی صاحب علم و فرهنگ بر سایر جوامع برتری دارد. و ایران اسلامی به خاطر سابقه ی متمادی علم و دانش وحکمتش امروز در میان سایر کشورها به عنوان یک کشور فرهیخته و متمدن با انسان های فهیم و با معرفت مطرح است. دانشمندان بزرگ کشور ما زبانزد سایر کشورها در شاخه های مختلف می باشند .

پس به هر میزان که علم فرد و جامعه بیشتر شود آن فرد و جامعه بزرگتر می شوند پس باید روحیه ی علم آموزی باید در بین همه وجود داشته باشد و معلم هم باید سطح معلومات خود را پا به پای شاگردان بالا ببرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.